بریده‌هایی از کتاب قدرت در درون شماست

خودتان را برای موقعیتی که دارید سرزنش نکنید. خودتان را برای اینکه کاری را بهتر و سریع‌تر انجام ندادید، سرزنش نکنید. به خودتان بگویید: «من دارم تمام تلاشم را می‌کنم و با اینکه در شرایط خوبی نیستم، به نحوی از آن خارج خواهم شد. بنابراین باید بهترین روشی را که می‌توانم آن را انجام دهم، پیدا کنم.»

شما جلوه‌ای فوق‌العاده و دوست‌داشتنی از زندگی هستید. زندگی منتظر است تا خودش را به شما عرضه کند

اگر بگویید «من از این اتومبیل متنفرم»، این به شما یک اتومبیل جدید فوق‌العاده نمی‌دهد چون نمی‌داند چه می‌خواهید. حتی اگر اتومبیل جدیدی به دست آورید، به احتمال زیاد خیلی زود آن متنفر می‌شوید، چون این چیزی است که درباره‌اش می‌گویید. ذهن نیمه هشیار تنها می‌شنود که باید از این اتومبیل متنفر باشد. شما نیاز دارید که خواسته‌هایتان را واضح و به روشی مثبت بیان کنید. بگویید: «من اتومبیل جدید زیبایی دارم که همه‌ی نیازهایم را برطرف می‌کند.»

همین‌طور که خودم را می‌بخشیدم، شروع به اعتماد کردن به خودم کردم. دریافتم وقتی به زندگی یا دیگران اعتماد نمی‌کنیم، بدین دلیل است که به خودمان اعتماد نداریم. ما به خود برترمان اعتماد نمی‌کنیم که در همه‌ی موقعیت‌ها از ما مراقبت کند، بنابراین می‌گوییم: «من هرگز دوباره عاشق نخواهم شد چون نمی‌خواهم آسیب ببینم» یا «هرگز اجازه نمی‌دهم چنین چیزی دوباره رخ دهد.» در واقع آنچه ما داریم به خودمان می‌گوییم، این است: «من به تو آن قدر اعتماد نمی‌کنم که به خوبی از من مراقبت کنی. بنابراین می‌خواهم از هر چیزی فاصله بگیرم.»

هیچ کس به من آموزش نداد که افکارم خلاق هستند، یا اینکه می‌توانند زندگی‌ام را شکل دهند. هیچ کس به من آموزش نداد که آنچه من به شکل کلمات بیرون می‌دهم، به عنوان تجربه به سوی خودم برمی‌گردد.

من نمی‌گویم باید با افکارتان بجنگید تا آن‌ها را تغییر دهید. وقتی افکار منفی آشکار می‌شوند، بگویید: «از مشارکتت متشکرم.» بدین طریق آن را انکار نمی‌کنید و قدرتتان را به فکر منفی نمی‌دهید. به خودتان بگویید که دیگر نمی‌خواهید بهایی به افکار منفی بدهید. شما می‌خواهید روش دیگری برای فکر کردن خلق کنید. باز هم نباید با افکارتان بجنگید. آن‌ها را تأیید کنید و از کنارشان بگذرید. وقتی می‌توانید روی اقیانوس زندگی شنا کنید، در دریایی از افکار منفی خودتان غرق نشوید.

ما فشار زیادی را با گفتن «من باید به سرکار بروم. من باید این کار را انجام بدهم. من باید... من باید...» خلق می‌کنیم. در عوض، بیایید از کلمه‌ی انتخاب کردن استفاده کنیم. «من انتخاب می‌کنم به سرکار بروم چون هزینه‌ی زندگی‌ام را تأمین می‌کند.» انتخاب کردن دیدگاه متفاوتی در زندگی‌مان به وجود می‌آورد. هر کاری که انجام می‌دهیم به انتخاب خودمان است، حتی با اینکه ممکن است این‌گونه به نظر نرسد.

