بریده‌هایی از کتاب در موفقیت وسواسی باش یا معمولی بمان

هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد، پس ارزش این را دارد که هر روز انجام شود

به علاوه از نظر من، یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها برای موفقیت شما، وقت آزاد داشتن است. من خیلی به این گفته‌ام معتقدم که: "برای اینکه بتوانید شیطان را ملاقات کنید، کافی است کمی وقت خود را خالی کنید."

هدف من در شروع هر روز کاری این است که افرادم به جای اینکه هزاران کار نصفه و نیمه انجام دهند، یک کار را انجام دهند ولی به بهترین شکل.

بازار فروش اینگونه است که: به دنبال افراد تسلیم‌ناپذیر می‌گردد و تنها به کسانی پاداش می‌دهد که این ویژگی را داشته باشند، نه کسانی که کامل و بی‌نقص باشند.

درست همانند رایانه که با ری‌استارت کردن و بارگیری مجدد سیستم عامل، دوباره شروع به کار می‌کند، انسان‌ها نیز نیاز دارند که از نو شروع کنند. همانطور که همه چیز از جمله مقصد، شرایط و انگیزه‌ها، تغییر می‌کند، ما نیز همواره در حال گذر، رشد و شروع دوباره هستیم

اینکه بخواهید در دنیایی که پر است از خطرهای گوناگون، تلاش کنید که خود را درگیر هیچ خطری نکنید، کاملاً غیرممکن است. هر روزه اتفاقات بدی برای انسان‌های خوب می‌افتد. کارمندان خوب از کارشان اخراج می‌شوند. شرکت‌ها با اینکه با کارمندانشان برخورد خوبی دارند اما باز هم آن‌ها را به شرکت‌های دیگری که مزایای بهتری به آن‌ها پیشنهاد می‌کنند، می‌بازند. گاهی قبل از اینکه بتوانی درآمدی کسب کنی، کل سرمایه‌ات بر باد می رود. مشتریانتان شما را به رقبای برتر می‌فروشند. همسرتان شما را ترک می‌کند. کارمندانتان گند می زنند. بازار سهام به نفع شما پیش نمی‌رود و غول اقتصاد آدم‌های خوب و بد را به یک اندازه مجازات می‌کند. خطر نکردن تنها زمانی برایتان سودمند خواهد بود که دنبال پیشرفت نباشید.

اگر بتوانید ذهنیت قدیمی "اول باید پس‌انداز کرد " را کنار بگذارید و به این وسواس پیدا کنید که مقداری از درآمدتان را سرمایه‌گذاری دوباره بکنید، آنوقت است که معجزه را به چشمانتان خواهید دید. مجبور می‌شوید که بروید و چیزهای جدید خلق کنید و به دنبال راه‌های جدید برای رشد و توسعهٔ تجارتتان باشید. برای اینکه بتوانید درآمد جدید کسب کنید، باید بتوانید بازارهای جدید را در مشت خود بگیرید.

من کسانی را که حرف‌های زشت، نادرست و کینه توزانه‌ای در موردم می‌گویند را، اصلا دوست ندارم، اما از آنجایی که می‌دانم تمام اینها لازمهٔ موفقیت هستند، پس با آغوشی باز آن‌ها را می‌پذیرم. افراد بد طینت باعث معروف شدن من می‌شوند، آنهم به قیمت از دست دادن وقت و انرژی خودشان. فراموش نکنید این افراد با نفرت پراکنی کردن، هیچ موفقیتی کسب نمی‌کنند، ولی باعث موفقیت بیشترِ کسی که از او متنفرند، خواهند شد.

مزیت افراد بد طینت نسبت به منفی‌باف‌ها این است که این افراد باعث معروف شدن شما می‌شوند. منفی‌باف‌ها هرگز نمی‌روند جلوی همه جار بزنند که چقدر ایده‌هایتان احمقانه است، چون نگران شما هستند و می‌خواهند از شما محافظت کنند؛ اما افراد بد طینت دربارهٔ شما و ایده‌هایتان و اینکه چقدر این ایده‌ها مسخره هستند، به کل دنیا خواهند گفت.

. یکبار شخصی در وبلاگش یک پست مغرضانه و ناخوشایند منتشر کرد که در آن ادعا کرده بود که من خیلی آدم خودخواهی هستم، چون تا سن پنجاه و یک سالگی نخواستم که بچه‌ای داشته باشم. این احمقانه‌ترین چیزی بود که به عمرم شنیده بودم، چون واقعیت این بود که علیرغم تمام تلاش‌های من و همسرم، او تا آن زمان موفق نشده بود باردار بشود. من نه این شخص را بلاک کردم، نه دست به تلافی زدم، نه بحثی کردم و نه دفاعی از خودم کردم. در عوض این کار او مرا تشویق کرد که به همراه همسرم به تولید برنامهٔ G & A، دست بزنیم. در این برنامه هر هفته ما جلوی دوربین می‌نشینیم و از چالش‌های ازدواج، کودکان و تجارت سخن می‌گوییم. بگذارید آدم‌های بد طینت، به شما در سازندگی‌تان کمک کنند.

