بریده‌هایی از کتاب راز سایه

قتی به خداوند فکر می‌کنی، در حال اندیشیدن به مشکلات خود نیستی».

از آن زمان تا ده سال بعد به مطالعه داستان زندگی خودم و دیگران پرداختم. در طول این سفر سه درس بسیار مهم را آموختم: نخست، اینکه ما داستان زندگی‌مان را در تلاش برای اینکه کسی یا چیزی بشویم، خلق می‌کنیم. دوم، اینکه داستان زندگی ما کلید هدف نهایی ما و تحقق آن را در دست دارد و سوم، اینکه پنهان در پشت سایه این داستان رازی بسیار مهم نهفته است که وقتی سرّ این راز سر به مهر را دریابیم، اوج شکوه انسانیت خویش را درمی‌یابیم.

من خود بیشتر عمرم را در تقلای «کسی بودن»، هدف داشتن و معنای زندگی گذرانده‌ام. سال‌ها جست‌وجوی معنوی در نهایت به من آموخت برای رهایی و برای شناخت ویژگی‌های منحصربه‌فرد خود باید به بزرگیِ الوهیت و ناچیزیِ انسانیت پی ببرم.

داستان آن‌ها فقط یک قصه بود. این داستان ساختگی که با دقت و ظرافت تکرارش می‌کردند نقابی بود بر چهره داستان حقیقی زندگی آن‌ها!

پذیرش ژرف‌ترین ابعاد وجود خود و ارزانی داشتن آن به جهان، بزرگ‌ترین ضیافت روح ماست.

فقط با بازگشت به اصل خویش و کمال است که احساس باارزشی می‌کنید و خود را شایسته تجربه تجلی باشکوه خویش می‌بینید.

مقاومت، دشمن آرامش درونی و سرانجام شادی است که همه ما در طلبش هستیم. مقاومت همان دلیلی است که سال‌ها در یک وضعیت می‌مانیم. مقاومت در برابر تغییر شرایطی که در آن هستیم دلیل رفتارهای تکراری ماست. مقاومت در برابر حقیقت انرژی حیات را از ما می‌رباید و مانع از جریان طبیعی رشد و تحول ما می‌شود.