کتاب بازی در سپیده دم و رویا
معرفی کتاب بازی در سپیده دم و رویا
درباره کتاب بازی در سپیده دم و رویا
داستان بازی درسپیده دم ماجرای یک افسر نظامی به اسم ویلی است که خدمتکارش صبح روز تعطیل باعجله بیدارش میکند و خبر میدهد مردی پاین پادگان منتظر او است. ویلی با دیدن کاغذی که خدمتکارش در دست دارد میفهمد او یکی از افسران سابق است که مدتها قبل برای بدهی مجبور شده از نظام خارج شود. او را به اتاقش میپذیرد و همقطار سابق از او درخواستی دارد که اوضاع را برای ویلی پیچیده میکند.
داستان رؤیا مشهورترین اثر نویسنده است. این کتاب داستان یک روانشناس مشهور و موفق ۳۵ساله به اسم فریدولین است که با همسرش آلبرتینه بهظاهر زندگی خوبی دارند. یک شب، آلبرتینه اعتراف میکند که تابستان قبل، زمانی که آنها در تعطیلات در دانمارک بودند، با دیدن یک افسر ارتش دانمارکی جوان به فکر خیانت به همسرش بوده. فریدولین هم اعتراف میکند که در همان تعطیلات، جذب یک دختر جوان در ساحل شده است. این اعترافات و یک مهمانی شوم زندگی آنها را تغییر میدهد.
استنلی کوبریک کارگردان مشهور هالیوود فیلم Eyes Wide Shut را از داستان رویا اقتباس کرده است.
کتاب بازی در سپیده دم و رویا یکی از مشهورترین آثار داستانی جهان است.
خواندن کتاب بازی در سپیده دم و رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره آرتور شنیتسلر
آرتور شنیتسلر متولد ۱۵ می ۱۸۶۲ در شهر وین اتریش است. او فرزند یکی از مشهورترین متخصصان حنجره یوهان شنیتسلر بود. آرتور تحصیلات خودش را در رشتهٔ پزشکی تکمیل کرد. اما بعد از مدتی طبابت را کنار گذاشت و تماموقت به نویسندگی مشغول شد. آرتور شنیتسلر هم نویسندهٔ توانایی بود هم روانشناسی موفق. این توانایی او در داستانهایش بسیار نمایان است.
شنیتسلر اولین کتابش را در ۲۴ سالگی نوشت و پس از آن آثار زیادی منتشر کرد. او جز نویسندگان محدودی است که به آموزههای فروید مسلط بود و به همین دلیل رد پای فروید در بسیاری از کتابهایش قابلمشاهده است.
از آرتور شنیتسلر بیش از ۲۲ نمایشنامه، ۸ داستان بلند، ۳ رمان و تعداد زیادی داستان کوتاه باقی مانده است. رمانهای او عبارتانداز: «خانم برتا کارلان»، «راه به بیرون» و «ترزه» که به ترتیب در سالهای ۱۹۰۰، ۱۹۰۸ و ۱۹۲۸ نوشته شده است.
بخشی از کتاب بازی در سپیده دم و رویا
«هنوز دستور صادر نشده، یوزف لنگه های داخلی پنجره را باز کرد و پرده ی سفید و چرک را بالا زد. ستوان توی تختخواب نیم خیز شد و در این حال توانست اسم روی کارت را بخواند. کارت را روی پتو انداخت، بار دیگر به آن نگاه کرد، سر خود را با آن موهای بور، کوتاه و ژولیدهی صبحگاهی خاراند، به سرعت در ذهن خود سبک سنگین کرد: «نیستم؟ ممکن نیست! - البته دلیلی هم ندارد. اگر با کسی حرف بزنی، حتما معنی اش این نیست که با او رفت و آمد داری. در ضمن فقط به خاطر قرض بالا آوردن مجبور شد استعفا بدهد. دیگران خوش اقبال ترند. ولی با من چکار دارد؟» دوباره به گماشته رو کرد: «سر و وضع اش چطور است، جناب سروان - آقای فون بوگنر.»
گماشته با لبخندی پت و پهن و تا حدودی غمگین گفت: «قربان، یونیفرم به جناب سروان بهتر میآمد.»»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه