بریده‌هایی از کتاب گربه راهنمای ما

خود را از نگاه دیگران خلاص کنید و خودتان بمانید!

گربه نزاع نمی‌کند چون می‌داند در یک جنگ هر دو طرف آسیب خواهند دید. یک جنگ، دو بازنده دارد و گربه مدت‌هاست که این را می‌داند.

اصلاً در این دنیا چه کسی می‌تواند فردی را که حتی خودش را هم دوست ندارد، دوست بدارد؟

می‌خواهید مثل یک گربه زندگی کنید؟ پس آزاد باشید! مانند باد! و تنها کاری را انجام دهید که خودتان انتخاب کرده‌اید!

گربه هرگز نقش یک دیکتاتور را بازی نمی‌کند، اما اصلاً هم تمایل ندارد که سیاهی لشگر باشد! هنگام مداخله دیگران در مسائل مربوط به خودتان از حق خود دفاع کنید! چون شما شایسته‌تر از آن هستید که نقش سیاهی لشگر را بازی کنید!

«هر کس که گربه‌ای دارد، حتی برای مدتی کوتاه، این را خوب می‌داند که گربه‌ها نمادی برای صبر بی‌پایان در برابر محدودیت‌های عاطفی انسان هستند.»

«از بین تمامی حیوانات، تنها گربه است که به زندگیِ متفکرانه دست می‌یابد.»

گربه خودش را همان‌طور که هست می‌پذیرد او خودش را دوست دارد

گربه هرگز ماندن در وضعیت استرس‌زا را یاد نگرفته است. وقتی که با خطری روبرو می‌شود، از آن دوری می‌کند. به همین دلیل نیز محیط پیرامونش دوباره رنگ و بوی آرامش به خودمی‌گیرد.

در اینکه غذایتان را در ظرفی زیبا سرو کنید اصلاً تردید نکنید و به هیچ وجه این کار را فراموش نکنید چون در غیر این صورت همان بهتر که کنسرو غذای آماده چینی را بخورید! صادقانه بگویم که این کار برای حال درونی‌تان بسیار خوب است! به جزئیاتی که حالتان را خوب می‌کند توجه داشته باشید و برای پرورش آن‌ها تلاش کنید.

پس دیگر اجازه ندهید روی پاهایتان راه بروند! «دیگران» هیچ حق ویژه‌ای ندارند که شما را به کاری مجبور کنند. آن‌ها هیچ فضایی به غیر از آنچه شما به آن‌ها اعطا کرده‌اید، ندارند. در واقع آن‌ها فقط میزان پذیرش و تحمل شما را می‌سنجند تا بعد از اینکه پاهایتان را له کردند، به راه رفتن روی سرتان ادامه بدهند و بعد هم سرتان را زیر آب کنند!

بعضی از روزها پیش می‌آید که تمایل چندانی به کار کردن، آموختن، مواجهه با فاجعه‌های دنیا یا حتی نگرانی نسبت به آینده را نداریم... دیگر حوصله نداریم که درباره آخرین اصلاحات سیاسی که از خشم خونمان را به جوش می‌آورد، اظهارنظر کنیم حتی دیگر توانی برای نگرانی درباره مسائل حرفه‌ای و شغلی یا فکر کردن به بازنشستگی در سال‌های آتی را هم نداریم... ما دیگر تمایل نداریم که بی‌وقفه به واسطه مشکلات شخصی خود یا مسائل اطرافیانمان آسیب ببینیم و اذیت شویم؛ دیگر نمی‌خواهیم به دلیل آبی که با پر کردن وان حمام «به هدر می‌دهیم»، احساس گناه کنیم، حتی تمایل نداریم که به کیفیت برنامه غذایی‌مان نیز فکر کنیم... آنچه می‌خواهیم شاید فقط این باشد که برای یک روز هم که شده ما را از پریزِ برق دربیاورند و ارتباط ما با همه دنیا قطع شود تا حتی فقط برای لحظه‌ای نفس بکشیم.

برای دوست‌داشته‌شدن، باید از پذیرش و دوست داشتن خود شروع کنیم! در موردش فکر کنیم...

گربه بیشتر اوقات ساکت است و مشغول افکار و مشاهدات و سرگرمی‌های خود می‌شود، بدون آنکه با گربه یا شخص دیگری که چیزی نمی‌فهمد بحث کند!