راحت‌طلبی، بزرگترین تهدید است، چرا که در حین تلاش برای یافتن یا حفظ راحتی و آسایش، تمام دست آوردهایی را که در راستای شکوفایی توانایی‌های بالقوه‌تان کسب کرده بودید را، بر باد می‌دهید. تنها راه تضمین امنیتتان، این است که به اینکه خطرناک‌ترین آدم روی کرهٔ زمین باشید، وسواس پیدا کنید. اگر آدم خطرناکی نباشید، برای هیچکس هیچ تهدیدی محسوب نمی‌شوید و توسط رقبا، مشتریان، دست‌فروشان، کارمندان، همسر و حتی فرزندانتان، له می‌شوید. دست از ترسو بودن، هراسان بودن، کمرو بودن و انعطاف‌پذیر بودن در زندگی، بردارید. در اینجا به شما روش‌هایی را یاد می‌دهم تا همیشه بتوانید آدم خطرناکی باشید.

ماندن در یک استخر کوچک، آن‌هم وقتی که تو بزرگ‌ترین ماهی آن استخر هستی، مساوی است با مرگ آرزوها و جاه‌طلبی‌هایت.

صرف نظر از اینکه کجا زندگی می‌کنید، این نکته را فراموش نکنید که شما باید همواره با افراد جدیدی آشنا شوید. اگر دائما با افراد جدیدی که هوش و نفوذ بیشتری نسبت به بقیه دارند در ارتباط نیستید، پس مسیری که در پیش گرفته‌اید، قطعا اشتباه است. اگر در یکی از کشورهای بزرگ دنیا زندگی می‌کنید و تنها سرگرمی‌تان لم دادن روی مبل، رفتن به کافی‌شاپ و دیدن افراد تکراری است، هرگز انتظار موفقیت را نداشته باشید. اگر هر روز با افراد جدید که دارای هوش و نفوذ بیشتری هستند، به صورت آنلاین، حضوری، تلفنی، در کنفرانس‌ها، مشاوره‌ها و یا به هر شکل دیگری، در ارتباط نیستید، شک نکنید که کلکتان کنده است.

کارگزار ملک گفت: "قیمت پیشنهادی‌ات برای بستن قرارداد چقدر است؟‌"، پاسخ دادم: " ۲۹.۲ میلیون دلار ". ۳ هفته در بلاتکلیفی و دشمنی گذشت، به من ناسزا گفتند و تهدیدم کردند که شکایت خواهند کرد؛ اما سرانجام موفق شدم آن معامله را با قیمت ۲۹.۹ میلیون دلار به سرانجام برسانم و ۲.۸ میلیون دلار سود کنم. همسرم از من پرسید: "چطور می‌توانی چنین کاری بکنی؟ با این کار همه از تو متنفر خواهند شد ". جواب دادم: " اینکه بقیه از من متنفر شوند خیلی بهتر از این است که خودم از خودم متنفر شوم، ترجیح می‌دهم کارگزار ملک، مامور ثبت و فروشنده از من بدشان بیاید تا اینکه از ترس اینکه یک وقت "وجهه‌ام " خراب شود، خودم، تجارتم، آینده‌ام و تو را به خطر بیاندازم."

اگر درخواستی به نظرم منطقی نیاید آن را مطرح نمی‌کنم؛ اگر وقتی که خودم را جای بقیه می‌گذارم، ببینم که خودم هم دوست ندارم فلان کار را انجام دهم و آن کار اصلا به نظرم درست نیاید، پس من هم پایم را از حدم فراتر نمی‌گذارم؛ اما وقتی ببینم که اگر من جای بقیه بودم، باز هم همین کار را می‌کردم، پس تمام تلاشم را می‌کنم تا حرفم را به کرسی بنشانم و آن کار را به انجام برسانم. می‌دانم که برای اینکه بتوانم ۲.۸ دلار سود کنم، باید خیلی چیزها را از دست بدهم، ولی تا وقتی که توجیهی برای کارهایم داشته باشم، هیچ ترسی از این‌که بخواهم سه هفته از نظر احساسی در خطر باشم و محبوبیتم را از دست بدهم، ندارم، چون می‌دانم که با این کار جلوی خطرهای اقتصادی چندین ساله را، خواهم گرفت.

سرمایه‌گذاری برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید، واقعا خطرناک است. شما برای اینکه بتوانید پولی دربیاورید مجبورید وقت، انرژی، منابع و شهرتتان را به خطر بیاندازید؛ اما اگر بخواهید روی ایده و سرمایهٔ شخص دیگری هم کار کنید، بازهم در خطر هستید. پس بهتر نیست این خطر را برای تجارت خودتان به جان بخرید؟

همواره در مغز افراد طبقهٔ متوسط خوانده‌اند که باید سرمایه‌گذاری‌های کم و بهینه کنند؛ و از ما خواسته‌اند که این بازی را تا ابد ادامه دهیم و سعی کنیم خطر نکنیم؛ اما اسطوره‌های سرمایه‌گذاری، به ما خلاف این موضوع را ثابت کرده‌اند. مارک کوبان، کارآفرین و سرمایه‌گذار، می‌گوید: "با پول کم سرمایه‌گذاری کردن، فقط کار احمق هاست. اگر می‌خواهی ریسک پولدار شدن را بالا ببری، پس باید دست از سرمایه‌گذاری روی مبالغ ناچیز برداری."

