بریده‌هایی از کتاب نکته‌های داغ برای بچه‌های خسته

خودکشی مثل این است که شلوار جین محبوب‌تان را فقط چون کثیف شده، دور بیندازید. درست است که کثیف شده، قرار نیست همیشه کثیف بماند.

آدم‌هایی که فکر می‌کنند غصه خوردن در سکوت کار شجاعانه‌ای است، اشتباه می‌کنند. آن‌ها می‌ترسند از کسی کمک بخواهند. این کار شجاعانه است؟ کسی که از بقیه کمک می‌خواهد، شجاع است.

زندگی ناامیدی‌های زیادی دارد و طبیعی است که یک وقت‌هایی غمگین باشید. اگر شکست جدی خورده‌اید، طبیعی است که احساس ناامیدی کنید. اگر اصلاً ناراحت نشوید، غیرطبیعی است.

خودکشی راه‌حل درستی نیست. خودکشی راه‌حل دائمی برای یک مشکل موقت است.

اگر آدم‌ها فکر کنند فقط با کسب موفقیتْ ارزشمند می‌شوند، حس می‌کنند همیشه تحت فشارند، چون ممکن است در کارهایی که برایشان مهم است، شکست بخورند. هر امتحان جدید، تکلیف جدید، بازی جدید و هر روز جدید، مثل یک تهدید است، چون فکر می‌کنند مجبورند موفق شوند.

خودکشی راه‌حل درستی نیست. خودکشی راه‌حل دائمی برای یک مشکل موقت است

بسیاری از دردهای عاطفی به دلیل این باور است که فقط وقتی حق دارید خودتان را قبول داشته باشید که چیز باارزشی به دست آورده باشید.

خودکشی راه‌حل دائمی برای یک مشکل موقت است.

وقتی درد جسمی داریم، هر کاری را که بهمان آسیب می‌زند، متوقف می‌کنیم. اگر ظرف داغی برداشته‌ایم که دست‌مان را می‌سوزاند، آن را زمین می‌گذاریم. درد مثل هشدار است: «ببین! مشکلی وجود دارد. این بوی دست توست که دارد می‌سوزد. آن ظرف داغ را زمین بگذار.» درد عاطفی هم درست همین‌طور عمل می‌کند. اگر افسرده‌اید یا اعتمادبه‌نفس‌تان پایین است، دردی حس می‌کنید که ممکن است یک پیام باشد تا کاری را که انجام می‌دهید و شیوهٔ فکر کردن‌تان را عوض کنید.

مدام در خانه ماندن خسته‌کننده است.

اتفاقات بد باعث افسردگی نمی‌شوند، بلکه افکار، باورها و نگرش آدم‌ها دربارهٔ آن اتفاق‌ها باعث افسردگی می‌شود.

مقدمه از این‌که تصمیم گرفته‌اید این کتاب را بخوانید ممنونم. می‌دانم بسیاری از شما پیش از این‌که این کتاب را بخوانید، مشغول کارهای دیگری هستید. شرط می‌بندم بعضی‌هایتان کتاب را نمی‌خوانید، بلکه فقط نشسته‌اید، کتاب را باز کرده‌اید و تظاهر به خواندن می‌کنید! بله، من این کلک قدیمی را می‌شناسم. وقتی دانش‌آموز بودم، از این کلک زیاد استفاده می‌کردم. به من، و در واقع به این کتاب، یک فرصت بدهید، چون فکر می‌کنم برایتان مفید است. علاوه‌براین، حروف کتاب بزرگ است و راحت خوانده می‌شود. با خواندن این کتاب چه چیزی را از دست می‌دهید؟ ولی اگر به خواندن ادامه بدهید، من به شما چهار قول می‌دهم: ۱. اطلاعات مهمی دربارهٔ افسردگی و اعتمادبه‌نفس به دست می‌آورید.

آماده‌اید بخش سختش را بشنوید؟ باید بدانید یک قلاب وجود دارد و همیشه هم هست. بگذارید توضیح بدهم. در دنیا هیچ جادویی وجود ندارد. پس اگر فکر و رفتارتان را عوض نکنید، احساس‌تان هم تغییری نمی‌کند. دوستان‌تان، پدر و مادرتان، معلم‌هایتان، موش خانگی‌تان، هیچ‌کدام نمی‌توانند کاری کنند که احساس بهتری داشته باشید. مطمئناً من هم نمی‌توانم با این کتاب معجزه کنم و زندگی‌تان را تغییر بدهم، اما می‌توانم بعضی راهکارها و نظرهای ثابت‌شده را بهتان یاد بدهم. اگر می‌خواهید احساس بهتری داشته باشید، کارهایی را که پیشنهاد می‌کنم، انجام دهید.

درد برای تنبیه نیست، برای یاد گرفتن است.

وسط زمستان بالاخره یاد گرفتم که یک تابستانِ شکست‌ناپذیر در من وجود دارد

بعضی وقت‌ها زندگی روی خوشش را به ما نشان نمی‌دهد.

فکرهای شما احساس‌تان را می‌سازد

چه بخواهید چه نخواهید، شما هم می‌توانید دوستی پیدا کنید که از بقیهٔ اطرافیان بهتان نزدیک‌تر باشد، ولی ممکن است هنوز او را پیدا نکرده باشید. شاید هنوز زمانش نرسیده و آن آدمِ خاص را ملاقات نکرده باشید. یک مثال خیلی عجیب وجود دارد که کمک‌تان می‌کند جور دیگری فکر کنید. بسیاری از آدم‌ها حیوان خانگی ندارند. معنیش این است که هیچ‌وقت نمی‌توانند حیوان خانگی داشته باشند؟ شاید دلیلش این است که هنوز زمان مناسبش فرانرسیده.