«به خودتان اعتماد داشته باشید!» شاید این جمله به‌ظاهر، ساده باشد، اما من به شما قول می‌دهم که پرورش ابعاد مختلف وجودتان که اعتماد به نفس را محکم می‌کند – درست به همان شیوه گربه- لذت و پیروزی‌هایی در زندگی به شما هدیه می‌کند که باید به‌طور طبیعی با آن‌ها زاده شده باشید!

«در آغاز، خداوند انسان را خلق کرد، اما زمانی که دریافت او این چنین ضعیف است، گربه را به او بخشید.»

«معنی آرامش در یک گربه نشسته خلاصه شده است.»

او دقیقاً می‌خواهد دوست شما باشد نه برده‌تان، البته به شرطی که شایستگی‌اش را داشته باشید.»

می‌خواهید مثل یک گربه زندگی کنید؟ پس آزاد باشید! مانند باد! و تنها کاری را انجام دهید که خودتان انتخاب کرده‌اید!

برای مراقبت و آرامش درونی خود مثل یک گربه رفتار کنید. منبع استرس خود را پیدا کنید و مشکل را یک بار برای همیشه حل کنید. بی‌وقفه تا انتها بروید و سرانجام برای همیشه رهایش کنید. غصه نخورید، تکرارش نکنید، برای همیشه رهایش کنید و این‌گونه آرامش و خوشنودی دوباره به زندگی‌تان راه می‌یابد.

«زن‌ها، گربه‌ها و بزرگ‌ترین تبهکاران در زمینه‌هایی با هم اشتراک دارند، همگی آن‌ها آرمانی غیرقابل‌دسترس و استعدادی برای دوست داشتن خود دارند که باعث می‌شود جذاب‌تر به نظر برسند.»

«از بین تمامی حیوانات، تنها گربه است که به زندگیِ متفکرانه دست می‌یابد.»

«تفاوت سگ و گربه این است که سگ فکر می‌کند انسان‌ها از من مراقبت می‌کنند و به من غذا می‌دهند و آن‌ها حتماً خدا هستند. در حالی که گربه فکر می‌کند که انسان‌ها از من مراقبت می‌کنند، به من غذا می‌دهند، پس بی‌شک من خدا هستم.»

«سگ‌ها صاحب دارند اما گربه‌ها خدمتکار»

پیله امن شما باید مکانی گرم و صمیمی باشد، جایی که همیشه می‌توانید برای کسب اندکی آرامش و مراقبت از خود و بازیابی تمرکز و حتی دعوت از دوستانتان، به آنجا بازگردید.

ما هم باید یاد بگیریم که به‌راحتی از تمام امکانات و وسایل خود رها شویم و از اهمیت دادن به ریزترین جزئیات نیز دوری کنیم. مثلاً از اینکه هر لحظه به آینه خیره شویم و ایرادهایی در ظاهر و چهره خود بیابیم. این کار باعث می‌شود تا کمی فروتنی بیاموزیم و از سوی دیگر، بتوانیم به درک و تشخیص مسائل مهم از مسائل پیش پا افتاده برسیم.

هنگام مداخله دیگران در مسائل مربوط به خودتان از حق خود دفاع کنید! چون شما شایسته‌تر از آن هستید که نقش سیاهی لشگر را بازی کنید! ‫ در موردش فکر کنیم...

گربه نزاع نمی‌کند چون می‌داند در یک جنگ هر دو طرف آسیب خواهند دید. یک جنگ، دو بازنده دارد و گربه مدت‌هاست که این را می‌داند.

«من درباره فلاسفه و گربه‌ها مطالب زیادی خوانده‌ام، دانایی گربه‌ها به‌مراتب بالاتر است.»

دانایی چیزی نیست که بتوانیم آن را بیاموزیم یا حتی به کسی آموزش بدهیم، بهتر بگویم دانایی یک حالت و وضعیت است: بی‌اعتنایی به هیاهوی زندگی. انسان خردمند می‌داند که باید روی ماه بنشیند تا بتواند به زمین نگاه کند، گربه هم خوب می‌داند که باید روی پشت‌بام بنشیند تا نظاره‌گر ماه باشد.