بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عامه پسند | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عامه پسند

بریده‌هایی از کتاب عامه پسند

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۳از ۱۳۹ رأی
۳٫۳
(۱۳۹)
کی ممکن است دلش بخواهد صد و دو سال عمر کند؟ هیچ‌کس جز یک احمق.
ساغر
محلهٔ خوبی بود. تعریف محلهٔ خوب: جایی که وسعت نمی‌رسد در آن زندگی کنی.
کاربر ۸۹۱۰۱۱۶
اغلب بهترین قسمت‌های زندگی اوقاتی بوده‌اند که هیچ کار نکرده‌ای و نشسته‌ای و دربارهٔ زندگی فکر کرده‌ای. منظورم این است که مثلاً می‌فهمی که همه‌چیز بی‌معناست، بعد به این نتیجه می‌رسی که خیلی هم نمی‌تواند بی‌معنا باشد، چون تو می‌دانی که بی‌معناست و همین آگاهیِ تو از بی‌معنا بودن تقریباً معنایی به آن می‌دهد. می‌دانی منظورم چیست؟ بدبینی خوش‌بینانه.
کاربر ۸۹۱۰۱۱۶
هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به‌سرعت می‌گندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟ همه‌مان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دل‌مان هم خوش بود که زنده‌ایم. مثلاً به کریسمس فکر کنید. آره، این کریسمس لعنتی را از این‌جا ببرید! کسی که کریسمس را راه انداخته برای بقیه خرحمالی مفت نکرده. همهٔ ما باید بیشتر آت‌وآشغال‌مان را دور بریزیم تا بفهمیم که کجاییم. نه، نه این‌که ببینیم کجاییم، بلکه ببینیم کجا نیستیم. هر چه بیشتر خرت‌وپرت دور بریزی، بهتر می‌بینی. چیزها وقتی برعکس حرکت می‌کنند راه را درست می‌روند. عقب‌عقب راه برو و ببین که چه‌طور نیروانا خودش روی زانویت می‌پرد. مطمئن باش.
کاربر ۸۹۱۰۱۱۶
صبر کردیم و صبر کردیم. همه‌مان. آیا دکتر نمی‌دانست یکی از چیزهایی که آدم‌ها را دیوانه می‌کند همین انتظار کشیدن است؟ مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذتوالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صف‌های درازتر می‌رفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی باز هم صبر می‌کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطبِ روان‌پزشک با بقیهٔ روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و نمی‌دانستی آیا تو هم جزء آن‌ها هستی یا نه.
کاربر ۸۹۱۰۱۱۶
تصمیم گرفتم تا ظهر توی رخت‌خواب بمانم. شاید تا آن موقع نصف آدم‌های دنیا بمیرند و مجبور باشم فقط نصف دیگرشان را تحمل کنم.
سپیده بانو
«خب باشه. چه‌طوره یک تاریخ به من بدی، می‌دونی، یه ت.ق.م» «این دیگه چیه؟» «تاریخ قطعی مرگ.» «به چه کارت می‌آد؟» «می‌تونم خودمو حاضر کنم خانم.» «بالاخره هر آدمی باید خودشو حاضر کنه.» «نه، نمی‌کنن، فراموش می‌کنن، نادیده می‌گیرن یا اون‌قدر احمقن که به‌ش فکر نمی‌کنن!»
بهار
صبر کردیم و صبر کردیم. همه‌مان. آیا دکتر نمی‌دانست یکی از چیزهایی که آدم‌ها را دیوانه می‌کند همین انتظار کشیدن است؟ مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذتوالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صف‌های درازتر می‌رفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی باز هم صبر می‌کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطبِ روان‌پزشک با بقیهٔ روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و نمی‌دانستی آیا تو هم جزء آن‌ها هستی یا نه.
بهار
تقدیم به بد نوشتن
کاربر حذف شده
روز من نبود. هفتهٔ من، ماه من، سال من، زندگی من. لعنتی.
mohammadmahdi davoudi
جمله‌ای کوتاه از اریک کوتس را زیرلب زمزمه کردم «جهنم چیزی‌ست که خودت خلقش می‌کنی.»
mohammadmahdi davoudi
ممکن است یک نفر توی خیابون داد بزند «هی هَری! هری مارتل!» من هم احتمالاً جواب می‌دهم «چیه؟ چی شده؟» منظورم این است که می‌توانم هر کسی باشم. چه فرقی می‌کند؟ اسم چه اهمیتی دارد؟
آیدا
اغلب بهترین قسمت‌های زندگی اوقاتی بوده‌اند که هیچ کار نکرده‌ای و نشسته‌ای و دربارهٔ زندگی فکر کرده‌ای. منظورم این است که مثلاً می‌فهمی که همه‌چیز بی‌معناست، بعد به این نتیجه می‌رسی که خیلی هم نمی‌تواند بی‌معنا باشد، چون تو می‌دانی که بی‌معناست و همین آگاهیِ تو از بی‌معنا بودن تقریباً معنایی به آن می‌دهد.
mrb
بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.
hanimobed
ولی مشکلات و رنجْ تنها چیزهایی هستند که یک مرد را زنده نگه می‌دارند. یا شاید هم اجتناب کردن از مشکلات و رنج. خودش کاری تمام‌وقت است.
Hamid
ولی مشکلات و رنجْ تنها چیزهایی هستند که یک مرد را زنده نگه می‌دارند. یا شاید هم اجتناب کردن از مشکلات و رنج. خودش کاری تمام‌وقت است.
Hamid
روی‌هم‌رفته در زندگی‌ام نمایش بدی نداشتم. شب‌ها در خیابان‌ها نخوابیده بودم. البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به درد نیازهای تشکیلات زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند. این توطئهٔ شومی بود. اگر قادر بودی شب‌ها در رخت‌خواب خودت بخوابی خودش پیروزی باارزشی بود بر قدرت‌ها. من خوش‌شانس بودم، ولی بعضی از حرکت‌هایی که کردم، خیلی هم بدون فکر نبودند. روی‌هم‌رفته دنیای واقعاً وحشتناکی بود و بعضی وقت‌ها دلم برای تمام آدم‌هایی که درش زندگی می‌کردند می‌سوخت.
anahid
روی‌هم‌رفته در زندگی‌ام نمایش بدی نداشتم. شب‌ها در خیابان‌ها نخوابیده بودم. البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به درد نیازهای تشکیلات زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند
اعظم آسمانی
بیشتر آدم‌های دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودن
اعظم آسمانی
تنها ماندن با خودِ مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود. هر کسی که باشد. همه‌شان آن بیرون دارند حقه‌های حقیر سر همدیگر سوار می‌کنند و کله‌معلق می‌زنند.
اعظم آسمانی

حجم

۱۵۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۵۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۵۲,۵۰۰
۲۶,۲۵۰
۵۰%
تومان