بریده‌هایی از کتاب گذر از زمستان

ـ چرا همه‌ش داری توی جنگل می‌دوی؟ پسر کوچک جواب داد: دنبال خدا می‌گردم. ـ خب مگه خدا همه جا نیست؟ ـ همین‌طوره، پدر روحانی. ـ و مگه همه جا خدا یکسان نیست؟ ـ چرا ... ولی من که همه جا انسان یکسانی نیستم.

گذر از زمستان نمایش‌نامه‌ای مهم است که اضطراب و عصبانیت انسان دنیای معاصر را نشان می‌دهد. تمامی شخصیت‌های نمایش‌نامه افراد مرفه‌ای هستند که درگیری ذهنی خاصی ندارند، اما بنا به دلایل مختلف شادمان نیستند. مرفه بودن الزاماً شادی نمی‌آورد. انسان‌ها در پی هماهنگی درونی هستند: هماهنگی با خویشتن، با دیگران، با طبیعت و با موسیقی. وقتی که این هماهنگی ایجاد می‌شود به انسان اجازه می‌دهد که با خودش به صلح برسد، طبیعت را بهتر درک کند و گذشتهٔ خود را بدون پشیمانی بپذیرد. این نمایش‌نامه نکات فراوانی را ارائه می‌دهد که نشان‌دهندهٔ این است که هماهنگی درونی مسئلهٔ جذابی است. مسئلهٔ مهم دیگر عذاب وجدان یهودیانیست که در جریان نسل‌کشی یهودیان خود را کنار کشیده بودند.