بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طاعون | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب طاعون

بریده‌هایی از کتاب طاعون

نویسنده:آلبر کامو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۱۵۵ رأی
۳٫۶
(۱۵۵)
آدم نمی‌تواند همواره اراده‌اش را در حالت آماده‌باش نگه دارد و با التهاب دست‌به‌گریبان باشد، و همین که سرانجام فرصتی دست بدهد تا سلاح را زمین بگذارد و یک نفسِ راحت بکشد خودش سعادتی است
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
تارو عقیده داشت طاعون شهر را هم تغییر داده و هم تغییر نداده؛ از یک طرف بدیهی است همشهریان‌مان با تمام وجود مایل‌اند طوری رفتار کنند که گویی چیزی عوض نشده، ولی از طرف دیگر محال است بشود همه‌چیز را به فراموشی سپرد، حتی اگر آدم نهایت اراده را به خرج بدهد، باز ردِ طاعون لااقل در دل‌ها باقی می‌ماند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
بقیهٔ ماجرا به گفتهٔ گران خیلی ساده بود. برای همه یکسان است: آدم عروسی می‌کند، کماکان اندکی به طرف مقابل علاقه دارد، سرش به کار گرم می‌شود. آن‌قدر کار می‌کند که دوست داشتن از یادش می‌رود.
.
خلئی که مدام درون‌مان حس می‌کردیم و ازش خلاصی نداشتیم، حال‌ووضع مشخص‌مان، میل نامعقول به این‌که برگردیم عقب یا برعکس حرکت زمان را شتاب ببخشیم، خدنگ‌های سوزان خاطره که به جان‌مان می‌نشستند، قطعاً همگی از احساسِ تبعید نشان داشتند.
.
ریو گفت «مردم همیشه باید یک چیزی بگن؛ حرف نشخوار آدمه.»
.
آدمِ مریض خواهی‌نخواهی تنها می‌ماند.
.
ماه‌های سپری‌شده درعین‌حال که بر شوق‌شان به رهایی افزوده بود، به‌شان احتیاط هم آموخته بود و عادت‌شان داده بود هربار کم‌تر به پایان قریب‌الوقوع آن مرضِ مسری دل ببندند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
دنیای بدون عشق دنیای مُرده‌ای است و همواره ساعتی فرامی‌رسد که آدم از محبس و مرارت و شهامت برای مطالبهٔ سیمای محبوب و حتی قلبِ مسحورِ مهربانی به تنگ می‌آید.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
من با مغلوب‌ها بیش‌تر احساس همبستگی می‌کنم تا با قدیس‌ها. قهرمانی و قداست با سلیقه‌م جور نیستند. واسه‌م مهمه که آدم باشم.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
«خلاصه این‌که الآن واسه‌م مهمه بدونم آدم چه‌طور می‌تونه قدیس بشه.» «اما شما که به خدا اعتقاد ندارید.» «نکته همین جاست. آدم می‌تونه بدون خداوند قدیس بشه؟ این یگانه مسئلهٔ ملموسیه که درحال‌حاضر ذهنم رو به خودش مشغول کرده.»
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
فهمیده‌م تمام بدبختیِ آدم‌ها از اینه که کلام واضح ندارند. واسهٔ همین تصمیم گرفته‌م واضح حرف بزنم و عمل کنم تا به راه راست برم. در نتیجه می‌گم مصیبت داریم و قربانی، همین و بس. اگه با این حرف خودم هم برم قاتی مصیبت‌ها، لااقل با رغبت و رضایت نیست.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
