بریده‌هایی از کتاب هنر ظریف بی‌خیالی (خلاصه کتاب)

تنها روی چیزهایی تمرکز کنید که برایتان واقعی، فوری و مهم هستند.

همه ما می‌خواهیم که یک زندگی فوق‌العاده داشته باشیم و به انواع خواسته‌هایمان برسیم. درست است؟ دقیقا به همین خاطر است که به هیچ جایی نمی‌رسیم

یکی از ویژگی‌های ذهن بشر این است که در صورت آزاد گذاشته شدن، مرزهای عقلانی را دور می‌زند و شما را دیوانه می‌کند.

همه ما می‌خواهیم که یک زندگی فوق‌العاده داشته باشیم و به انواع خواسته‌هایمان برسیم. درست است؟

امروزه همه کتاب‌ها و فرهنگ‌ها به دنبال این هستند تا همه چیز را عالی نشان دهند و به شما بگویند که همه چیز مثبت است. در واقع روی انتظارات مثبت و غیرواقعی تاکید می‌کنند.

خودآگاهی را مانند یک پیاز تصور کنید. خودآگاهی مانند یک پیاز لایه لایه است و هر لایه از آن را که بردارید، احتمال اینکه به گریه بیافتید بیشتر است.

موضوع خیلی ساده است و آن این است که تلاش‌های ما، موفقیت‌های ما را تعیین می‌کنند، مشکلات ما شادی‌هایمان را ایجاد می‌کنند.

«به زندگی بدون مشکل امید نداشته باش، چنین چیزی وجود ندارد، در عوض، به دنبال زندگی‌ای باش که پُر از مشکلات خوب است.

شاید شما هم در مورد قانون پارکینسون شنیده باشید که می‌گوید «هر کاری، به اندازه زمانِ اختصاص یافته برای آن طول می‌کشد»، حتما با قانون مورفی هم آشنایی دارید که می‌گوید: «هر اتفاقی که ممکن است رخ دهد، حتما رخ خواهد داد». هر موقع خواستید روی کسی تاثیر بگذارید می‌توانید از قانون اجتناب منسون استفاده کنید و آن این است که «هر چیزی که هویت شما را بیشتر تهدید کند، شما از آن بیشتر اجتناب می‌کنید.»

کلید زندگی خوب این است که تنها روی چیزهایی تمرکز کنید که برایتان واقعی، فوری و مهم هستند.

یکی از ویژگی‌های ذهن بشر این است که در صورت آزاد گذاشته شدن، مرزهای عقلانی را دور می‌زند و شما را دیوانه می‌کند. به عنوان مثال، اگر شما از آشنایی با فردی در زندگی خود نگران هستید، این نگرانی شما را زمین‌گیر می‌کند و به دنبال علت می‌گردید، بعد از آن دچار نگرانی‌های بیشتر می‌شوید و در نهایت به آرام‌بخش‌ها پناه می‌برید.

ما در خانه می‌نشینیم و در مورد مشکلاتی که جهان اولی‌ها دارند جوک می‌گوییم، در حالی که ما قربانی موفقیت خود هستیم. در حالی که بیشتر افراد از پیشرفت‌های تکنولوژی و ارتباطی بهره‌مند هستند، به انواعی از بیماری‌های ذهنی و افسردگی مبتلا می‌شوند. بشر به بحران وجودی و معنایی مبتلا شده است. چیزهای پیشرفته و مختلفی که زندگی ما و اطراف ما را احاطه کرده آنقدر زیاد است که دیگر نمی‌دانیم که واقعا به چه چیزی باید اهمیت بدهیم.

مشکلاتی که ما را درگیر خود کرده است، آنقدر خاص نیستند بنابراین ما با رها کردن آن‌ها به آزادی می‌رسیم و احساس رهایی پیدا می‌کنیم.

