بریده‌هایی از کتاب شگفتی

«آقای تادیوس، ممکن است بپرسم که آیا شما به صداقت گفته‌های خانواده اُدانل ایمان دارید یا نه؟» مکثی کوتاه. «قطعاً دلیلی ندارم که به حرف‌هایشان شک داشته باشم.»

وحشتناک‌ترین چیز آن است که به سرعت به غل و زنجیر عادت می‌کنیم. آدم می‌تواند به هر چیزی عادت کند.

هیچ عذری پذیرفته نیست. سخت کار کنید و از هیچ تلاشی در راه خدا فروگذار نکنید. دنیا به راه خودش می‌رود، اما شما باید وظیفه‌تان را انجام دهید. شکایت نکنید و ناامید هم نشوید. بهتر است در میان موج‌ها غرق شوید تا این‌که بیهوده و باطل در ساحل بایستید.

«گاهی، وقتی مصیبت نازل می‌شود، نمی‌شود هیچ کاری کرد به جز اینکه همه چیز را از اول شروع کنیم.» «چه چیز را شروع کنیم؟» «همه چیز را. یک زندگی جدید را.»

بدترین شکنجه برای یک زن آن است که غذایی نداشته باشد تا شکم کودکش را سیر کند و یا این‌که شاهد باشد کودکش غذایی را که به او می‌دهد، نمی‌خورد.

«خب. گاهی به نظر می‌رسد که قرن نوزدهم هنوز به این قسمت از دنیا نرسیده است.» مرد خندید. «شیر برای جن و پری، لوح‌های مومی برای دور کردن آتش و سیلاب، دختر بچه‌هایی که با باد هوا زندگی می‌کنند... چیزی هست که ایرلندی‌ها باورش نکنند؟»