بریده‌هایی از کتاب پرسش‌های کوانتومی

یگانه تفاوت شما با دیگران، در نوع پرسش‌هایی است که از خود می‌کنید. فقط همین! اگر دور و برتان کسانی وجود دارند که از شما موفق‌ترند، پیش از هر چیز باید پی ببرید که آنان چگونه می‌اندیشند.

اگر می‌خواهید واقعیت زندگی‌تان را تغییر دهید، کانون توجه خود را تغییر دهید و اگر می‌خواهید کانون توجه خود را تغییر دهید، پرسش‌هایی را که معمولا از خود می‌کنید تغییر دهید. شاه‌کلید موفقیتی که به دنبالش هستید همین است.

اگر از خود بپرسید «چرا نمی‌توانم از پس این کار برآیم؟» شعله‌های نیروهای درونی‌تان را خاموش خواهید کرد. اما اگر از خود بپرسید «چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم و از آن لذت ببرم؟» این پرسش نه فقط پاسخ‌هایی در زمینهٔ چگونگی انجام دادن آن کار، بلکه منابع، ایده‌ها و افکار بکری را در اختیارتان قرار خواهد داد که حتی تصورش را هم نمی‌کردید. ایده‌هایی را که در جایی پشت سرتان نهفته بود آشکار خواهد ساخت.

یا اگر از خود بپرسید «چطور است که هیچ‌گاه نمی‌توانم کاری را به‌درستی انجام دهم؟» مغزتان پاسخ خواهد داد «برای این‌که احمق هستی!»

«چه می‌شود اگر ...» این عبارت آغاز خوبی برای پرسش کردن است. به پرسش‌هایی که با این عبارت آغاز می‌شوند پرسش‌های امکان‌آفرین می‌گویند.

کانون توجه = واقعیت زندگی اگر می‌خواهید واقعیت زندگی‌تان را تغییر دهید، کانون توجه خود را تغییر دهید و اگر می‌خواهید کانون توجه خود را تغییر دهید، پرسش‌هایی را که معمولا از خود می‌کنید تغییر دهید. شاه‌کلید موفقیتی که به دنبالش هستید همین است.

«همین الان چه عمل خاصی می‌توانم انجام دهم تا مرا گام به گام به نتیجهٔ دلخواهم برساند؟»

شکل زندگی مرا نه رویدادهای زندگی، بلکه تعبیر و تفسیر یا ارزیابی من از این رویدادها تعیین می‌کند

شما می‌توانید با طرح مستمر و پیگیر پرسش‌های کوانتومی، افکار و احساسات، شور و شوق زندگی و سرنوشت نهایی‌تان را دگرگون سازید.

اغلب اوقات تنها کار لازم برای داشتن احساس دلخواه این است که توجه‌تان را منحرف کنید یا چند عمل ساده انجام دهید

شما هم می‌توانید مثل من روز خود را با طرح این پنج پرسش شروع کنید. هر روز صبح از خود بپرسید «چه چیز در زندگی‌ام درخشان و باشکوه است؟»، «از چه خوشحال هستم؟»، «چه کسی را دوست دارم و چه کسی مرا دوست دارد؟»، «شکرگزار چه هستم؟»، «از چه هیجان زده هستم؟» و ببینید چه احساسی در شما ایجاد خواهد شد.

به یاد داشته باشید که شما فقط آن چیزهایی را خواهید یافت که در جست‌وجویشان هستید. بخواه تا به‌دست آوری. جست‌وجو کن تا بیابی

هر روز صبح از خود بپرسید «چه چیز در زندگی‌ام درخشان و باشکوه است؟»، «از چه خوشحال هستم؟»، «چه کسی را دوست دارم و چه کسی مرا دوست دارد؟»، «شکرگزار چه هستم؟»، «از چه هیجان زده هستم؟» و ببینید چه احساسی در شما ایجاد خواهد شد. اگر هر روز خود را با تمرکز بر چنین پرسش‌هایی آغاز کنید، احساسات ناشی از آن‌ها بر وجودتان حکم‌فرما خواهد شد و با داشتن چنین احساسات خوبی، هر اتفاقی که بیفتد، برای مثال اگر کسی به شما توهین کند یا رفتار ناشایستی با شما داشته باشد، به‌گونه‌ای کاملا متفاوت عمل خواهید کرد. این طور نیست؟ با پرسیدن روزانه و پیگیر این پرسش‌ها، دیری نخواهد پایید که چشمانتان بازتر خواهد شد و مغزتان آن‌ها را به گونه‌ای خودکار خواهد پرسید. به این ترتیب خود را با موفقیت آموخته خواهید کرد. پس این هدیهٔ کوچک ولی باارزش را به خود تقدیم کنید.

هر گاه در هر موقعیتی احساس بدی به شما دست داد از خود بپرسید «می‌خواهم در این موقعیت چه احساسی داشته باشم؟» یا «دوست دارم احساس من اکنون چگونه باشد؟» فقط با پرسیدن این‌که می‌خواهید چه احساسی داشته باشید، مغزتان در اندیشهٔ آن احساس می‌افتد و به ایجاد آن متمایل می‌شود.

کانون توجه = واقعیت زندگی اگر می‌خواهید واقعیت زندگی‌تان را تغییر دهید، کانون توجه خود را تغییر دهید و اگر می‌خواهید کانون توجه خود را تغییر دهید، پرسش‌هایی را که معمولا از خود می‌کنید تغییر دهید. شاه‌کلید موفقیتی که به دنبالش هستید همین است.

اگر می‌خواهید واقعیت زندگی‌تان را تغییر دهید، کانون توجه خود را تغییر دهید و اگر می‌خواهید کانون توجه خود را تغییر دهید، پرسش‌هایی را که معمولا از خود می‌کنید تغییر دهید. شاه‌کلید موفقیتی که به دنبالش هستید همین است.

اگر می‌خواهید واقعیت زندگی‌تان را تغییر دهید، کانون توجه خود را تغییر دهید و اگر می‌خواهید کانون توجه خود را تغییر دهید، پرسش‌هایی را که معمولا از خود می‌کنید تغییر دهید. شاه‌کلید موفقیتی که به دنبالش هستید همین است.

«چه کسی موفق شده است این کار را انجام دهد تا او را سرمشق قرار دهم؟

باید تا می‌توانید پرسش‌های نیروبخش بکنید، زیرا آن‌چه کیفیت زندگی مردم را متفاوت می‌سازد این است که آیا آنان بیشتر پرسش‌های نیروبخش می‌کنند یا پرسش‌های تضعیف‌کننده.

آلبرت اینشتین نیز کسی بود که همیشه پرسش‌های کوانتومی می‌کرد. آیا می‌دانید او چگونه به تئوری نسبیت رسید؟ این کشف علمی فقط به دلیل نابغه بودن اینشتین نبود، بلکه وی کاری انجام داد که ما هم قادر به انجام آنیم. او روزی در عین بی‌حوصلگی (آیا این احساس برایتان آشنا نیست؟) سر کلاس ریاضی نشسته بود. و او چه کرد؟ به ساعت دیواری نگاهی انداخت و وقتی نگاهش را به ساعت دوخته بود از خود چند پرسش کرد. در واقع او پنج پرسش کوانتومی کرد که می‌توان گفت این پرسش‌ها مسیر علم فیزیک را تغییر دا