دانلود و خرید کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم مرجان صالحی
تصویر جلد کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم

کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم

معرفی کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم

کتاب اتحاد ششمین جلد از مجموعه اولین پادشاه روشنایی نوشته مرجان صالحی است. این مجموعه کتاب ۸ جلد است که روایت ۸ سرزمین است با سرنوشت‌هایی متفاوت.

درباره کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم

این کتاب‌ها مجموعه هشت کشور هشت داستان است. روایتی جذاب از زندگی موجوداتی جادویی درکنار و روبه‌روی انسان‌ها. در ابتدا کتاب برای شما توضیح می‌دهد که موجوداتی جز انسان‌ها در کنار انسان‌ها زندگی می‌کنند. گاهی به آن ها پری و گاه شیطان و گاه عناصر می‌گویند اما چیزی که حقیقت دارد قدرت جادویی عظیم این موجودات است.

شخصیت اوّل این داستان یک قهرمان همه چیز تمام نیست و او نیز همچون دیگر شخصیت‌ها در طول داستان کامل می‌شود و تغییر می‌کند. در این داستان گروه مبارز و شورشی شارن‌هاو که در جنگل‌های اطراف پایتخت به صورت غیرمتمرکز و چریکی مشغول مبارزه با حکومت خاندان بی‌رحم سانتر‌اند، با ولیعهد مرموز و عجیب این خاندان همراه می‌شوند.

ارباب اهریمنان با مسئولیتی بزرگ و رنج‌آور، گروهی انسانی را همراهی می‌کند که باید در برابر خود و دیگر اهریمنان از آن‌ها محافظت نماید. برای اینکار نیاز به همراهی کشورهایی دارد که دین زیادی به او دارند و یا موقعیّت خطرآفرین حکومتشان، آن‌ها وادار به همکاری با ارباب اهریمنان می‌کند. او در این راه ناچار است از اصالتش در گذشته استفاده نماید و نام خاندانش را فاش کند. گر چه او با زیرکی آن‌ را فریبی برای همراهی کشورها عنوان کرد امّا کسانی هستند که فریب این دروغ را نمی‌خورند. کسانی که او را می‌شناسند و برای کشتنش آماده‌اند!

خواندن کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد ششم

آیهان زمانی که از روی سینهٔ کابسید برمی‌خاست این حرف را گفت و باعث شد خندهٔ مارتین از صورتش پر بکشد. این را اوّلین بار از ولگار شنیده بود. وقتی پایشان به لوراس باز شد این را به هرید گفت و موضعش را در برابر سیاست‌های او نشان داد! این مرد تا کجا خاطراتشان را خوانده بود؟ آیهان نگذاشت در افکارش غوطه‌ور شود: «چه هرج‌ومرجی فرمانده...» به مردان روی زمین اشاره کرد: «حال چه می‌کنی؟»

مارتین خندهٔ کوتاهی کرد: «بیاید از این موضوع بگذریم که این آشوب به خاطر سلاح شما ایجاد شد...» به سمت سیرون و همسرش رفت: «میزبانان ما در اولویتن.»

سیرون و همسرش را از شر طناب‌های دورشان باز کرد. همسر سیرون زانو زد: «ما خیلی متأسفیم قربان. خواهش می‌کنم رحم داشته باشید. ما با اون‌ها همکاری نمی‌کردیم.»

سیرون هم به او پیوست و همان حرف‌ها را تکرار کرد. مارتین حرفی نزد و به سمت آیهان برگشت. او اشراف‌زادهٔ این سرزمین بود. حق نداشت به جای او حکم براند. بنابراین کنار رفت و آیهان جلو آمد. آیهان در برابر زن روی پنجهٔ پاهایش نشست: «می‌خواهی آن‌ها را بکشم و شما را ببخشم؟»

زن با ترس سرش را بالا آورد و به چشمانی نگاه کرد که لبخند ریزترشان کرده بود. برقی شریرانه در آن چشم‌ها بود که می‌خواست از آن اجتناب کند برای همین به سرعت سرش را پایین انداخت: «درخواست ببخشش اون‌ها نادیده گرفتن شماست امّا درخواست عطوفت بیش‌تر، از بزرگی شما. پس ازتون می‌خوام عطوفت بیش‌تری داشته باشید ارباب‌زاده.»

