کتاب نجوای درختان

کتاب «نجوای درختان» نوشتۀ فاطمه حورا مشرف است و انتشارات فکرونه آن را منتشر کرده است. نجوای درختان، داستانی شیرین با درون‌مایۀ محیط‌زیست است.

درباره کتاب نجوای درختان

کتاب نجوای درختان داستانی لطیف و آمیخته با خیال‌پردازی از زبان یک نوجوان است که دغدغۀ حفظ طبیعت را با بیانی کودکانه و دل‌نشین مطرح می‌کند. روایت از دختری مهربان به نام الناز آغاز می‌شود؛ دختری که به‌واسطۀ نیکی و نوع‌دوستی‌اش، در دل اهالی روستای سرسبزی که در آن زندگی می‌کند، جایگاهی محبوب دارد. همین ویژگی‌های شخصیتی الناز است که ماجرا را در جهتی انسانی و آموزنده پیش می‌برد.

قصۀ نجوای درختان با فضای شاد و آشنای سیزده‌بدر شروع می‌شود؛ روزی که بسیاری از خانواده‌ها برای تفریح به دامان طبیعت می‌روند؛ اما آنچه این کتاب را متفاوت می‌کند، نگاه الناز به طبیعت است. او تنها برای شادی و بازی به جنگل نمی‌رود، بلکه در مسیر سفر و حضور در دل طبیعت، به پیوندی عاطفی و درونی با محیط اطرافش دست می‌یابد. درختان، نسیم و آواز پرندگان، همگی برای او معنا دارند؛ گویی با زبانی پنهان، با او سخن می‌گویند و از همین‌جاست که نجوای درختان معنا پیدا می‌کند.

با بروز برخی مشکلات زیست‌محیطی مانند آسیب‌رساندن به درختان یا ریختن زباله در جنگل، داستان وارد لایه‌ای جدی‌تر می‌شود. الناز، با قلب مهربان و دغدغه‌مندش، در تلاش برای حفظ پاکی جنگل‌ها قدم برمی‌دارد و صدای خاموش درختان را که در برابر بی‌توجهی انسان‌ها زجر می‌کشند، به گوش دیگران می‌رساند.

کتاب نجوای درختان، علاوه بر داستانی ساده و روان، حامل پیامی مهم برای کودکان و نوجوانان است: طبیعت زنده است، با ما حرف می‌زند و سزاوار مهربانی و مراقبت است. نجوای درختان به زیبایی نشان می‌دهد که حتی یک کودک می‌تواند سفیر آشتی میان انسان و طبیعت باشد. ازاین‌رو، این اثر نه فقط داستانی سرگرم‌کننده، بلکه گامی کوچک و مؤثر در آموزش فرهنگ محیط‌زیستی به نسل بعدی است؛ نسلی که آیندۀ زمین در دستان آن‌هاست.

خواندن کتاب نجوای درختان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نجوای درختان

«یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربودن هیچ‌کس نبود. در دل یک دهکدۀ سرسبز و زیبا، دختری مهربان و باهوش به نام الناز زندگی میکرد. الناز همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند و همه او را به‌خاطر قلب پاک و دل مهربانش دوست داشتند. یکی از همین روزهای زیبا، الناز و خانواده‌اش تصمیم گرفتند برای سیزده‌بدر در به طبیعت بروند. آن‌ها سوار ماشین شدند و به سمت جنگلی زیبا حرکت کردند. وقتی به مقصد رسیدند، درخت‌های بلند و سرسبز، ‌ با نسیم لطیف بهاری در حال رقصیدن بودند و صدای آواز پرندگان فضای جنگل را پرکرده بود.»