کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد پنجم
معرفی کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد پنجم
کتاب قدرت تسلط پنجمین جلد از مجموعه اولین پادشاه روشنایی نوشته مرجان صالحی است. این مجموعه کتاب ۸ جلد است که روایت ۸ سرزمین است با سرنوشتهایی متفاوت.
درباره کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد پنجم
این کتابها مجموعه هشت کشور هشت داستان است. روایتی جذاب از زندگی موجوداتی جادویی درکنار و روبهروی انسانها. در ابتدا کتاب برای شما توضیح میدهد که موجوداتی جز انسانها در کنار انسانها زندگی میکنند. گاهی به آن ها پری و گاه شیطان و گاه عناصر میگویند اما چیزی که حقیقت دارد قدرت جادویی عظیم این موجودات است.
شخصیت اوّل این داستان یک قهرمان همه چیز تمام نیست و او نیز همچون دیگر شخصیتها در طول داستان کامل میشود و تغییر میکند. در این داستان گروه مبارز و شورشی شارنهاو که در جنگلهای اطراف پایتخت به صورت غیرمتمرکز و چریکی مشغول مبارزه با حکومت خاندان بیرحم سانتراند، با ولیعهد مرموز و عجیب این خاندان همراه میشوند.
گروه مبارز بالاخره تصمیم میگیرد پرخطرترین انتخاب خود را انجام دهد. یعنی با ارباب اهریمنان وارد مذاکره شود امّا چیزی که انتظارش را نداشتند؛ آمادگی ارباب موجودات برای همراهی با آنها بود. ارباب موجودات با قدرت بینظیری که حتّی پریان را به احترام وامیداشت؛ حالا در کنارشان بود و به سبک و سیاق خودش از گروه حمایت میکرد. حمایتی که همراه با ترس، احترام و غرور بود. امّا آنها نمیدانستند همراهی این اهریمن میتواند ماجراهای پیچیدهای را برایشان رقم بزند. چرا که اهریمنان قدرتمند همراه ارباب، در حال اعتماد و پذیرش آنها بودند.
خواندن کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد پنجم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اولین پادشاه روشنایی؛ جلد پنجم
هرید سکوت کرد و چیزی نگفت. ماگدورا همان طور که حدس میزد رقیب سرسختی بود. صورتش چیزی را نشان نمیداد و ماگدورا گمان کرد سکوت کرده تا به او نشان دهد که سوال احمقانهای پرسیده است برای همین خندهٔ کوتاهی کرد: «لرد به خوبی طفره میرید امّا تا پاسخ من رو ندید هیچ چیز به دست نمیارید.» ابرویی بالا انداخت: «اون مرد با صدای خشن... کسی که موهای سپیدی داشت... به من گفت شاه آلن اون رو برای همراهی شما فرستاده و راهنمایی لازم برای تاجگذاری شما رو کرده.» صورتی ناباورانه به خود گرفت: «شاه آلن به شما کمک میکنن؟»
هرید اخمی کرد: «آیا راه پیش روی من ارزش کمتری نسبت به گذشتهٔ من و گروهم داره؟»
- جادهٔ متروکهٔ گذشته تعیین کنندهٔ مسیر آیندهٔ شماست.
- لرد به من پیشنهاد یک رقابت منصفانه رو دادن و من پذیرفتم. این جا بودن من به معنای ادامهٔ این مسیره. هر کدام از ما با تکیه به چیزهایی که داریم، تلاش میکنیم موقعیّت بهتری کسب کنیم. این یک جنگه.
دوباره چهرهاش را درهم کشید: «به شما گفته بودم که این یک جنگ مردمی نیست.»
ماگدورا از جایش برخاست: «وقت دنبال کردن تنها نشانهٔ باقی مانده از نور در تاریکیست.» به هرید نگاه کرد: «این جمله رو شنیدید؟»
هرید صریح رد کرد. ماگدورا که جواب را حدس میزد با نیشخند مرموز، به رود خیره شد: «شاه آلن این جمله رو برای راهنمایی من در تصمیمگیری بیان کردن. مدّتها پیش از این... و دلونه هم یک اسم رمزه لرد نه یک شخص.»
به سمت هرید برگشت که با نگاهی بهت زده به او مینگریست. ماگدورا تیر آخر را به هرید زد: «هیچ معنای خاصّی نداره امّا من رو مطمئن میکرد شاه آلن مقابلم ایستاده!»
دهان هرید باز مانده بود و نفسش به سختی بالا میآمد. قبل از این که فکر اشتباهی کند ماگدورا مقابلش ایستاد و ادامه داد: «به سراغ من اومدن و از من خواستن بیهیچ ذهنیّتی به حرفهای شما گوش کنم. از من خواستن اگر شما رو مستعد پیشرفت دیدم خطا پوش باشم و همراهیتون کنم.» سری به تایید تکان داد: «شما سیاستمدار خوبی هستید لرد امّا دروغگوی خوبی نه!»
حجم
۲۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
چطور هرچی میره حلو بیشتر تو دل من برا خودش جا باز میکنه ؟؟؟ نویسنده هم خودش انقدر کیف میکنه؟؟حسودیم شد
هرچه جلوتر میره داستان قشنگ تر وعجیب تر میشه،