بریدههایی از کتاب عامه پسند
۳٫۳
(۱۳۹)
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
Mohammad
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
مهران کاسبوطن
با خودم خلوت کرده بودم. تنها ماندن با خودِ مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود.
Mohammad
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
ساغر
اغلب بهترین قسمتهای زندگی اوقاتی بودهاند که هیچ کار نکردهای و نشستهای و دربارهٔ زندگی فکر کردهای.
Mohammad
مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند، انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذتوالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن میشدی و وقتی سیر میشدی باز هم صبر میکردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطبِ روانپزشک با بقیهٔ روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه.
Bahar
بیشتر آدمهای دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند. هیچ شانسی نداشتم. انتخابی نداشتم. فقط ادامه بده و منتظر پایان باش.
Bahar
تنها ماندن با خودِ مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود.
Bahar
هنوز نمرده بودم، ولی داشتم بهسرعت میگندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟ همهمان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دلمان هم خوش بود که زندهایم.
Bahar
کی ممکن است دلش بخواهد صد و دو سال عمر کند؟ هیچکس جز یک احمق.
مهران کاسبوطن
همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگیات نیامده باشد.
Astronaut
تنها ماندن با خودِ مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
این درست زمانی است که میفهمی پیر شدی، وقتی که مینشینی و در شگفتی که همهچیز کجا رفت.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
تعریف محلهٔ خوب: جایی که وسعت نمیرسد در آن زندگی کنی.
phoenix
تاریخ را برندهها مینویسند.
Mohammad
بعضی وقتها چیزها همانی هستند که میبینی، نمیشود انتظار بیشتری ازشان داشت. بهترین کسی که میتواند خوابی را تعبیر کند خودِ همان کسی است که خواب را دیده.
Astronaut
«جهنم چیزیست که خودت خلقش میکنی.»
AS4438
من باید یک فیلسوف بزرگ میشدم. آن وقت به همه میگفتم که ما چهقدر ابلهایم. ول میگردیم و هوا را توی ریهمان میفرستیم و بیرون میدهیم
phoenix
اگر به اندازهٔ کافی پافشاری میکردی معمولاً شانس هم به دنبالش میآمد. خیلی از آدمها نمیتوانند منتظر شانس بمانند، پس تسلیم میشوند.
amirata
همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگیات نیامده باشد.
Parinaz
حجم
۱۵۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۵۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
قیمت:
۵۲,۵۰۰
۲۶,۲۵۰۵۰%
تومان