شما باید با راهنمای درونی‌تان در ارتباط باشید، چون آن خردی است که جواب‌هایی را که به دنبالش هستید، می‌داند. وقتی دوستان و خانواده به شما می‌گویند چه کاری انجام دهید. ساده نیست که به خودتان گوش دهید با این حال، همه‌ی جواب‌های سؤالاتی که به دنبالش بودید، اکنون در درون خودتان است. هر بار که می‌گویید «نمی‌دانم»، در را بر روی خرد درونی‌تان می‌بندید.

تنها کسی که می‌تواند در زندگی شما تغییر ایجاد کند، خودتان هستید.

فقط باید به ذهنتان بگویید این کاری است که می‌خواهید انجام دهید. شما باید تصمیم بگیرید که افکار منفی را متوقف کنید. من نمی‌گویم باید با افکارتان بجنگید تا آن‌ها را تغییر دهید. وقتی افکار منفی آشکار می‌شوند، بگویید: «از مشارکتت متشکرم.» بدین طریق آن را انکار نمی‌کنید و قدرتتان را به فکر منفی نمی‌دهید. به خودتان بگویید که دیگر نمی‌خواهید بهایی به افکار منفی بدهید. شما می‌خواهید روش دیگری برای فکر کردن خلق کنید. باز هم نباید با افکارتان بجنگید. آن‌ها را تأیید کنید و از کنارشان بگذرید. وقتی می‌توانید روی اقیانوس زندگی شنا کنید، در دریایی از افکار منفی خودتان غرق نشوید.

افکاری که ما انتخاب می‌کنیم به ذهن راه دهیم، ابزارهایی هستند که برای رنگ کردن پارچه‌های زندگی‌مان به کار می‌بریم.

دوست داشتن خودتان مهم‌ترین کاری است که می‌توانید انجام دهید، چون وقتی عاشق خودتان باشید، درصدد آسیب زدن به خود یا دیگری نخواهید بود.

به هر کسی با عشق نگاه کنید و مایل باشید که عشق دریافت کنید. بدانید که شما در امنیت هستید. وقتی به دیگران نگاه می‌کنید، سلامت کامل را برای آن‌ها بخواهید. ارتباطات عاشقانه برایشان بخواهید، به طوری که به هر جا می‌روند، افرادی دوست‌داشتنی احاطه‌شان کنند. برای آن‌ها خوشبختی بخواهید تا به راحتی زندگی کنند. برای آن‌ها راحتی و امنیت بخواهید و بدانید آنچه می‌دهید، چند برابر به سوی شما برمی‌گردد. بهترین‌ها را بخواهید و بدانید که آن‌ها شایسته‌ی آن هستند، و ببینید که آنان مایل به پذیرش آن هستند. و واقعیت هم همین است.

قدرتمندترین نیروی شفابخش، عشق است. اجازه دهید این عشق بارها و بارها جریان یابد. اجازه دهید در وجودتان جاری شود و همه چیز را بشوید. شما عشق هستید. و واقعیت هم همین است.

ذهن ناهشیار بین شما و دیگران تمایز قایل نمی‌شود، بلکه کلمات را می‌شنود و باور دارد که درباره‌ی خودتان صحبت می‌کنید. دفعه‌ی بعد که می‌خواهید از کسی انتقاد کنید، بپرسید در این حالت درباره‌ی خودتان چه احساسی می‌کنید. شما تنها آنچه را در خودتان می‌بینید در دیگران می‌بینید. به جای انتقاد از دیگران، از آن‌ها تعریف کنید و در عرض یک ماه، تغییرات بزرگی در خودتان خواهید دید.

هر رخدادی، تجربه‌ای برای یادگیری است.

وقتی به فرایند زندگی و پیوند معنوی‌مان به جهان اعتماد کنیم، می‌توانیم خشم و ترس خود را به محض اینکه آشکار می‌شوند، برطرف کنیم. ما می‌توانیم به زندگی اعتماد کنیم و بدانیم که هر چیزی در نظم درست الهی و توالی زمان و مکانی بی‌نقص رخ می‌دهد.