دلیل اینکه از شما می‌خواهند که با مبالغ کم سرمایه‌گذاری کنید این است که، افراد به اصطلاح "متخصص "، اینطور تصور می‌کنند که مردم خیلی تنبل هستند و هیچوقت نمی‌توانند روش‌های سرمایه‌گذاری درست را یاد بگیرند. به علاوه با انجام این کار، طبعا به کمک افراد زیادی نیاز پیدا خواهید کرد مثل افراد "متخصصی " که بالا در موردشان گفتم، مدیران صندوق سرمایه‌گذاری مشترک، برنامه‌ریزان مالی، بانک‌ها، کارگزاران بازار بورس، معامله‌گران اوراق قرضه و سایر سرمایه‌گذاران.

تمام انرژی خود را برای خرج کردن و سرمایه‌گذاری روی مبالغ بالا به کار بگیرید. از ذره ذرهٔ انرژی، وقت، پول و منابع دیگرتان استفاده کنید تا بتوانید درآمد جدید کسب کنید. روی تمام پولتان سرمایه‌گذاری کنید تا بتوانید درآمدتان را چند برابر کنید، سپس ۳۰ تا ۴۰ درصد از درآمدی که کسب کرده‌اید را بردارید و با بقیه آن دوباره سرمایه‌گذاری کنید و تجارتتان را گسترش دهید. برای اینکه بتوانید پیشرفت کنید باید جرات داشته باشید روی چیزهایی که ممکن است نتیجه‌بخش نباشند، ریسک کنید.

شما در مورد اینکه سرمایه‌گذاری‌هایتان سودآور بوده‌اند به خودتان دروغ می‌گویید تا به نوعی خودتان را قانع کنید که روی پولتان ریسک نکنید

اولین باری که قصد خرید سبد سهام املاکی به ارزش ۵۰ میلیون دلار را داشتم، بایستی کاری می‌کردم تا بتوانم بر ۳۸ پیشنهاد دهنده دیگر پیروز شوم. حتی نمی‌دانستم چطور این مبلغ را جور کنم. رفتم پیش فروشنده‌ها و کارگزاران و گفتم: "تنها کسی که می‌تواند این سبد را بخرد من هستم. مطمئن باشید که پشیمان نخواهید شد. از آنجایی که فقط خودم تصمیم گیرنده هستم، خیلی زودتر از بقیه معامله را می‌بندم. می‌دانم که تا بحال با من معامله‌ای انجام نداده‌اید و من هم بهترین پیشنهاد دهنده نیستم، ولی به شما قول می‌دهم این معامله را ببندم ". روز بعد من موفق شدم که بزرگ‌ترین قرارداد تملک خصوصی املاک سال شهر فلوریدا را، ببندم. دقیقا ۴ سال پیش بود. آن ملک ۱۰۸ میلیون دلار ارزش داشت و من توانستم تنها با پرداخت ۳۲ میلیون دلار آن را از آن خود کنم.

اسطوره‌های موفقیت هر زمان که وقتش برسد، با تمام توان به سمت اهدافشان حرکت می‌کنند. آنها قدم به محیط‌های خطرناک می‌گذارند و از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند. وارن بافت، در خلال فروپاشی اقتصادی سال ۲۰۰۸، ناگهان از راه رسید و در یک معاملهٔ طلایی، ۵ میلیارد دلار به گلدمن ساکس، امانت داد و موفق شد ۱۰ درصد سود، حمایت کامل و سهام ممتاز گلدمن ساش را، برای اعضای گروهش به ارمغان آورد. او در حالی این معامله را انجام داد که بانک‌ها حتی قادر به پرداخت یک صدم این مبلغ هم نبودند. چه کسی حاضر است چنین ریسکی بکند و سرانجام موفق شود ۴۰ برابر پولش سود کند؟ خطرناک ترین آدم دنیا

خیلی جالب بود که می‌دیدم تمام دوستان و معلمان اخلاقی که تا دیروز نگران زندگی من و خوشبختی‌ام بودند، سالهاست که رفته‌اند پی زندگی خودشان و دیگر با من کاری ندارند. خیلی از آن‌ها ورشکست یا از کار بیکار شده بودند و یا برای حفظ دارایی‌ها و املاکشان در تقلا بودند. خیلی‌هایشان زیر بار هزینه‌های وام مسکن کمرشان خم شده بود. تمام مشتریانی که توصیه می‌کردند سخت نگیرم و بی‌خیالی طی کنم، در تجارتشان شکست‌خورده بودند. روانشناسان و مشاورانی که انواع و اقسام درد و مرض را در من تشخیص داده بودند - که هیچوقت هم نتوانستند هیچ‌کدام از این در و مرض‌ها را درمان کنند، همگی درِ مطب‌هایشان تخته شده بود.