- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب طاعون
- بریدهها
بریدههایی از کتاب طاعون
۳٫۶
(۱۵۵)
«شاید، اما اگه راستش رو بخواید، من با مغلوبها بیشتر احساس همبستگی میکنم تا با قدیسها. قهرمانی و قداست با سلیقهم جور نیستند. واسهم مهمه که آدم باشم.»
فرو
عادت به ناامیدی را از خود ناامیدی بدتر میدانستند
نفیسه
پزشکان و دستیاران که تلاشی طاقتفرسا به خرج میدادند ناگزیر نبودند تلاشی بیشتر متصور شوند. کافی بود به صورت منظم به فعالیتی ادامه دهند که اغراق نیست اگر آن را فوقانسانی بنامیم.
معصومه توکلی
من از آدمهایی که در راه اندیشه میمیرند به تنگ اومدهم. به قهرمانبازی اعتقاد ندارم، چون میدونم که آسونه و فهمیدهم کُشندهست. میگم مهم اینه که آدم زندگی کنه و به خاطر چیزی که دوست داره بمیره.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
فقط به برکتِ آسمان میتوان به تغییرِ فصلها پی برد.
peace hug :)
مردها و زنها یا خیلی سریع در آنچه عمل عاشقانه نامیده میشود یکدیگر را میبلعند، یا خودشان را درگیرِ عادتِ دونفرهای درازمدت میکنند. بین این اِفراطوتفریط، اغلب، حد وسط وجود ندارد.
Mr.horen~
آنجایی که نخستین هجوم گرما همزمان شد با افزایش شدید قربانیان، که تعدادشان حدوداً به هفتصد نفر در هفته رسید، مردم روحیهشان را باختند و شهر در افسردگی عمیق فرورفت. در حومهها از جنبوجوش خیابانهایی با خانههای یکطبقه و دارای ایوان اثری نماند و محلههایی که ساکنانشان معمولاً تمام روز را در آستانهٔ منزل میگذراندند، همهٔ درها و حفاظ پنجرهها بسته ماندند، بیآنکه بشود گفت خواستهاند از طاعون در امان باشند یا از گرما
elham1395
موشها در خیابان میمیرند و انسانها در اتاقشان؛ و روزنامهها فقط دغدغهٔ خیابان را دارند.
meysam zamanifar
با توجه به اوضاع کلی شهر میشد گفت هر روز که سپری میشد آدم را به شرطی که زنده میماند یک قدم به خلاصی و پایانِ مصایب نزدیک میکرد
~𝓢𝓸𝓫𝓫𝓸𝓸𝓱~𝓔𝓻𝓯𝓪𝓷~
خوشحال نیستم از اینکه میذارم میرم، اما لازم نیست آدم خوشحال باشه تا از نو شروع کنه.
Parinaz
اینجا هم عادت کردند حقیقیترین اندوهها را با عبارتهای کلیشهای بیان کنند.
Zahra sadat
اینچنین بود که منباب مثال احساسی کاملاً فردی نظیرِ جدایی از کسی که برای آدم عزیز است، از هفتههای نخست، یکباره به جانِ همهٔ آن جماعت افتاد و ترس که بالا گرفت، به عذابِ اصلیِ ایامِ طولانیِ تبعید بدل شد.
Zahra sadat
اگه دیگه به چیزی دلبسته نباشیم مبارزه به چه درد میخوره؟
نفیسه
اینجور اتفاقها آدم رو منقلب میکنند چون از ادراکش فراترند. اما چهبسا لازم باشه چیزهایی رو هم که نمیفهمیم دوست داشته باشیم.
نفیسه
اغلب اوقات موقعیتی ناگهانی باعث میشد از مردمانی شریف رفتارهایی مذموم سر بزند که متأسفانه بیدرنگ مورد تقلید سایرین قرار میگرفت. مثلاً یکبار مشتی آدم کمعقل چنان از خود بیخود شدند که به خانهای دستخوش شعلهها یورش بردند؛ آن هم در حضورِ شخص مالک که از شدت اندوه مبهوت و متحیر مانده بود. بیتفاوتیِ او بسیاری از تماشاگران این صحنه را تحریض کرد تا از رفتار مهاجمان نخست تبعیت کنند و، در آن کوچهٔ تاریک در پرتوِ حریق، دیدیم چگونه سایههایی که بر اثر شعلههای محتضر از ریخت افتاده بودند هر کدام مبل و اثاثی را بر دوش گرفته بودند و به همهسو میگریختند.