سؤالی که از امانوئل می‌شود این است: «چطور شرایط دردناک را بدون اینکه به واسطه‌ی آن‌ها آشفته شویم، از سر بگذرانیم؟» و پاسخ امانوئل این است: «آن‌ها را به عنوان درس‌هایی ارزشمند ببینیم، نه مصیبت. به زندگی اعتماد کنیم، دوستان من. به نظر می‌رسد زندگی شما را به مسیری ناآشنا می‌برد، اما این سفر ضروری است. شما به حیطه‌ی وسیعی از تجربه می‌رسید که حقایق و تعریف‌ها را در این حیطه مشخص می‌کنید. سپس می‌توانید به مرکز زندگی‌تان، خودبرترتان، برگردید که در این صورت بشاش‌تر و عاقل‌تر خواهید بود.»

ای کاش می‌توانستیم درک کنیم همه‌ی آنچه آن‌ها را مشکلات می‌نامیم، فقط فرصت‌هایی برای ما هستند که رشد کنیم و متحول شویم، و اینکه بیشتر آن‌ها ناشی از ارتعاشاتی هستند که ما از خود بیرون می‌دهیم! تنها کاری که لازم است انجام دهیم این است که روش فکری‌مان را تغییر دهیم، آزردگی‌مان را برطرف کنیم و مایل به بخشیدن باشیم.

وقتی در حال یادگیری هستید، اشکالی ندارد که اشتباه کنید. همان طور که گفتم، بسیاری از ما به دلیل کمال‌گرایی تحت فشار قرار داریم. شما فرصتی به خودتان نمی‌دهید که چیزی جدید بیاموزید، چون اگر در سه دقیقه‌ی اول آن را به طور کامل انجام ندهید، فرض می‌کنید که به اندازه‌ی کافی خوب نیستید.

برادران و خواهرانتان را دوست بدارید. به آن‌ها اجازه دهید همان که هستند باشند. بدانید که حقیقت همیشه در درون آن‌ها است و آن‌ها می‌توانند در هر لحظه که بخواهند، تغییر کنند

«هیچ مشکلی وجود ندارد که عشق کافی نتواند بر آن غلبه کند. هیچ مرضی وجود ندارد که عشق کافی نتواند آن را درمان کند. هیچ دری نیست که عشق کافی نتواند بازش کند. هیچ خلیجی نیست که عشق کافی نتواند پلی بر روی آن بزند. هیچ دیواری نیست که عشق کافی نتواند آن را فرو بریزد. هیچ گناهی نیست که عشق کافی نتواند جبرانش کند. تفاوتی نمی‌کند که دردسر تا چه حد ممکن است شدید باشد، چقدر ناامیدکننده باشد، چقدر پیچیده باشد، چقدر اشتباه بزرگی باشد. حضور کافی عشق، همه‌ی آن‌ها را برطرف می‌کند و اگر شما بتوانید به اندازه‌ی کافی عشق بورزید، خوشحال‌ترین و قدرتمندترین شخص در جهان خواهید بود.»

عادات و الگوهای منفی قدیمی را هم رها کنید. سپس خودتان را ببینید که با آغوشی باز در مکان امن‌تان ایستاده‌اید و می‌گویید: «من برای دریافت............................... باز و پذیرا هستم.» آنچه را برای خود می‌خواهید، بر زبان بیاورید، نه آنچه را نمی‌خواهید، فقط آنچه را می‌خواهید، و بدانید که این امکان‌پذیر است. خودتان را کامل و سالم ببینید. در آرامش. خودتان را سرشار از عشق ببینید.

به گذشته به عنوان بخشی غنی و سرشار از زندگی‌تان نگاه کنید. بدون این پرباری و سرشاری، ما امروز اینجا نبودیم. هیچ دلیلی وجود ندارد که چون بهتر رفتار نکردید خودتان را سرزنش کنید. شما در آن زمان بهترین کاری را که می‌دانستید انجام دادید.

به گذشته به عنوان بخشی غنی و سرشار از زندگی‌تان نگاه کنید. بدون این پرباری و سرشاری، ما امروز اینجا نبودیم. هیچ دلیلی وجود ندارد که چون بهتر رفتار نکردید خودتان را سرزنش کنید. شما در آن زمان بهترین کاری را که می‌دانستید انجام دادید.

گذشته تنها در ذهن ما و به روشی که تصمیم می‌گیریم به آن نگاه کنیم وجود دارد