فکر کنید و دربارهٔ سه چیزی که خوشحال‌تان می‌کند و نمی‌توانید آن‌ها را از خودتان دور کنید، بنویسید:

بسیاری از دردهای عاطفی به دلیل این باور است که فقط وقتی حق دارید خودتان را قبول داشته باشید که چیز باارزشی به دست آورده باشید.

۲. بهتر فکر می‌کنید و باعث می‌شود حس بهتری داشته باشید. ۳. باز هم از انجام تکالیف مدرسه متنفر خواهید بود. ۴. باز هم پنجشنبه را از شنبه بیش‌تر دوست خواهید داشت! برای دو مورد آخر هیچ کاری نمی‌شود کرد. اما قبل از این‌که جلوتر برویم، شاید دوست داشته باشید کمی دربارهٔ من و این‌که چرا این کتاب را نوشته‌ام، بدانید. این کتاب را نوشتم، چون فکر می‌کردم می‌توانم بهتان کمک کنم مهارت‌های لازم را برای فهمیدن و غلبه کردن بر افسردگی و اعتمادبه‌نفس پایین یاد بگیرید. چند کتاب دیگر هم دربارهٔ افسردگی نوشته‌ام، اما آن‌ها برای مشاوران و روان‌شناسان بودند، نه برای دانش‌آموزان. این کتاب فقط برای شماست.

حدس می‌زنم یکی از دلایل‌تان برای خواندن این کتاب این است که زندگی، آن‌طور که باید، خوب پیش نمی‌رود. غمگین یا ناراضی هستید و این‌ها یعنی به یک درد دچارید. سال‌های زیادی به درد، هم درد جسمی و هم درد عاطفی، فکر کرده‌ام و فهمیده‌ام که درد یک فایده دارد. وقتی اوضاع خوب پیش نمی‌رود، تعجب می‌کنم و با خودم می‌گویم مگر چه‌کار کرده‌ام که این بلا سرم آمده؟ چرا تنبیه می‌شوم؟ بعد می‌فهمم: درد برای تنبیه نیست، برای یاد گرفتن است. بگذارید منظورم را توضیح بدهم. وقتی درد جسمی داریم، هر کاری را که بهمان آسیب می‌زند، متوقف می‌کنیم.

آدم‌ها عقاید مسخره‌ای دربارهٔ کمک خواستن دارند. فکر می‌کنند اگر کمک بخواهند یعنی ضعیف‌اند، ولی اشتباه می‌کنند.

دکتر بک نتیجه می‌گیرد اتفاقات بد باعث افسردگی نمی‌شوند، بلکه افکار، باورها و نگرش آدم‌ها دربارهٔ آن اتفاق‌ها باعث افسردگی می‌شود.

نمی‌گویم همهٔ دردها تقصیر شماست. کسانی را که ناراحت‌اند، سرزنش نمی‌کنم، چون احمقانه است. گاهی آدم‌ها در موقعیت‌های سختی قرار می‌گیرند، مثلاً ممکن است والدین‌تان طلاق گرفته باشند، از دوستان‌تان دور شده باشید، یا شکست عاطفی خورده باشید

خودکشی راه‌حل درستی نیست. خودکشی راه‌حل دائمی برای یک مشکل موقت است. انگار یک ماشین خوب را چون لاستیک‌هایش صاف شده، دور بیندازید. لاستیک‌ها صاف شده‌اند، ولی می‌شود عوض‌شان کرد. خودکشی مثل این است که شلوار جین محبوب‌تان را فقط چون کثیف شده، دور بیندازید. درست است که کثیف شده، قرار نیست همیشه کثیف بماند.

درد از سوی نیروهای شیطانی برای نابود کردن زندگی‌مان نیامده، بلکه قرار است بهمان یاد بدهد به تغییر نیاز داریم. همهٔ ما پازل درست کرده‌ایم. گاهی تلاش می‌کنیم یک قطعه را در جای مشخصی بگذاریم که مناسب نیست. آیا بارهاوبارها تلاش می‌کنیم آن قطعه را همان جا بگذاریم یا به دنبال قطعهٔ جدیدی می‌گردیم؟ اگر در حل کردن پازل موفق بوده‌اید، می‌دانید وقتی یک قطعه جواب نمی‌دهد، باید قطعهٔ دیگری را امتحان کنید. زندگی عاطفی شما هم به همین شکل است. اگر مدت‌هاست که دارید درد می‌کشید، احتمالاً کارها و فکرهایتان «با پازل جور درنمی‌آید». وقتش است چیز جدیدی را امتحان کنید.

خودکشی مثل این است که شلوار جین محبوب‌تان را فقط چون کثیف شده، دور بیندازید. درست است که کثیف شده، قرار نیست همیشه کثیف بماند.

می‌دانم حرف‌هایم شبیه نصیحت مادربزرگ‌تان است، ولی اگر به‌جای چیزهایی که ناراحت‌تان می‌کند، به چیزهای خوشحال‌کننده فکر کنید، حال‌تان بهتر می‌شود. فکرهایتان احساسات‌تان را کنترل می‌کنند و شما هم فکرهایتان را کنترل می‌کنید.

دیگران به اندازهٔ کافی بهمان دروغ می‌گویند. لازم نیست خودمان هم به خودمان دروغ بگوییم.