بریده‌هایی از کتاب موریگان کرو و بازار مخوف

«قوانین برای این وضع می‌شن که آدم اون‌ها رو زیر پا بذاره،

بعضی‌ها آدم‌آزارِ شجاعن و بعضی‌ها مهربون بزدل.

بالاخره اون حس خوشبختی تمام و کمال محو می‌شه. اون‌وقت تو، اینجا توی دنیای واقعی با این‌همه سختی و نقص و آلودگی رها می‌شی. خیلی غیرقابل‌تحمل می‌شه و بدجور احساس پوچی بهت دست می‌ده. حس می‌کنی زندگیت از حرکت ایستاده. انگار توی یه حباب گیر افتادی درحالی‌که بقیهٔ مردم دنیا دور و برت دارن به زندگیشون می‌رسن.

«قوانین برای این وضع می‌شن که آدم اون‌ها رو زیر پا بذاره،

خواهر و برادر، وفادار تا آخر همیشه یکدل، راستگو مثل داور نُه‌تا از همه سَر، نُه نفر کمیاب پیوسته همراه، در آتش و سیلاب خواهر و برادر، با وفا و درستکار تا قیامت با هم، خاص و انگشت‌شمار

«بچهٔ صبحگاهان، با نشاط و مهربان.» صدایش می‌لرزید. هاثورن با هول و ولا چرخید رو به او. «بچهٔ شامگاهان پلیده و پریشان.»

«برای یک‌بار هم که شده حواست به حرفی که می‌زنی باشه. برای یک بار در زندگی بی‌خاصیتت، چارلتون، فقط به کلمات احمقانه‌ای که از دهنت بیرون می‌آن فکر کن و بعد به زبون بیارشون.»

کیدنس لنور بلک‌برن پشتیبان تو فردا صبح در جمع مهمی حاضر می‌شود. راه خلاقانه‌ای پیدا کن تا او خودش را مضحکهٔ عام‌وخاص کند. اگر موفق نشوی، راز گروه ۹۱۹ را برملا می‌کنیم. یادت باشد: به هیچ‌کس نگو. وگرنه ما به همه می‌گوییم.

«گاهی اوقات باید فقط بدونی از کدوم قوانین پیروی کنی، و از کدوم قوانین سرپیچی کنی. کِی طبق نقشه پیش بری و کی فی‌البداهه جلو بری.»

در مقابل دشمنی سایر اعضای گروه ۹۱۹، هاثورن خشن‌تر از همیشه هوای بهترین دوستش را داشت. کارش به جایی رسیده بود که اگر کسی وقت دور گرداندن ظرف بیسکویت به موریگان تعارف نمی‌کرد، یا کسی در حضور موریگان دربارهٔ آدم‌هایی که لیاقت بودن در کانون را ندارند نظرات تحقیرآمیز و متلک‌وار تحویل می‌داد، با کاغذ لول‌شده توی صورتشان می‌زد.

اینجا یک شکوه‌نماست. ساختهٔ دست واندرسمیت اودبوی جمیتی با سرمایه‌گذاری هِیدریان کانتر، بنیان‌گذار بازرگانی کانتر هدیه‌ای به کودکان گرشام زمستان هفتم، عصر بادهای شرقی

اینجا یک شگفت‌زار است ساختهٔ دست واندرسمیت دسیما کوکورو با سرمایه‌گذاری سناتور هلموت آر. جیمسون هدیه‌ای به مردم نورمور بهار هفتم، عصر بادهای شرقی