آیهان سری به تایید تکان داد و برخاست: «زن هوشمندی داری سیرون. قدر او را بدان.»

دستش را رو به بالا برد و نشان داد که باید برخیزند. همین که سیرون به همسرش کمک کرد تا بلند شود آیهان ادامه داد: «وقت زیادی تا سحر نمانده است سیرون. این جا را به ما بسپار و به سراغ شمشیر برو.» آهی کشید: «چه وقتی که تلف نشد.»

سیرون سری به تایید تکان داد و به سرعت به سمت آهنگریش دوید. آیهان رو به زن دستور داد: «بانو به خاطر آوردم که هیچ چیز برای خوردن نداشتم. آیا در خانه می‌توان چیزی جست؟»

زن سری با خوشحالی به تایید تکان داد: «بله ارباب‌زاده.»

-پس مرا به آن دعوت کن اگر خواستار آن هستی.

زن با شوق جواب داد: «به زودی آماده می‌شه.»

با اشتیاق به سمت خانه دوید تا آیهان با مارتین تنها بماند. مارتین، مردان به خاک افتادهٔ دورشان را گذرا نگاهی کرد: «حالا باید چی کار کنیم سرگروه؟»

-نشان می‌دهیم قانون شامل همه است.

-و این به چه معناست؟

آیهان پایش را به زمین کوبید جواب داد: «خراج سالانهٔ پنج سال بعدشان را ده برابر می‌کنم.»

Zahra ☆
۱۴۰۱/۰۱/۱۰

این با فاصله بهترین کتاب فانتزی ایه ک خوندم🤩🤩🔥🔥 ب همه توصیه میکنم هر کسی حداقل یبار باید بخونه این کتاب رو👍🏻👍🏻

کاربر نازی کوچولو
۱۴۰۲/۰۲/۲۹

اعتراف میکنم چنان محو داستان بودم تاحالا به جلدها دقت نکرده بودم باز مرگ شدم

داتیس
۱۴۰۲/۱۰/۲۲

میرم جلد هفتم ،حتما خوبه که می خونم.

میم
۱۴۰۲/۰۷/۱۸

برای بار اول از نویسنده ایرانی کتاب فانتزی خوندم و برایم جالب بود که توانسته بود دنیای فانتزی خوبی تصور کند. در جلد اول داستان جذاب شروع شد و تنها ایرادش اسامی بودند، نویسنده خواسته بود اسامی غیر ایرانی باشد تا

- بیشتر
«این درست نیست که برای پیدا کردن اعتماد و شخصیّت کسی، بین خاطرات ناخوش‌آیندش پرسه بزنی و اون رو متهم به پست و رذل بودن کنی شایرا. همهٔ انسان‌ها در موقعیّت‌های تلخ و دردناک می‌تونن تبدیل به یک هیولا بشن.»
یك رهگذر
-حتّی اهریمنان هم می‌توانند احساس تنهایی کنند، اگر قلبشان را در دسترس قرار داده باشند.
یك رهگذر
«آن‌ها را دوست بدار تا هر آن چه دارند برای با تو بودن، فدا نمایند.»
یك رهگذر
تجربه ثابت کرده حرف غیرقابل اعتمادترین عمل بشریته.
یك رهگذر
انسان‌ها پیچیدگی‌های عجیبی در رفتار دارن. دوست دارن حقیقت رو بشنون امّا نه حقیقتی که باعث رنجششون بشه.»
کاربر ۳۱۴۸۲۶۱
«تنها بزدلان از پشت حمله‌ای را آغاز می‌کنند و تنها خرفتان از پس پیروزی حتمی آن حمله برنمی‌آیند.»
یك رهگذر

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۰ صفحه

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۰ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان