بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طاعون | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب طاعون

بریده‌هایی از کتاب طاعون

نویسنده:آلبر کامو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۱۵۵ رأی
۳٫۶
(۱۵۵)
برآشفتگی خشم‌آلود هفته‌های نخست جایش را به دل‌سردی عمیقی سپرده بود که گرچه خطا بود، تسلیم و رضا پنداشته می‌شد و به‌هرحال نوعی پذیرش موقت به حساب می‌آمد. همشهریان‌مان به راه آمده بودند و به قول معروف خود را با اوضاع وفق داده بودند، چون جز این چاره‌ای نداشتند. طبیعتاً می‌شد از بدبختی و عذاب بنالند و فغان سر دهند، اما دیگر گزندگی‌اش را احساس نمی‌کردند
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
مقامات به فکر افتادند به زندان‌بانانی که ضمن انجام وظیفه جان باخته بودند مدال بدهند و، به این طریق، نوعی سلسله‌مراتب ایجاد کنند که مساوات برابر مرگ را بر هم بزند ولی تلاش‌شان به جایی نرسید.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
و حسن‌نیت می‌تواند به قدر شرارت زیان به بار آورد، اگر از فروغ آگاهی بی‌بهره بماند. انسان‌ها بیش‌تر به نیکی گرایش دارند تا به بدی و در حقیقت اصلِ موضوع این نیست. اما کم‌وبیش نادان‌اند، و آن‌چه فضیلت یا فساد نامیده می‌شود در واقع میزان آگاهی است و چاره‌ناپذیرترین فساد گریبان‌گیرِ نادانی می‌شود که خود را عقل کل می‌پندارد
م فتوحی
شرارتِ موجود در عالم تقریباً همیشه از جهالت ناشی می‌شود و حسن‌نیت می‌تواند به قدر شرارت زیان به بار آورد، اگر از فروغ آگاهی بی‌بهره بماند. انسان‌ها بیش‌تر به نیکی گرایش دارند تا به بدی و در حقیقت اصلِ موضوع این نیست. اما کم‌وبیش نادان‌اند، و آن‌چه فضیلت یا فساد نامیده می‌شود در واقع میزان آگاهی است و چاره‌ناپذیرترین فساد گریبان‌گیرِ نادانی می‌شود که خود را عقل کل می‌پندارد و مجاز به این‌که دست به کشتن بزند. روانِ آدم‌کش کور است و بدون روشن‌بینی بی‌کران، نه به نیکی راستین می‌تواند رسید، نه به محبت ناب
م فتوحی
«بااین‌حال با پانولو هم‌عقیده‌ید که طاعون فایده‌هایی هم داره، چشم‌ها رو باز می‌کنه، مردم رو به فکر می‌ندازه؟» دکتر ناشکیبا سر جنباند. «مثل تمام بیماری‌های این دنیا. اما هر چی دربارهٔ شرارت‌های عالم صدق کنه دربارهٔ طاعون هم صادقه. می‌تونه به بعضی‌ها بزرگی ببخشه. با وجود این وقتی آدم می‌بینه چه عذاب وفلاکتی با خودش می‌آره، باید دیوونه، کور یا جبون باشه که طاعون رو بپذیره.»
م فتوحی
فساد گریبان‌گیرِ نادانی می‌شود که خود را عقل کل می‌پندارد و مجاز به این‌که دست به کشتن بزند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
شرارتِ موجود در عالم تقریباً همیشه از جهالت ناشی می‌شود و حسن‌نیت می‌تواند به قدر شرارت زیان به بار آورد،
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
اگر بیش‌ازاندازه برای اعمال پسندیده اهمیت قایل شویم، در نهایت ستایشی غیرمستقیم و مؤثر نثار شرارت کرده‌ایم. زیرا به این تصور دامن می‌زنیم که گویی کردارهای پسندیده از این جهت چنین ارزنده قلمداد می‌شوند که نادرند و انگیزهٔ غالب اقدام‌های انسانی همانا خباثت و بی‌تفاوتی است.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
از اون‌جایی که نظم عالم رو مرگ برقرار می‌کنه، شاید واسهٔ خدا بهتر باشه به‌ش اعتقاد نداشته باشیم و با تمامِ توان علیه مرگ مبارزه کنیم، بدون این‌که چشم امیدمون به آسمونی باشه که خاموشه.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
«از یک جهت فی‌الواقع به شما مربوط نمی‌شه. اما از جهت دیگه... خب، مثل روز روشنه که از وقتی طاعون اومده این‌جا اوضاع بیش‌تر بر وفق مرادمه.»
MüsyoRahim
دکتر در دل می‌گفت «اُوران! آره، اُوران! اما با این حرف‌ها دردی دوا نمی‌شه، تنها راه چاره اینه که خودمون به داد همدیگه برسیم یا با هم بمیریم. اون‌ها زیادی ازمون دورند.»