خسته‌کننده‌ست آدم طاعون‌زده باشه. ولی خسته‌کننده‌تر اینه که نخواد طاعون‌زده باشه. بیخود نیست همه امروزه بفهمی‌نفهمی طاعون‌زده‌ند. اما باز به همین خاطر چند نفری هم که خوش ندارند طاعون‌زده بمونند، جوری دچار خستگی می‌شن که هیچی جز مرگ نمی‌تونه خلاص‌شون کنه.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
خوش نداشتم جزء طاعون‌زده‌ها باشم، همین و بس. تصور می‌کردم جامعه‌ای که درش زندگی می‌کنم بر محکومیت به مرگ متکیه و مبارزه باهاش به منزلهٔ مبارزه با آدم‌کشیه. باور خودم این بود،
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
از هشتاد و یک روحانی صومعهٔ مارسی، فقط چهار نفرشان زنده ماندند. و از این چهار تن سه نفرشان گریختند. شیوهٔ وقایع‌نگاران این بود و پیشه‌شان ایجاب نمی‌کرد بیش از این بگویند. اما هنگام مطالعهٔ این متن تمام فکر و حواس پدر روحانی پانولو پیش کسی بود که علی‌رغم هفتاد و هفت جنازه و به‌خصوص با وجود رفتارِ سه برادرِ روحانی‌اش، یکه‌وتنها میان مهلکه مانده بود. و پدر روحانی با مشت بر لبهٔ میزِ خطابه کوبید و فریاد زد «برادران، باید کسی باشیم که می‌ماند!»
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
از دستگاهِ ضدعفونی‌کننده‌ای دوتا ماسکِ پارچه‌ای تنزیب‌پیچی‌شده بیرون کشید، یکی از آن‌ها را به رامبر داد و ازش خواست صورتش را باهاش بپوشاند. روزنامه‌نگار سؤال کرد آیا این کار اثری هم دارد و تارو جواب داد نه، ولی به سایرین اطمینان می‌بخشد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
اگر بیماریِ مسری خودبه‌خود متوقف نمی‌شد، محال بود با اقدام‌های مقامات محلی مغلوب شود.
Zohreh Deljoo
خود را آزاد می‌پنداشتند، حال آن‌که تا مصیبت وجود دارد آزادی برای هیچ‌کس مقدور نیست.
Zohreh Deljoo
گرچه مصیبت‌ها امری رایج‌اند، دشوار می‌توانیم باورشان کنیم وقتی بر سر خودمان نازل می‌شوند.
Zohreh Deljoo
برای آن‌که تسلی‌اش بدهم، به‌اش گفتم “خب، همه گرفتار این معضلند.” به‌ام جواب داد “اشکال دقیقاً همینه. الآن شده‌یم لنگهٔ بقیه.”
Zohreh Deljoo
هنگام بروز جنگ، مردم معمولاً می‌گویند «طول نمی‌کشه، ابلهانه‌تر از اونه که زیاد ادامه پیدا کنه.» صدالبته، جنگ قطعاً ابلهانه و عبث است، اما این‌ها مانع دوامش نمی‌شوند. بلاهت همواره سرسختی نشان می‌دهد و آسان به این نکته پی می‌بردیم اگر همواره خودمان را مد نظر نداشتیم. همشهریانِ ما از این جنبه مانند بقیهٔ ابنای بشر بودند و خودشان را در نظر می‌گرفتند و بس؛ به عبارت دیگر انسانیت را اصل می‌پنداشتند: مصیبت‌ها را باور نداشتند. چون مصیبت به قوارهٔ انسان نمی‌خورد، پس لابد واقعیت ندارد، خوابِ بدی است که می‌گذرد. اما اشکال این‌جاست که همیشه نمی‌گذرد، خواب بد از پی خواب بد می‌آید، و در نهایت این انسان‌ها هستند که درمی‌گذرند، و آنان که انسانیت را اصل می‌پنداشتند زودتر از سایرین، زیرا از احتیاط‌ها و پیش‌گیری‌های لازم غافل شده‌اند. همشهریان‌مان بیش از دیگران مقصر نبودند، فقط فروتنی را فراموش می‌کردند، گمان می‌بردند هنوز همه‌چیز برای‌شان ممکن است، پس مصیبت‌ها ناممکن‌اند.
Ali bayat

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۳۳,۷۵۰
۵۰%
تومان