بریده‌هایی از کتاب مرد کابل

اگه با همهٔ قدرتت با تاریک‌اندیشی نجنگی با انفعالت از اون‌ها حمایت می‌کنی.

ترسیدن خوبه، امین. همهٔ سربازهای خوب می‌ترسن. اون‌هایی که نمی‌ترسن خیلی سریع‌تر از بقیه از بین میرن.

در افغانستان هر روزی که مردم تکّه‌تکّه نمی‌شدند هدیه‌ای از سوی خداوند بود.

کسی رو که نمی‌تونی بخری، نابودش کن.

ملای محلّه‌مون بهم گفت گرفتن زن دوّم بهترین راه برای اینه که مطمئن بشم زن اوّلم دست از مشکل درست کردن برای من برمی‌داره، الحمدالله.

بسیاری از قتل‌عام‌هایی که نیروهای طالبان مرتکب شده بودند این‌گونه به حساب بمب‌افکن‌های آمریکایی گذاشته شده و خشم مردم ناآگاه را افزایش داده بود. در چنین شرایطی آن‌ها همیشه خشونت‌هایی را که به نیروهای اشغالگر نسبت داده می‌شد خیلی زود باور می‌کردند.

همسرم فکر می‌کرد این تغییر بدیه چون جاانداختن نیمی از ثروت منجر به پذیرش این مسئله می‌شد که ارزش زن نصف مَرده. _ ملاله اشتباه می‌کنه، برادر اُسامه. نیمی از چیزی ارزشمندتر از اینه که هیچی در کار نباشه. تو این کشور کار چندان ساده‌ای نیست که افکار عمومی اصلاحات رو بپذیرن. متحجران همیشه از نیروهای شیفتهٔ پیشرفت سرسخت‌تر جلوی اصلاحات می‌ایستن و بهتر سازمان‌دهی میشن. من هرگز نمی‌تونستم برابری رفتار بین مردان و زنان رو تأئید کنم. _ ولی می‌خواستین که این کار رو انجام بدین؟ _ تا وقتی امکان رسیدن به هدف صفره، هیچ اهمیتی نداره من چی می‌خواستم. در سیاست فقط تأثیرگذاری مهمه: این‌که حرف نباشه امّا حرکت کوچیکی در مسیر درست انجام بشه بهتره از یه سخنرانی پرشور امّا بدون هیچ حرکتی.

تنها خلاف او داشتن «اشتراک» سرویس دخترهای تلفنی پایتخت از مؤسسه‌ای به نام رومنس بود. بین بیست‌وپنجم و سی‌ام هر ماه، او از رومنس دختری تلفنی سفارش می‌داد.

زندگی کردن مثل یه سگ زنده بهتر از یه شیر مُرده است.

امّا او پایبند قانون بود و نیروهای ناتو براساس قطع‌نامهٔ سازمان ملل متّحد و با مرحمت مقامات رسمی در کشورش حضور داشتند. به لطف این نیروها، او از ابزاری فنی استفاده می‌کرد که تا آن زمان ناشناخته بود و به‌ویژه از منابع مالی‌ای برای پرداخت حقوق مردانش سود می‌برد که دیگر آن‌ها را مجبور نمی‌کرد برای گذران زندگی رشوه دریافت کنند.

هر ارتباط اینترنتی به صفحه‌های حمایت از فتواهای مرگبار، کوکی مخفی‌ای را به کار می‌انداخت که باعث می‌شد آدرس آی‌پی مالک آن ثبت شود. به همین ترتیب، اس‌ام‌اس‌های ارسالی مسلمانانِ بسیار زودباور ثبت شده بود. وقتی آن اطلاعات را اَبَرکامپیوترهای شبکهٔ اشلون ثبت کرد، وب‌سایت برای سرویس‌های غربی مختلف این امکان را فراهم کرد که به بزرگ‌ترین پایگاه داده‌های جهانی هواداران جریان‌های افراطی _ که البتّه کاملاً غیرقانونی تهیه شده بود _ دسترسی داشته باشند. نزدیک به نهصد هزار نفر که به عنوان مسلمان‌های خطرناک درنظر گرفته می‌شدند، بدون اطلاع در این فهرست قرار گرفته بودند. از نظر معدود مسئولان غربی که در جریان این داستان قرار گرفته بودند، ماجرای خوک حلال به نمونه‌ای از جاسوسی قرن بیست و یکم تبدیل شده بود که ترکیبی از شجاعت، نیرنگ و تکنولوژی بود.

الله؟ یعنی فکر می‌کنی خدا به سرنوشت ما علاقه داره؟ اون هیچ کاری به ما و سرنوشتمون نداره اُسامهٔ طفلکی من. به وضعیت کشور نگاه کن، فقط بدبختی، فساد، خشونت و غمه. _ نیت‌های الله رو فقط خودش می‌دونه. اون دلایل خودش رو داره برای این‌که ما این چیزها رو تحمّل کنیم. وظیفهٔ ما نیست که سعی کنیم از کار خدا سر دربیاریم.

اگه با همهٔ قدرتت با تاریک‌اندیشی نجنگی با انفعالت از اون‌ها حمایت می‌کنی

انگار جنگ، بدبختی، میلیون‌ها مُرده و ناپدید برای تیره‌روزی افغان‌ها کافی نبود که فساد گسترده به زخمی اضافی تبدیل شده بود.

همان‌طور که به مقصد نزدیک می‌شدند، محیط ویران‌تر می‌شد. ساختمان‌ها و انبارهای خالی، لاشهٔ اتومبیل‌های لخت‌شده که روی محور چرخ‌هایشان رها شده بودند. نیک که عصبی شده بود گفت: «آدم فکر می‌کنه بیروته. اینجا دیگه کجاست؟»

توصیه‌هایی به ده‌ها آژانس در پاکستان و دبی کرده بود. در رأس این آژانس‌ها اسلام‌گراهای خاورمیانه و پاکستانی‌های تندرو قرار داشتند که به عنوان افرادی خطرناک طبقه‌بندی می‌شدند. قطعاً این اشخاص کاملاً بی‌خبر بودند که پیشرفت‌شان را مدیون برنامه‌ریزی و کمک مالی سیا هستند و کوچک‌ترین جزئیات فعالیت‌هایشان به‌وسیلهٔ همهٔ وسایل الکترونیکی‌ای که سرویس‌های غربی در اختیار داشتند تحت‌نظر است.

اگه با همهٔ قدرتت با تاریک‌اندیشی نجنگی با انفعالت از اون‌ها حمایت می‌کنی.

_ اگه با همهٔ قدرتت با تاریک‌اندیشی نجنگی با انفعالت از اون‌ها حمایت می‌کنی.

این زن داره خون بدنش رو از دست میده. توی اتوبوس بوده. داره می‌میره ولی شوهرش نمی‌خواد هیچ پرستار مردی بهش نزدیک بشه. دو تا پرستار زن رو توی بیمارستان پیدا کردن ولی یه خانوادهٔ دیگه اجازه ندادن نزدیک بشن به این بهانه که اون‌ها به اندازهٔ کافی حجاب ندارن... اون‌ها هم ظاهراً رفتن برقع بپوشن ولی برنگشتن.

تو این کشور، اگه می‌خواین زنده بمونین، شانس هم به اندازهٔ استعداد مهمه.