شاید سوالی که از کسی پرسیده نمی‌شود این است که چه دردهایی در زندگی می‌خواهید و حاضرید برای چه چیزی زحمت بکشید؟ بیشتر افراد می‌خواهند که ارتقای شغلی داشته باشند و حقوقشان دو برابر شود، اما حاضر نیستند که ۶۰ ساعت در هفته کار کنند!

کسانی که دنبال لذت‌های دنیوی می‌روند، از لذت‌های دنیوی رنج می‌کشند و کسانی که از لذت‌های دنیوی رنج می‌کشند، از پرهیزکاری خود رنج می‌کشند.

اگر قرار است که من با راه‌اندازی پروژه‌ای شکست بخورم یا اگر قرار است هر مطلبی که می‌نویسم هرگز خوانده نشود، کارم دقیقا به همان جایی ختم می‌شود که از آنجا شروع کرده‌ام، پس چرا امتحان نکنم؟

«هر چه بیشتر دنبال داشتن حس خوب همیشگی باشید، رضایت کمتری به دست خواهید آورد»

انتخاب آزادانه به شما کمک می‌کند که از اتفاقات زندگی خود بهترین استفاده را ببرید و انتخاب شما اگر از روی اجبار باشد به یکی از وحشتناک‌ترین و دردناک‌ترین تجربه‌های عمر شما تبدیل خواهد شد. اگر می‌بینید که در زندگی خود احساس خوبی ندارید و به نوعی درمانده و سرگردان هستید، به انتخاب‌های خود نگاهی بیاندازید که کدامیک را آزادانه و کدام را از روی اجبار انتخاب کرده‌اید.

نارضایتی و شکایت داشتن از هر چیزی در عین اینکه حتی آن را داریم به ما انگیزه می‌دهد که به دنبال چیزهای دیگر برویم. این حس در بشر باعث شد تا او پیشرفت کند. دردهایی که ما در زندگی خود با آن مواجه می‌شویم برایمان خوب هستند. دردها هم روحی هستند و هم روانی و هر کدام از آن‌ها در عین حال که می‌توانند برای شما مفید باشند، می‌توانند با مرگ و زندگی شما بازی کنند.

هر اتفاقی که در زندگی شما می‌افتد، شما مسئول آن هستید، حتی اگر مقصر نباشید، یعنی مسئول کنار آمدن با اتفاقات مختلف در زندگی برعهده خود ماست نه هیچ کس دیگر، حتی اگر ما هیچ نقشی در آن اتفاق نداشته باشیم.

کلید زندگی خوب این است که تنها روی چیزهایی تمرکز کنید که برایتان واقعی، فوری و مهم هستند.

از «اشتباه» به سمت «درست» حرکت نمی‌کنیم؛ بلکه از «اشتباه» به سمت «اشتباه کمتر» می‌رویم. در واقع وقتی چیز دیگری می‌آموزیم، از اشتباه کمتر به اشتباه کمی کمتر می‌رویم و همینطور تا به انتها.

فصل هفتم: شکست، راهی به جلو است چقدر با مفهوم شکست آشنایی دارید؟ باید بدانید که شکست یک مفهوم نسبی است. ترس از شکست این ذهنیت را در ما ایجاد می‌کند که نباید کاری انجام دهیم. من در زندگی خود فراز و نشیب زیادی را طی کردم اما خودم را خوش‌شانس می‌دانم. چون توانستم کارهای مختلفی انجام دهم که دوباره من را به نقطه صفر برساند، یعنی جایی که آغاز کردم، پس چرا امتحان نکنم؟ اگر قرار است که من با راه‌اندازی پروژه‌ای شکست بخورم یا اگر قرار است هر مطلبی که می‌نویسم هرگز خوانده نشود، کارم دقیقا به همان جایی ختم می‌شود که از آنجا شروع کرده‌ام، پس چرا امتحان نکنم؟

هر چیز ارزشمندی در زندگی، از طریق غلبه‌بر تجربه‌های منفی مرتبط با آن به دست می‌آید. لحظه‌های بی‌خیالی، دقیقا زمانی است که بیشترین تاثیر را در زندگی دارد. هنر ظریف، در بی‌خیال بودن ما است، یعنی بیاموزیم که چگونه افکار خود را به شکل و شیوه‌ای تاثیرگذار و متمرکز اولویت‌بندی کنیم و چیزهایی که برایمان اهمیت ندارند و اهمیت دارند را براساس ارزش‌های شخصی خود انتخاب کنیم.

