بریده‌هایی از کتاب خون آشام های آشنا

خنده‌دار است که معمولا آشفته‌ترین قسمت ذهن ما مهم‌ترین تصمیمهای زندگی ما را می‌گیرد!

آنها نه تنها این قدرت را دارند که شما را عصبی و کفری کنند، بلکه می‌توانند شما را هیپنوتیزم کنند، ذهنتان را با وعده و وعیدهای دروغین آشفته سازند و قدرت تشخیصتان را ضعیف کنند و آن‌قدر به این کار ادامه دهند تا اینکه شما بالاخره در افسون آنها اسیر شوید. این خون‌آشامها اول شما را به طرف خود جلب می‌کنند، و سپس وجودتان را می‌خشکانند.

این پیوندها و تعهداتِ ما هستند که به زندگی ما معنا می‌بخشند.

خون‌آشامهای آشنا آن بیرون هستند و ظاهرشان با آدمهای معمولی تفاوتی ندارد. اما همین که نیازهای درونی‌شان سربرآورد، آنها را تبدیل به درندگانی وحشی می‌کند. این خون‌آشامهای آشنا خون شما را نمی‌مکند، بلکه انرژی عاطفی شما را می‌خشکانند. به عبارتی دیگر، می‌توان آنها را خون‌آشامهای احساس خواند.

اگر زیادی با آنها و مسائلشان درگیر بشوید، زمانی می‌رسد که دیگر به زحمت خودتان را خواهید شناخت.

اگر خون‌آشامی شما را گاز بگیرد، می‌تواند شما را هم تبدیل به خون‌آشام کند پدیده خون‌آشامی در طول تاریخ پدیده‌ای مسری بوده است. کافی است که خون‌آشامها یکی دو بار شما را گاز بگیرند، آن‌وقت است که می‌توانند شما را وادارند درست مثل خودشان بچگانه و نابالغ رفتار کنید.

«خوش زندگی کن، جوان بمیر و جسد زیبایی باقی بگذار!»

خون‌آشامهای آشنا در نگاه اول بهتر از مردم عادی به نظر می‌رسند. آنها مثل کنت دراکولای رومانیایی باهوش، خوش‌ذوق و جذاب هستند. شما از آنها خوشتان می‌آید، به آنها اعتماد می‌کنید و بیشتر از آنچه از دیگران انتظار دارید، از آنها توقع دارید. اما هر چه انتظار بیشتری پیدا می‌کنید، چیز کمتری نصیبتان می‌شود و دست آخر هم در دام آنها می‌افتید. شما آنها را به درون خانه‌هایتان دعوت می‌کنید و اصلا هم نمی‌فهمید که چه اشتباهی مرتکب شده‌اید. تازه وقتی به حقیقت وجودی آنها پی می‌برید که در دل تاریکی ناپدید شده‌اند و شما را با پیکری خشکیده، جای گزیدگی در گردن، کیفی خالی و شاید دلی شکسته رها کرده‌اند.

آیا تا به حال به آدمهایی برخورد کرده‌اید که در نگاه اول عالی و بی‌نقص به نظر رسیده‌اند، ولی بعدآ معلوم شده آشغالی تمام عیار بوده‌اند؟ آیا تا به حال چشمهایتان با تلألؤهای درخشان آدمهایی کور شده است که مانند تابلوی نئون ارزان‌قیمتی روشن و خاموش می‌شده‌اند؟ آیا قول و قرارهایی را در نجواهای شبانه شنیده‌اید که هنوز سپیده سر نزده فراموش شده‌اند؟ آیا تا به حال روحتان خشک شده است؟

ما از خون‌آشامهای احساسی صحبت می‌کنیم که مخلوقات حقیقی تاریکی‌اند. آنها نه تنها این قدرت را دارند که شما را عصبی و کفری کنند، بلکه می‌توانند شما را هیپنوتیزم کنند، ذهنتان را با وعده و وعیدهای دروغین آشفته سازند و قدرت تشخیصتان را ضعیف کنند و آن‌قدر به این کار ادامه دهند تا اینکه شما بالاخره در افسون آنها اسیر شوید.

کارهایی که خون‌آشامها در گذشته کرده‌اند، بهترین پیشگویی برای کارهایی است که در آینده انجام خواهند داد.

تنها چیزی که خون‌آشامهای بدگمان نمی‌توانند ببینند این است که رفتار خودشان باعث می‌شود دیگران به آنها صدمه بزنند.

چالشها به شکلها و اندازه‌های گوناگون سر راه ما ظاهر می‌شوند. مؤثرترین و بهترین چالشها آنهایی هستند که ما را مجبور می‌کنند با ترسهایمان روبه‌رو شویم، آنها را زمین بزنیم و دامنه زندگی خود را گسترش دهیم.

وقتی که خون‌آشامهای آشنا پیشنهاد کمکی به شما می‌کنند یا چیزی به شما می‌دهند، معمولا منظوری در پشت این کارشان دارند. اگر شما به چیزی نیاز داشته و به خاطر این نیاز آسیب‌پذیر شده باشید، آن وقت است که خطر حمله مخلوقات تاریکی بیشتر از همیشه شما را تهدید می‌کند. چیزی که ممکن است در نظر دیگران «کمک به دوستی نیازمند» باشد، خون‌آشامها به چشم یک فرصت طلایی به آن نگاه می‌کنند.

خون‌آشامهای جامعه‌گریز به این باور رسیده‌اند که تنها انگیزه انسان برای انجام هر کاری منافع شخصی اوست.

قهرمانان اغلب همان‌قدر برای دوستانشان خطرناکند که برای دشمنانشان هستند.