بریده‌هایی از کتاب هنر زندگی

وقتی می‌بینید گروه کثیری از مردم در خیابان به یک سمت می‌روند و عده‌ای معدود به سمت مخالف، راه آن گروه معدود را بروید.

و وقتی چیزی را با تمام وجود بخواهید، هرطور شده آن را تهیه می‌کنید... همیشه. این قانون مطلق هستی و وجود شماست. اگر این را بفهمید، هر کاری آسان‌تر می‌شود و اگر از آن سر در نیاورید، کار مشکل‌تر می‌شود.

اگر در احاطه کسانی بوده‌اید که خیال می‌کردند پول درآوردن دشوار است، به احتمال زیاد زندگی شما هم به همین شکل خواهد بود.

ما این‌گونه زندگی می‌کنیم. دیگران را می‌بینیم و گوسفندوار آن‌ها را دنبال می‌کنیم. همه آن‌ها از آن راه می‌روند. نه، ما مجبور نیستیم راه آن‌ها را برویم.

من مایلم این کار را بکنم اما نمی‌توانم زیرا... هر چه پس از این «زیرا» می‌آید شرایط و محیط است و ما تابع این شرایط. انسان کاری را می‌کند که تابع شرایط است و حتی سعی نمی‌کند راه بهتری پیدا کند.

چیزی در درون شما هست که می‌خواهد با خدایی که در درون شماست، وحدت کند. این میل و خواسته شما را به رشد می‌رساند. وقتی اجازه بدهید آنچه در درون شماست خود را از طریق شما ابراز کند، بسیار خلاق می‌شوید. می‌خواهید منحصربه‌فرد بودن خود را به عنوان انسان ابراز دارید.

وقتی قانون را مخدوش کنید، مرتکب گناه شده‌اید. اگر قانون را مخدوش کنید بازنده می‌شوید. با قانون هماهنگ شوید تا برنده شوید.

تصمیمات متعهدانه در دو مکان صورت خارجی پیدا می‌کند: در سررسیدتان و دسته‌چک‌تان. من متعهد به تصمیم‌گیری‌های متعهدانه هستم، هم به لحاظ شخصی و هم به لحاظ اجتماعی. به دفترچه یادداشت سررسید و دسته چک‌تان نگاه کنید و ببینید که درباره ارزش‌های شما چه می‌گوید.

آنچه ما در جستجوی آنیم، آن هم در جستجوی ماست. وقتی برای اولین‌بار این مطلب را خواندم، متوجه معنای آن نشدم. هر آنچه جستجویش کنیم، ما را جستجو می‌کند. اسم این بازی، آگاهی است