بریده‌هایی از کتاب دلدادگان

«گاهی خدا گناهان زیادی را به‌خاطر یک کار خوب می‌بخشد.»

بخشش خواستن و بخشیدن، شجاعت بیشتری لازم دارد تا انتقام گرفتن.

بعضی از مردم به علت شرایط ناگوار زندگی‌شان، دست به کارهای نادرست می‌زنند.

بخشش خواستن و بخشیدن، شجاعت بیشتری لازم دارد تا انتقام گرفتن.

آدم‌های نادان، خیلی بیشتر از آدم‌های بد، به همه‌چیز گند می‌زنند.

بخشش خواستن و بخشیدن، شجاعت بیشتری لازم دارد تا انتقام گرفتن.

در دنیا همیشه قدرتمندانی هستند که زور می‌گویند و بیچارگانی که باید با زورگویی‌ها کنار بیایند.

انسان‌ها ممکن است ترسو یا شجاع باشند و این به شغلشان ربطی ندارد و می‌دانست چون زندگی در آن دوره خیلی سخت بوده، بسیاری از مردم برای این کشیش، راهب یا راهبه می‌شدند که فقیر بودند و می‌خواستند خرج زندگی را دربیاورند و از گرسنگی نمیرند، آن‌ها برای احساس وظیفه و فداکاری کشیش نمی‌شدند. برای همین، کسانی پیدا می‌شدند که بدون توجه به دستورهای انجیل، کشیش می‌شدند تا زندگی‌شان را پیش برند.

هر آدمی وجدان دارد و مسئول کارهایی است که انجام می‌دهد.

بخشش خواستن و بخشیدن، شجاعت بیشتری لازم دارد تا انتقام گرفتن.

در آن روزگار، اگر دختر و پسری با هم زن و شوهر بودند، می‌توانستند از شهرشان فرار کنند و برای زندگی به شهر دیگری بروند. می‌توانستند به شهر برگامو بروند که به شهر آن‌ها خیلی نزدیک بود. اتفاقاً در آنجا سرزمین حکومت میلان به پایان می‌رسید و مرز جمهوری ونیز شروع می‌شد؛ ولی اگر آن دو زن و شوهر نبودند نمی‌توانستند با هم فرار کنند، چون دختر تا آخر عمرش بدنام می‌شد. دیگر چه برسد به دختر سخت‌گیر و آبروداری مثل لوچیا که حتی وقتی به نامزدش نگاه می‌کرد، از خجالت سرخ می‌شد، چون می‌دانست دوستش دارد، ولی دلبستگی‌اش را ابراز نمی‌کرد. این را هم می‌دانست که هنوز عقدشان را نخوانده‌اند. در آن روزگار، هیچ دختر «نجیبی» پیش از ازدواج با هیچ پسری بیرون نمی‌رفت. ببینید روزگار چقدر عوض شده است.

آدم باید همواره تسلیم باشد و همه‌چیز را به سرنوشت بسپرد.