بریده‌هایی از کتاب سه دختر حوا

انسان وقتی کاری را انجام می‌دهد که بنا به تصوراتش، هرگز توان انجام دادنش را نداشته چقدر احساس سبکی می‌کند.

"انسان دربارهٔ هرچه دانش کمتری داشته باشد بیشتر احساساتی می‌شود."»

اگر فقط دربارهٔ آدم‌هایی بخوانید که مثل شما فکر می‌کنند، انگار که اصلاً چیزی مطالعه نکرده‌اید.

"انسان دربارهٔ هرچه دانش کمتری داشته باشد بیشتر احساساتی می‌شود."»

«والاترین عملی که آدمی می‌تواند انجام دهد یادگرفتن به معنای فهمیدن است؛ زیرا فهمیدن به معنای آزادشدن است.»

جایی که تک‌بعدی‌بودن باشد نه فلسفه‌ای وجود خواهد داشت و نه هنری

مطلق‌بودن یک جور ضعف است،

چرا برخی انسان‌ها با «ریشه‌ها» فکر خود را مشغول می‌کنند؟ مثلاً «شاخه‌ها» هم که خوب بودند، «برگ‌ها» یا «آوندها».

«برخی آدم‌ها می‌خواهند دنیا را تغییر دهند، برخی هم دوستان و همسرشان را. کسانی هم هستند که می‌خواهند خودشان را تغییر دهند؛ اما این‌ها خیلی کم‌اند. اگر از من بپرسند می‌گویم می‌خواهم خدا را، یعنی برداشت از خدا را تغییر بدهم. وای که چقدر بی‌نظیر می‌شد. به درد همه می‌خورد...»

قدرت شبیه سیر است هرچقدر بیشتر از آن استفاده کنیم بویش بیشتر درمی‌آید؛ اما هرچه قدرت مرکزیت کمتری داشته باشد، به همان میزان آزادی هم وجود خواهد داشت

من سیاست را به چالش می‌کشم. فقر را، کاپیتالیسم را، بی‌عدالتی را، قدرت مغز را، صنایع جنگی را، میراث وحشتناکی را که بعد از استعمار به یادگار می‌ماند هرگز فراموش نکن. خاورمیانهٔ بیچاره بعد از سال‌ها به استعمار درآمدن زیر یوغ غرب به این شکل درآمد؛ حتی مرزهایشان را هم آن‌ها برایشان تعیین کردند. به همین دلیل، درحالی‌که غرب ثروتمند است ما فقیریم!

من سیاست را به چالش می‌کشم. فقر را، کاپیتالیسم را، بی‌عدالتی را، قدرت مغز را، صنایع جنگی را، میراث وحشتناکی را که بعد از استعمار به یادگار می‌ماند هرگز فراموش نکن. خاورمیانهٔ بیچاره بعد از سال‌ها به استعمار درآمدن زیر یوغ غرب به این شکل درآمد؛ حتی مرزهایشان را هم آن‌ها برایشان تعیین کردند. به همین دلیل، درحالی‌که غرب ثروتمند است ما فقیریم!