نفیسه
جمعیت انبوهی در مراسمِ هفتهٔ کذایی شرکت کردند. نباید تصور شود که ساکنان اُوران در شرایط عادی خیلی دیندار بودند. مثلاً یکشنبهصبح آبتنی در دریا رقیبِ جدیِ مراسم کلیسایی به شمار میآمد. نور ایمان هم یکباره بر دلشان نتابیده بود. اما از یکطرف با بسته شدن دروازههای شهر و ممنوعیت عبور از بندر دیگر امکان آبتنی در دریا وجود نداشت، و از طرف دیگر مردم در حالت روحی خاصی بودند و چون وخامت مصیبتی که بر سرشان نازل شده بود تا عمق وجودشان نفوذ نکرده بود، به دلایلی کاملاً بدیهی از هر تغییر به وجد میآمدند.
نفیسه
جمعیت انبوهی در مراسمِ هفتهٔ کذایی شرکت کردند. نباید تصور شود که ساکنان اُوران در شرایط عادی خیلی دیندار بودند. مثلاً یکشنبهصبح آبتنی در دریا رقیبِ جدیِ مراسم کلیسایی به شمار میآمد. نور ایمان هم یکباره بر دلشان نتابیده بود. اما از یکطرف با بسته شدن دروازههای شهر و ممنوعیت عبور از بندر دیگر امکان آبتنی در دریا وجود نداشت، و از طرف دیگر مردم در حالت روحی خاصی بودند و چون وخامت مصیبتی که بر سرشان نازل شده بود تا عمق وجودشان نفوذ نکرده بود، به دلایلی کاملاً بدیهی از هر تغییر به وجد میآمدند
حسین افشار
مطبوعات که سر قضیهٔ موشها آنقدر بلبلزبانی کرده بودند اصلاً صدایشان درنمیآمد، زیرا موشها در خیابان میمیرند و انسانها در اتاقشان؛ و روزنامهها فقط دغدغهٔ خیابان را دارند.
Fatemeh Karimian
به گفتهٔ خودش، از اینکه لفظ «حق» را به کار ببرد معذب میشد چون به آن یقینِ استوار نداشت، از کلمهٔ «وعده» هم استفاده نمیکرد؛ زیرا طلبکاری تلقی میشد و جسارتی میطلبید که با جایگاهش در مقام کارمند جزء سازگار نبود. از سوی دیگر با عبارتهایی نظیر «نظر لطف»، «درخواستِ خاضعانه»، «رهین منّت» میانهٔ خوشی نداشت چون توسل به آنها عزتنفسش را جریحهدار میکرد. به این ترتیب همشهریمان به دلیل عجز از یافتن لفظ مناسب تا سنین بالا به ادای وظایف کماهمیتش ادامه داد.
حسین افشار
همسایههای بیمارِ سالخوردهاش کشالههای رانش را میفشرد، دستخوشِ هذیان بود و بالا میآورد. عُقدهها خیلی درشتتر از مال سرایدار بودند. یکیشان کمکم چرکی میشد و خیلی زود سر باز کرد، مثل میوهای گندیده بود. ریو به منزل که رسید با انبار مواد داروییِ ناحیه تماس گرفت. در یادداشتهای حرفهایاش مربوط به این تاریخ فقط نوشته شده «پاسخ: منفی.» تازه پا به خانه گذاشته بود که برای موارد مشابه خبرش کردند. بدیهی بود که بایست دُملها را باز میکردند. دو ضربهٔ صلیبوار با تیغ جراحی، و عُقدهها ملغمهای از چرکوخون را بیرون میریختند
Khorshid Sani
حجم
۲۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
۳۳,۷۵۰۵۰%
تومان