بریده‌هایی از کتاب آیا ممکن است اینجا بهشت باشد؟

من فکر می‌کنم که کار بسیار خوبی است اگر هر روز زندگی خودمان را جشن بگیریم و شادی بکنیم.

هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می‌شوید خودتان را در آینه بنگرید و با صدای بلند بگویید که من تو را دوست دارم و در هیچ موقعیتی تو را ترک نمی‌کنم، یا بدرفتاری نخواهم کرد و همیشه بهترین دوست تو باقی می‌مانم.

دست‌انداخته‌شدن توسط دیگران در دوران بچگی و نوجوانی تغییرات عمیقی در شخصیت افراد ایجاد می‌کند. اگر این دست‌انداختن‌ها طولانی‌مدت ادامه یابند، می‌توانند نقطه‌نظر شخص دربارهٔ دنیا و ایجاد رابطه با بقیهٔ افراد را حتی سال‌های بعد از آن وقایع تحت شعاع قرار بدهند و تمام توقعات او را در زمان بزرگسالی تغییر بدهند

وظیفهٔ اصلی تو این است که خودت را دوست داشته باشی و برای خودت ارزش قائل شوی و این طرز فکر را در همه‌جا با خودت داشته باشی تا وقتی هر جا که می‌روی به همین صورت دوستت داشته باشند،

من اکنون اعتقاد دارم که هرچه در زندگی بر ما می‌گذرد، نهایتاً برای خیر ماست. تا این تضادها در زندگی نباشند و اتفاق نیفتند، قادر به دیدن حقیقت وجود خودمان نخواهیم بود؛ به‌عبارت‌دیگر شاید تا درد و ترس و زجرکشیدن در کار نباشد، درک و فهم عشق و زیبایی و پذیرفتن در زندگی برایمان میسر نمی‌شود.

ما به‌طور کامل متولد شده و به این دنیا آمده‌ایم. ما همه چیزهایی را که بخواهیم بشویم، اکنون هستیم.

هیچ عملی به‌صورت تصادفی یا پراکنده اتفاق نمی‌افتد، بلکه همه‌چیز قسمتی از یک برنامهٔ کاملی است که مرا به‌طرف خود هدایت می‌کند.

وقتی تجربهٔ نزدیک به مرگ برایم اتفاق افتاد، همان‌طور که قبلاً گفته بودم تمام اعتقادات و ارزش‌های من لایه به لایه باز شدند و کنار رفتند و در انتها که دیگر هیچ لایهٔ دیگری باقی نمانده بود، توانستم حقیقت خودم را ببینم و متوجه شدم که دو نیرو پیش‌برندهٔ اصلی اعمال من بودند: عشق و ترس.

خوددوست‌داشتن فقط به این مفهوم است که انسان مرتب از خودش تعریف کند یا به خود ببالد. اما درواقع خوددوست‌داشتن یعنی این‌که شما آن اصل انسانی خودتان را دوست داشته باشید و نسبت‌به خودتان متعهد باشید که همیشه با خودتان باشید و بمانید، حتی اگر هیچ‌کس دیگری با شما نماند؛ کل منظور من از خوددوست‌داشتن این است که زندگی‌تان به آن وابسته باشد.

ما همه نمایندگان این تجلی الهی توسط جسم‌های فیزیکی خود هستیم و هیچ آگاهی بالاتر از این وجود ندارد.

اگر برایتان اتفاق افتاد که فردی یا افرادی شما را تحقیر کنند، بدانید که آن‌ها صرفاً شخصیت و روان بیمار و رنجیدهٔ خود را ارائه می‌دهند و برعکس، بدانید که اگر با روی گشاده با آن‌ها روبه‌رو شوید، هم به خودتان منفعت رسانیده‌اید و هم به آن‌ها.

من سعی نمی‌کنم که ارزش یا مقام خود را با اشیای مادی یا مراحلی که در زندگی طی کرده‌ام، نشان بدهم. من کم‌تر به این مفهوم که چه استحقاقی در زندگی دارم فکر می‌کنم؛ بیش‌تر به این مفهوم که کی هستم، یعنی آن عشق خالص و هوشیاری فکر می‌کنم.

شما اگر خودتان را بی‌قیدوشرط دوست نداشته باشید، نمی‌توانید کسی را بی‌قیدوشرط دوست داشته باشید و وقتی به این مرحله رسیدید، به هیچ‌وجه اجازه نخواهید داد که کسی از شما سوءاستفاده بکند.

عشق بی‌قیدوشرط واقعی یعنی این‌که شما چیزی را برای طرف مقابل بخواهید که او برای خودش می‌خواهد، بدون این‌که مجبور شود خودش را در چهارچوب شخصیتی که شما برای او می‌خواهید عوض کند.

عشق بی‌قیدوشرط واقعی یعنی این‌که شما چیزی را برای طرف مقابل بخواهید که او برای خودش می‌خواهد، بدون این‌که مجبور شود خودش را در چهارچوب شخصیتی که شما برای او می‌خواهید عوض کند.

در زمانی که تجربهٔ نزدیک به مرگ برای من اتفاق افتاد و من خارج از بدن فیزیکی خود بودم، کیفیتی بود که من نه نژاد داشتم، نه فرهنگ داشتم، نه جنسیت داشتم، درواقع من آزاد و رها از تمام آن چیزهایی بودم که در طول سال‌ها زندگی در وجودم انباشته شده بودند، می‌توان این‌طور گفت که تمام آن چیزهایی که ما بر روی کرهٔ زمین به آن هویت می‌گفتیم در آن عالم دیگر معنایی نداشتند.