بریده‌هایی از کتاب تک‌پرده‌ای‌های چخوف

آه، این روزها تو این مردم نه رحمی پیدا می‌شه نه مروتی. چقدر بی‌رحم و بی‌انصاف شدند... آدم‌های خشن! اگه ببینند یک داره غرق می‌شه داد می‌زنند: "د، غرق شو! وقتمون کمه، دیگه نمی‌تونیم تماشا کنیم؛ دیگه باید به کارهامون برسیم." می‌شه براش طناب بندازند، نه اصلاً حرفش رو هم نزنید... آخه طناب خریدن خرج بر می‌داره!

استعداد و قابلیت باشه، پیری راه نداره!

"کار آسانی است، به همان اندازه که دروغ گفتن.

آهای، آدم‌های از همه جا بی‌خبر، مواظب جیب‌ها و لباساتون باشید، البته اگه بهشون علاقه دارید. این آدم خطرناکیه. تمام دار و ندار شما رو می‌دزده. مریک: من فقط به پول و پله شون کار دارم. البته اگه داشته باشند. اما، لباس‌ها... بهشون دست نمی‌زنم، به دردم نمی‌خوره؛ یعنی جاش رو ندارم.