بریده‌هایی از کتاب هدف ها

بزرگ‌ترین دشمن موفقیت و سعادت، انواع متفاوت احساسات منفی است. عواطف منفی، شما را در چنبرهٔ خود می‌گیرند، خسته‌تان می‌کنند، و شما را از هر نوع لذتی در زندگی دور نگه می‌دارند. احساسات منفی، از بدو تاریخ، بیش از هر بلا و مصیبتی به نوع بشر آسیب‌زده است. اگر واقعآ می‌خواهید خوشبخت و موفق باشید، یکی از مهم‌ترین اهداف خود را رهاشدن از احساسات منفی قرار دهید. خوشبختانه اگر راه آن را بیاموزید، این کار به‌آسانی انجام‌پذیر است.

اگر هدف بزرگی دارید، آن موعد مقرر را به زمان‌های مقرر کوچک‌تری خرد کنید. این کار می‌تواند بسیار مفید باشد.

اگر برای دستیابی به هدفی، یک یا دو دلیل دارید، انگیزهٔ اندکی خواهید داشت. اما اگر چهل یا پنجاه دلیل برای دستیابی به هدفی خاص دارید، برای موفقیت چنان پرانگیزه و مصمم هستید که هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند سد راهتان شود.

امر شما را قادر می‌کند اهدافی را در نظر بگیرید که قابل دسترسی باشد، نه اهدافی که محال است و سبب تضعیف روحیه‌تان می‌شو

اگر می‌خواهید وزن کم کنید، اولین کاری که باید انجام دهید، وزن‌کردن خودتان است تا ببینید خط مبنا یا وزن فعلی‌تان چقدر است. اگر می‌خواهید به سطحی خاص از توان مالی دست یابید، ترازنامهٔ مالی‌تان را مروری کنید تا مشخص شود امروز چقدر پول دارید.

می‌اندازد. من شخصآ پیشنهاد می‌کنم هدف‌هایتان را یادداشت کنید و هر روز، هفته پس از هفته و ماه پس از ماه، آنها را از نو بنویسید. این کار سبب می‌شود که آنها در اعماق ضمیر نیمه‌هشیارتان برنامه‌ریزی شوند، جایی‌که جان و نیرو می‌گیرند.

مثلا شما نمی‌توانید هدف خود را ظرف یک سال، رهایی از فقر و رسیدن به استقلال مالی قرار دهید. تعیین چنین اهدافی، رفتن به استقبال شکست است، زیرا بسیار دورتر از توانایی‌های شماست. باید هدفی را در نظر بگیرید که قابل دسترسی باشد، سپس هدف دیگری را پس از آن تعیین کنید، و آن‌گاه یکی دیگر. با دستیابی به اهداف کوچک‌تر، سرانجام پایه‌های اعتمادبه‌نفستان را شکل می‌دهی

پنجمین کلید این است که تعیین هدف باید با ارزش‌هایتان متناسب و همگن باشد. نمی‌توانید اهدافی برگزینید که با یکدیگر در تضاد باشند. افرادی را دیده‌ام که می‌خواهند در کسب‌وکار موفق باشند، همچنین مایل‌اند هر بعدازظهر گلف بازی کنند. این کاملا روشن است که نمی‌توان هر دوی این اهداف را در یک زمان به‌دست آورد.

احتمال تحقق اهداف شما باید پنجاه پنجاه باشد. این موضوع سبب می‌شود تلاش برای دستیابی به اهداف، کمی فشار عصبی پدید آورد، اما واداشتن خودتان به عرق‌ریختن و افتادن در تب‌وتاب سبب پدیدارشدن برخی از بهترین کیفیت‌های شما می‌شود.

چهارمین کلید تعیین هدف این است که اهداف شما باید چالش‌برانگیز باشند؛ باید سبب شوند که کمی به تب و تاب بیفتید؛ باید چیزی ورای آنچه باشد که در گذشته کسب کرده‌اید.

رای هدفتان برنامه‌ای روشن تدوین کردید و موعد مقرری برایش در نظر گرفتید، می‌کوشید تا در زمان مقرر به آن دست یابید. اگر تا آن تاریخ به هدفتان نرسیدید، موعد دیگری مقرر کنید ـــ و اگر نیاز بود، یکی دیگر ـــ و تلاش کنید تا سرانجام موفق شوید.

دومین کلید دستیابی به هدف این است که اهداف باید سنجیدنی و عینی باشد. باید بتوان آنها را از منظر شخص ثانی، تجزیه و تحلیل و ارزیابی کرد. «پول زیاد درآوردن» هدف نیست؛ صرفآ آرزو یا یک توهم مشترک میان همهٔ مردم است. به عبارت دیگر، درآوردن میزان خاصی از پول، در یک دورهٔ زمانی دورهٔ خاص هدفی واقعی است. سومین کلید این است که اهداف باید زمان‌بندی

«تقلید کن، تا از پس آن برآیی!»

پیشنهاد من این است که این باور را برگزینید: «برای من مقدر شده که در زندگی به موفقیتی بزرگ دست یابم.»

پیشنهاد من این است که این باور را برگزینید: «برای من مقدر شده که در زندگی به موفقیتی بزرگ دست یابم.»

متأسفانه تنها دو نوع هوش ما در مدرسه و دانشگاه سنجیده و گزارش می‌شود: کلامی و ریاضی. اما شما می‌توانستید در زمینه‌های هوش بصری ـ فضایی (هنر، طراحی)، هوش کارفرمایانه (امور بازرگانی)، هوش جسمانی یا جنبشی (ورزش‌ها)، هوش موسیقایی (نواختن ساز، آهنگ‌سازی)، هوش اجتماعی (همراهی با مردم)، هوش روان‌شناختی (شناخت خود، در سطحی عمیق)، هوش شهودی تشخیص کار یا اظهارنظر صحیح، هوش هنری (خلق آثار هنری)، یا هوش انتزاعی (فیزیک، علوم) نابغه باشید.

شماست. اعتمادبه‌نفس را می‌توان بر پایهٔ عبارت «چقدر خودتان را دوست دارید»، تعریف کرد. از طرف دیگر، اعتمادبه‌نفس با خودانگارهٔ فرد مشخص می‌شود. این روشی است که خودتان را می‌بینید و در تقابل روزانه‌تان با دیگران راجع به خودتان می‌اندیشید. خودانگارهٔ شما با آرمان‌های شخصی‌تان شکل می‌گیرد و این آرمان‌های شخصی با فضیلت‌ها، ارزش‌ها، اهداف، آرزوها، رؤیاها، و آمالتان ساخته می‌شود.

گذشتهٔ شما آینده‌تان نیست

سقراط می‌گوید: «زندگی ناآزموده، ارزش زیستن ندارد.» که منظور دخالت‌دادنِ ارزش‌هایتان در همهٔ زمینه‌های زندگی است. مشخص‌کردن ارزش‌ها یعنی اساس «حرکت به جلو

زندگی، از درون به بیرون شکل می‌گیرد. هستهٔ مرکزی شخصیت شما، ارزش‌های شماست. ارزش‌های شما هستند که شما را به همان کسی تبدیل می‌کنند که هستید. هر کاری که در بیرون انجام می‌دهید، بر مبنای ارزش‌های درونی‌تان تعیین و به شما ابلاغ می‌شود، حالا چه روشن و واضح، چه گنگ و مبهم. هرچه بیشتر به ارزش‌های درونی‌تان توجه کنید، رفتار بیرونی‌تان مؤثرتر و دقیق‌تر خواهد بود.