دانلود و خرید کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب حدیث لزر غلامی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب

کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب

انتشارات:نشر شهر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب

کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب نوشته حدیث لرز غلامی است. کتاب به شکل تک‌گویی نوشته شده است و راوی زندگی و خاطراتش را مرور می‌کند.

درباره کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب

کتاب صحبت‌های راوی با خودش است، بعد از وقتی که عشقش را از دست داده است. این کتاب صحبت‌های زنی غمگین است که قدم به قدم را با مردی که عاشقش بوده گشته است و حالا او را از دست داده است و بهت و حیرتش را با صحبت با خودش بازگو می‌کند.

کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب سرشار از احساست لطیف است که رابطه‌ای عاشقانه و انسانی را نشان می‌دهد. رابطه‌ای که تمام شده است بدون اینکه زن و مرد داستان فرصت کنند آن‌قدر که حقشان است از عشق لذت ببرند. در هربخش کتاب ما با راوی به خاطراتشان می‌رویم و بخشی از رابطه‌شان را می‌بریم و همراه با آن‌ها در تهران قدم می‌زنیم.

خواندن کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تهران به بهانه سوم شخص غایب

امروز بیمارستان تحویلت می‌دهد كه تا ظهر ببریمت بهشت زهرا یا صبر می‌كنیم كه از شهرستان هم برسند و همه چیز به فردا می‌اُفتد. باید زود سر و تهش را هم می‌آوردیم. ولی مگر می‌شد؟ اردك آبی برای من و تو سوژه وقت تلف كردن بود. می‌رفتیم توی تندیس می‌گشتیم و پنجاه بار از جلویش رد می‌شدیم و پنجاه تا تصمیم مختلف می‌گرفتیم.

می‌گفتی: «پولدار به كباب / بی‌پول به بوی كباب!» می‌خندیدیم. رد می‌شدیم از جلوی ویترین لوتوس و تو خیلی جدی می‌گفتی: «باید یک وقتی باشد كه بیاییم از لوتوس هم برای تو مانتو بخریم.»

من می‌گفتم: « من بمیرم، ۲۵۰ هزار تومان پول مانتو نمی‌دهم. من می‌خواهم ۲ هزار تومان بدهم برای یک جفت جوراب زورم می‌آید، حالا ۲۵۰ هزار تومان بدهم دو تا تكه حریر بپوشم؟» و بعد با بدجنسی می‌خندیدم.

عاشق آن رنگ‌های قرمز و سبز و زرد زنده‌ی لباس‌های لوتوس بودی كه به قول خودت هر زن ایرانی كه بپوشد ایرانی‌تر می‌شود. آن روز، اول صبحانه خوردم و بعد رفتم لوتوس و ۱۲۰ هزار تومان دادم یک لباس عزای بلند خریدم. گمانم آن دستی كه زد به شانه‌ام و من با بهت برگشتم و دیدم كسی نیست، دست روح تو بود كه می‌خواست بهم بگوید: «خیلی میاد بهت! تا هفتم همین رو بپوش» امروز كه تو مرده‌ای پنجشنبه است. اگر فردا دفنت كنند، هفتمت هم می‌اُفتد به پنجشنبه. یادت هست؟ پاساژ تندیس را هم غروب پنجشنبه‌ای كشف كرده بودیم كه از دركه برمی‌گشتیم. عادتمان بود همان‌طور پیاده پیاده برویم سمت امامزاده صالح و بعد توی كوچه‌ها آن قدر بگردیم تا شب شود. گمانم از زیارت كه برگشتیم، دعوایمان شد. هر چی به كله‌ام فشار می‌ آورم یادم نمی‌آید كه سر چی، ولی خوب یادم هست كه من جلو جلو می‌‌رفتم و تو دوان دوان از پشت سرم می‌آمدی. من برای اینكه لجت را در بیاورم، وسط جمله‌ات پریدم رفتم توی پاساژ بزرگی كه سمت راستم بود و تا حالا نرفته بودم توش! تو آمدی پشت سرم و روی پله برقی‌ها آشتی كردیم.

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه