کتاب خالق فهم و وهم

کتاب خالق فهم و وهم نوشتهٔ سیدرضا زارع است و در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این کتاب تلاش می‌کند ابتدا مفهوم موفقیت را تعریف می‌کند؛ سپس به مخاطب کمک می‌کند تا موفقیتی که دلخواه اوست را بیابد و در مسیر رسیدن به آن گام بردارد.

درباره کتاب خالق فهم و وهم

موفقیت برای هرکس به شکلی متفاوت تعریف می‌شود. برای برخی، موفقیت با کسب ثروت هنگفت یا آورده‌های مادی سنجیده می‌شود، درحالی‌که برای برخی دیگر موفقیت را در گرو رضایت یا شادی شخصی می‌بینند. از دید نویسنده موفقیت می‌تواند مجموعه‌ای از تصمیمات درست یا تصمیمات فعلاً درست باشد که خروجی آن یک رضایت درونی است و لزوماً به دستاوردهای مادی ختم نمی‌شود. فرمول مشخصی برای رسیدن به موفقیت وجود ندارد اما به طور کلی فرد باید دید روشنی از آنچه می‌خواهد به دست آورد و عزم راسخ و تلاش مستمر برای رسیدن به اهداف خود داشته باشد. موفقیت همچنین مستلزم نگرش مثبت و توانایی درس‌گرفتن از اشتباهات و شکست‌ها و توسعهٔ فردی است. کتاب خالق فهم و وهم به جنبه‌های گوناگون موفقیت می‌پردازد. این کتاب در پایان هر بخش نیز تمرینی متناسب با موضو ع آن بخش قرار دارد و کمک می‌کند تا مطالب بهتر در خاطر مخاطب بماند.

کتاب خالق فهم و وهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دوستداران کتاب‌هایی با موضوع رشد و توسعهٔ فردی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب خالق فهم و وهم

«با خواندن این مطالب شاید فکر کنید فقط این جملات از زبان من باشد، اما در مورد این نوع جهل‌ها و فهم‌ها می‌خواهم نظر دیگران را هم بشنوید. ابتدا جمله‌ای از سقراط برای‌تان بنویسم. سقراط پس از سال‌ها مطالعه و تحقیق گفت: «می دانم که هیچ چیز نمی‌دانم». وقتی او در عصر خودش که نادانی موج می‌زده و وی یک شخص با جایگاه بالای علمی بین عموم مردم بوده چنین حرفی زده، بدانید که او بارها و بارها به مرحله کمال رسیده، حتی کشفیاتی بسیاری داشته و سپس متوجه کاستی‌های خود شده است.

در ادامه یک پاراگراف هم برای شما از کتاب چگونه کتاب بخوانیم اثر دو نویسنده مشهور؛ مارتیمر جی آدلر و چارلز لینکلن ون دورن برای‌تان بنویسم.

«جهل عامیانه که پیش از تحصیل دانش وجود دارد و جهل عالمانه که بعد از کسب دانش گریبانگیر انسان می‌شود. اولی مربوط به کسانی است که اصلاً بی‌سوادند و کتاب نمی‌خوانند و دومی، جهل کسانی است که کتاب‌های فراوانی را بد خوانده‌اند. این‌ها به قول الکساندر پوپ آدم‌های بی‌هوش و فاقد بینشی هستند که مغزهای آن‌ها از کتاب‌هایی که بد خوانده‌اند انباشته شده است. در دنیا همیشه از این نوع جاهلانِ باسواد که کتاب‌های فراوانی را بد خوانده‌اند وجود داشته است. یونانی‌ها برای این آمیزه علم و ابلهی، اصطلاحی داشتند که بتواند به تمام علمایی که کتاب زیاد می‌خوانند، ولی بد می‌خوانند، در تمام دوره‌ها اطلاق شود و آن‌ها به این‌گونه افراد عالمان جاهل نام داده بودند.»

پس می‌بینید جهل و توهم دانش موضوع جدیدی نیست. بارها و بارها توسط نویسندگان و متفکران، حتی قشر عموم جامعه شاید مطرح شده و همه با آن سر و کار دارند، ولی زاویه دید و جزئیاتی از این موضوع می‌خواهم مطرح کنم که با به کارگیری و بهره‌برداری از این موضوع در زندگی استفاده کنید.»