کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان
معرفی کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان
کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان، اثر اندرو لنگ، برگزیدهای از مجموعه کتابهای داستانهای پریان برای کودکان و نوجوانان است.
کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان را با ترجمهی روان نسیم زاهدی دوست بخوانید و در دنیای زیبای افسانهها غرق شوید.
دربارهی کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان
کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان، برگزیدهای از مجموعه کتابهای داستانهای پریان است. داستانها و افسانههایی که از هزاران سال پیش در میان مردم اقوام مختلف دنیا وجود داشتند. این داستانها سینه به سینه منتقل شدهاند و حالا ما گنجینهی ارزشمندی از افسانههای زیبای پریان داریم. افسانهها و داستانهایی که هرکدام به نوعی روشنگر راه پیش روی خود بودهاند و به زیبایی تمام از پندها و اندرزهایی برای زندگی استفاده کردهاند.
اندرو لنگ با جمعآوری برگزیدهای از مجموعه کتابهای داستانهای پریان در کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان این امکان را برای تمام کودکان و بزرگسالان دنیا فراهم کرده است تا از لذت خواندن افسانهها محروم نشوند. کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان، داستانهای جذابی از فرهنگ روسیه، مجارستان، ایسلند، دانمارک و... دارد.
کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام کودکان و حتی بزرگسالانی که از خواندن داستانها و افسانههای پریان لذت میبرند، با خواندن داستانهای بینظیر کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان لحظات خوشی را تجربه میکنند.
دربارهی اندرو لنگ
اندرو لنگ نویسنده، شاعر و منتقد ادبی اسکاتلندی، ۳۱ مارچ ۱۸۴۴ به دنیا آمد. او را به عنوان یکی از بهترین کسانی میشناسند که سالها در زمینه جمعآوری داستانهای محلی و فولکلور کار کرد. کتابهای افسانههای پریان اندرو لنگ، مجموعهی بیست و پنج کلکسیون داستانهای محلی و افسانهای است. اندرو لنگ در ۲۰ جولای ۱۹۱۲ در سن ۶۸سالگی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب افسانههای کهن جهان ۱؛ داستانهای پریان
شغال هم مثلا از خواب برخاست و به سمت خرمن ذّرت رفت. مانند دفعۀ قبلی آن را هشت بخش کرد؛ هفت قسمت برای خودش و یکی برای گوسفند.
گوسفند پرسید: چرا این کار را میکنی؟ خودت خوب میدانی که من همیشه و هر روز آب آوردم و تو فقط آن را در شیارهای زمین و کشت پاشیدی.
شغال پاسخ داد: تو اشتباه میکنی! این من بودم که هم آب آوردم و هم در شیارهای زمین پاشیدم. همه شاهد هستند. اصلا اگر دوست داری، میتوانی از همین همسایهها بپرسی که دارند زمینشان را شخم میزنند.
َگوسفند قبول کرد و شغال فریاد کشید: آهای! شما که مشغول کندن زمین هستید، صدای چه کسی را موقع کار کردن در زمین من میشنیدید که آواز میخواند؟
ُآنها جواب دادند: برای چه میپرسی؟ خب! معلوم است که تو بودی. تو آنقدر بلند آواز میخواندی که شاید همۀ دنیا صدایت را شنیده باشند!
ُ_خب! این آواز بود، اما بگویید بدانیم که چه کسی آب آورد و چه کسی آن را خالی کرد؟
_چرا میپرسی؟ البته! تو بودی که این کارها را انجام میدادی.
شغال رو به گوسفند کرد و گفت: شنیدی؟ حالا بیا و سهمت را بردار، وگرنه من آن را برای خودم برمیدارم.
ُ گوسفند پاسخ داد: خب! تو بهتر از من کار کردهای و من فکر میکنم باید خودم هم به این موضوع اعتراف کنم، اما چون من اهل دشمنی و کینهتوزی نیستم، پس تو هم برو و مقداری از آن خرما را که در کیسهام گذاشتهام، بردار و بخور.
ِ شغال که خیلی خرما دوست داشت، به سرعت دوید و در کیسه را باز کرد. همین که در کیسه را باز کرد، دید دو تا چشم قهوهای دارند به او نگاه میکنند....
حجم
۸۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۸۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
نظرات کاربران
فوق العاده