ارزش رنج کشیدن اگر ما ناگزیر از رنج کشیدن هستیم و اگر مشکلات ما در زندگی اجتناب‌ناپذیر هستند، سوالی که باید از خود بپرسیم این نیست که «چگونه جلوی رنج کشیدن خود را بگیریم»؟ بلکه سوال این است که «چرا رنج می‌کشیم؟ و برای چه هدفی رنج می‌کشیم»؟ این مسئله بسیار اهمیت دارد که چیزی که برایش رنج می‌کشیم ارزش رنج کشیدن داشته باشد، بنابراین چیزی را برای رنج کشیدن انتخاب کنید که ارزش آن را داشته باشد تا بتواند شما را به موفقیت برساند.

شما همیشه در حال انتخاب هستید انتخاب آزادانه به شما کمک می‌کند که از اتفاقات زندگی خود بهترین استفاده را ببرید و انتخاب شما اگر از روی اجبار باشد به یکی از وحشتناک‌ترین و دردناک‌ترین تجربه‌های عمر شما تبدیل خواهد شد. اگر می‌بینید که در زندگی خود احساس خوبی ندارید و به نوعی درمانده و سرگردان هستید، به انتخاب‌های خود نگاهی بیاندازید که کدامیک را آزادانه و کدام را از روی اجبار انتخاب کرده‌اید.

درد، بخشی از مسیر است از درد کشیدن نترسیم. بسیاری از کسانی که در جنگ جهانی دوم حضور داشتند و دلخراش‌ترین صحنه‌ها و غم‌انگیزترین اتفاقات را دیدند، اذعان داشتند که زندگی بعد از جنگ، بسیار بهتر از زندگی قبل از جنگ است. آن‌ها قبل از اینکه فشارهای روحی و روانی را تجربه کنند، بی‌مسئولیت، تنبل و خودخواه بودند اما بعد از دوران جنگ به شخصیتی بهتر تبدیل شدند. نه جنگ پدیده خوبی است و نه فشارهای روحی و روانی خوشایند هستند، اما نکته‌ای که در این میان پنهان است ایناست که بسیاری از ما غرورانگیزترین موفقیت‌های خود را در برابر بزرگترین مشکلات کسب می‌کنیم. این حقیقت ممکن است شیرین یا تلخ باشد، اما حقیقت این است که رنج‌ها و مشکلات، ما را قوی‌تر، انعطاف‌پذیرتر و پایدارتر می‌کنند، بنابراین از رنج‌ها و دردها ترسی نداشته باشید، آن‌ها در درون خود قدرت‌های زیادی دارند که به شما یاد خواهند داد.

اگر به دنبال خوشبختی هستید، باید بدانید که خوشبختی واقعی و حقیقی زمانی رخ خواهد داد که مشکلاتی را پیدا کنید که آن‌ها را دوست دارید و از حل کردنشان لذت می‌برید.

«اگر دنبال این باشید که بدانید شادی چیست، هرگز شاد نخواهید بود و اگر به دنبال معنای زندگی باشید، شما هرگز نمی‌توانید زندگی کنید». منظور این مطالب را به زبان ساده می‌گویم: تلاش نکنید!

وقتی که بتوانیم به این نتیجه برسیم که در همه چیز زندگی‌مان تنها و تنها ما مسئول هستیم، به ما و به موفقیت ما کمک بسیاری می‌کند.