MüsyoRahim
این جهان زمانی بس دراز با پلیدی سازش کرده، زمانی بس دراز به بخشش الاهی متکی بوده. گمان برده هر عملی مجاز است و با توبه جبران می‌شود. همگی آمادهٔ توبه بوده‌اند. می‌پنداشته‌اند به وقتش طلب مغفرت می‌کنند و خلاص. تا آن هنگام آسان‌ترین راه برای‌شان این بوده که بر خود سخت نگیرند و به شفقت الاهی پشت‌گرم باشند. اما چنین وضعیتی نمی‌توانسته دوام بیاورد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
ظاهراً همشهریان‌مان دشوار می‌توانستند بفهمند چه بر سرشان آمده. احساس‌هایی مشترک نظیر جدایی و هراس در کار بودند ولی کماکان به دغدغه‌های شخصی اولویت می‌دادیم. هنوز هیچ‌کس واقعاً بیماری را نپذیرفته بود. اکثرشان عمدتاً به آن‌چه عادت‌های‌شان را بر هم می‌زد یا مانع کسب‌وکارشان می‌شد توجه نشان می‌دادند. از این بابت دلخور یا کفری بودند
فهیمه
هر کس با مصایبش تنها بود. اگر یکی از ما، برحسب اتفاق می‌کوشید سفرهٔ دلش را باز کند یا از احساسش چیزی بگوید، پاسخی که می‌گرفت ــ حالا هر چه بود ــ اغلب می‌آزردش. آن وقت درمی‌یافت خودش و مخاطبش راجع‌به دو موضوع مختلف حرف می‌زنند. در واقع او از پی روزهای درازِ تأمل و رنج سخن می‌گفت و تصویری که قصد داشت منتقل کند زمانی طولانی با آتشِ انتظار و شوریدگی پخته شده بود. آن یکی برعکس احساسی پیش‌پاافتاده را مجسم می‌کرد، محنتی بازاری را، غصه‌ای که لنگه‌اش فراوان است. پاسخ، دوستانه یا خصمانه، همواره غلط از آب درمی‌آمد و بهتر بود ازش صرف‌نظر شود. یا لااقل کسانی که طاقت تحمل سکوت را نداشتند، چون سایرین از یافتن زبانِ راستینِ دل عاجز بودند، برای‌شان چاره‌ای نمی‌ماند جز آن‌که زبانِ کوچه‌وبازار را بپذیرند و خودشان هم به شیوهٔ رایج سخن بگویند که به درد رابطهٔ ساده می‌خورد و صفحهٔ حوادث و خلاصه شرحِ وقایعِ روزمره. این‌جا هم عادت کردند حقیقی‌ترین اندوه‌ها را با عبارت‌های کلیشه‌ای بیان کنند.
فهیمه
ساده‌ترین راه برای آن‌که آدم شهری را بشناسد این است که سر دربیاورد آن‌جا مردم چه‌طور کار می‌کنند، چه‌طور محبت می‌ورزند و چه‌طور می‌میرند.
saramaldar1994
در واقع ریو گوش‌سپرده به فریادهای شادمانی‌ای که از شهر برمی‌خاست، به یاد می‌آورد این شادمانی همواره در معرض خطر است. زیرا مطلبی می‌دانست که آن جماعتِ سرخوش ازش غافل بودند: در کتاب‌ها آمده که باسیلِ طاعون هرگز نه می‌میرد و نه محو می‌شود، می‌تواند ده‌ها سال لابه‌لای مبل و اثاث و ملافه‌ها و دیگر شستنی‌های بستر خفته بماند، با شکیبایی در اتاق‌ها، انبارها، رخت‌دان‌ها، قفسه‌ها، بین دستمال‌ها و کاغذباطله‌ها انتظار می‌کشد و شاید روزی برسد که برای عقوبت یا عبرتِ انسان‌ها طاعون موش‌های درشتش را از خواب بپراند و روانه کند تا در دیار مردمانی کام‌روا بمیرند.
1984
ریو پله‌ها را پایین می‌رفت و به خیابان که رسید، دو مرد با عجله از مقابلش عبور کردند. ظاهراً به طرف دروازه‌ها می‌دویدند. در واقع، عده‌ای از همشهریان‌مان بر اثر گرما و طاعون عقل از سرشان پریده بود، عنان اختیارشان را به دست خشونت سپرده بودند و کوشیده بودند دور از چشم قراول‌ها شهر را ترک کنند. عده‌ای دیگر هم مانند رامبر سعی می‌کردند از این جوّ دلهره‌آور، که تازه اولش بود، بگریزند اما
elham1395
خیلی پیش از این، طاعون در نظر مسیحیانِ حبشه ابزاری مؤثر و با منشأ الاهی بود برای دست‌یابی به ابدیت. کسانی که به‌اش مبتلا نشده بودند میان ملافه‌های طاعون‌زدگان می‌غلتیدند تا قطعاً بمیرند.
elham1395
اما لااقل حتم داشت هرگز آرامش نصیب خودش نمی‌شود، همان‌گونه که آتش‌بس برای مادرِ داغ‌دیده از جنگ محال است یا برای مردی که دوستش را به خاک می‌سپارد.
افروز
پس از کمی سکوت دکتر نیم‌خیز شد و از تارو پرسید آیا راهی سراغ دارد که به آرامش منجر شود. «بله، هم‌دلی.»
آسمان دار

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۳۳,۷۵۰
۵۰%
تومان