بریده‌هایی از کتاب اندیشه‌های اقتصادی و سیاسی فردریش هایک

در حالی‌که همه موافقند از اول هرگز نباید دم یک ببر را گرفت، اما به محض اینکه کسی دم یک ببر را گرفت، آن شخص در برابر ریسک گاز گرفتن یا چنگ زدن توسط آن ببر، هنگامی که دم آن را رها کند، قرار دارد. اما اگر دم ببر را محکم بگیرد می‌تواند این ریسک را که با گاز گرفتن یا چنگ زدن توسط ببر مواجه شود به تاخیر اندازد. اما گرفتن و نگه داشتن دم ببر، تنها ببر را خشمگین‌تر می‌کند و بنابراین هنگامی که در نهایت آزاد شود، که البته سرانجام این اتفاق خواهد افتاد، احتمال حمله کردن حیوان، حتی بالاتر می‌رود و با خشم بیشتری به فردی که دم آن را گرفته بود، حمله می‌کند.

قسمت عمده قانون که اداره‌کننده تعاملات و کنش‌های متقابل میان انسان‌هاست، توسط تعدادی قانون‌نویس ماهر یا متخصص قانون طراحی و اختراع نشده است، بلکه قانون بدون طراحی مرکزی پدید آمده است. قانون تکامل یافته است. برای مثال، قانونی که در مقابل ارتکاب قتل وجود دارد، محصول طراحی انسان یا محصول تعمدی انسان نیست. هیچ‌گاه قبیله یا جامعه‌ای وجود نداشته است که در آن گرفتن جان اعضای صلح‌طلب آن قبیله یا جامعه به صورت عمدی قابل قبول بوده باشد و تنها هنگامی و به آن دلیل غیرقابل قبول شده باشد که عده‌ای ارشد، یک رهبر دانا یا انجمنی انتخاب شده و معروف، اینچنین قتلی را اشتباه اعلام کرده باشند.

اندیشه‌ای که حاکم بر تصمیم در مسائل سیاسی است، همیشه نتیجه تکامل آهسته‌ای است که در میان دوره‌های طولانی توسعه پیدا کرده و در سطوح متفاوت زیادی ارتقا یافته است. شروع و سرچشمه اندیشه‌های جدید، در میان تعداد کمی از افراد است، اما به‌تدریج گسترش می‌یابند تا وقتی که در نهایت به تملک اکثریتی درمی‌آیند که دانش اندکی در مورد مبدا و خاستگاه آن اندیشه‌ها دارند. فردریش هایک (۱۹۶۰). قانون آزادی

به‌روشنی برنامه‌ریزی یک راه بسیار بد برای سرهم کردن پازل است. یک راه خیلی بهتر اجازه دادن به پازل است تا خودش سرهم شود.

مفهوم آزادی تحت قانون... بر این محتوا تکیه دارد که ما وقتی از قوانین اطاعت می‌کنیم، یعنی قوانین مطلق کلی که صرف‌نظر از کاربردی که برای ما دارند تنظیم می‌شوند، تابع اراده و خواست فرد دیگری نیستیم و بنابراین آزادیم.

تا به امروز رایج‌ترین علت تورم، افزایش در عرضه پول است. اگر وقوع رخدادی عجیب باعث شود که الماس‌های واقعی از آسمان ببارند، ارزش الماس‌ها کاهش خواهد یافت؛ درست مشابه با همین حالت، هنگامی که مراجع پولی یک ملت، عرضه پول ملی را افزایش می‌دهند، ارزش پول ملی نیز کاهش می‌یابد. درست به همان شیوه که رگبار الماس‌ها باعث می‌شود تا مردمی که تمایل به فروش چیزهایی در مبادله با الماس‌ها دارند از خریداران الماس‌های بیشتری تقاضا کنند، افزایش در عرضه پول توسط مراجع پولی نیز باعث می‌شود تا مردمی که تمایل به فروش چیزهایی در مبادله با دلارها دارند، از خریداران دلارهای بیشتری تقاضا کنند

هنگامی که هایک نوجوان بود آثار فلسفی لودویگ فویرباخ و کتاب‌های ژنتیکی و تکاملی هوگو دی ورایس را مطالعه می‌کرد.

مقالات بنیادین او «اقتصاد و دانش» و مخصوصا «استفاده از دانش در جامعه» از مهم‌ترین کارها در زمینه علم اقتصاد در تمام قرن بیستم به شمار می‌روند.

آزادی، دشمنان آن، بازارهای آزاد و انگیزه‌های ساختارگرایی. این تغییر در موضوعات را می‌توان به‌آسانی از عناوین این کتاب و مقالات آن دوره: سوء استفاده از منطق، حکم حسی، فردگرایی (اصالت فرد)، صحیح و غلط، نظریه پدیده پیچیده، تکامل سیستم‌ها، نیاکان‌گرایی عدالت اجتماعی، انقلاب معکوس علم، حقوق قانون و آزادی و غیره تشخیص داد.

این پازل که عجیب به نظر می‌رسد خودش را با ترکیبی سرهم خواهد کرد که به یک تصویر معنادار و زیبا منتهی می‌شود. آن خود را به این شیوه سرهم خواهد کرد، بدون اینکه هیچ‌کدام از تکه‌ها به صورت انفرادی قصد کمک کردن برای دست یافتن به این محصول را داشته باشند.

هیچ شکی وجود ندارد که اندیشه‌ها عواقبی دارند.

می‌توان از لحاظ سیاسی، مرجع پولی را مانند فردی تصور کرد که (چنان‌که هایک آن را توصیف می‌کند) "دم یک ببر را محکم گرفته" است. در حالی‌که همه موافقند از اول هرگز نباید دم یک ببر را گرفت، اما به محض اینکه کسی دم یک ببر را گرفت، آن شخص در برابر ریسک گاز گرفتن یا چنگ زدن توسط آن ببر، هنگامی که دم آن را رها کند، قرار دارد. اما اگر دم ببر را محکم بگیرد می‌تواند این ریسک را که با گاز گرفتن یا چنگ زدن توسط ببر مواجه شود به تاخیر اندازد. اما گرفتن و نگه داشتن دم ببر، تنها ببر را خشمگین‌تر می‌کند و بنابراین هنگامی که در نهایت آزاد شود، که البته سرانجام این اتفاق خواهد افتاد، احتمال حمله کردن حیوان، حتی بالاتر می‌رود و با خشم بیشتری به فردی که دم آن را گرفته بود، حمله می‌کند.