بریده‌هایی از کتاب معجزه‌ کار با آینه

۲. خودتان را ببخشید. گذشته را رها کنید. شما در آن موقع با فهم، آگاهی و علم خود، بهترین کاری را کردید که بلد بودید. حالا شما در حال رشد و تغییر هستید و به‌طور متفاوت زندگی می‌کنید.

۱۲ روش برای اینکه شما همین حالا و برای همیشه، خودتان را دوست بدارید ۱. انتقاد کردن را کنار بگذارید. انتقاد کردن هرگز چیزی را عوض نمی‌کند. از خودتان انتقاد نکنید. خودتان را همین‌طوری‌که هستید بپذیرید. همه تغییر می‌کنند. وقتی شما از خودتان انتقاد می‌کنید، تغییرات‌تان منفی هستند. وقتی خودتان را می‌پذیرید، تغییرات‌تان مثبت هستند.

۳. خودتان را به وحشت نیندازید. خودتان را با افکارتان به ترس و وحشت نیندازید. این روشی بسیار بد برای زندگی‌کردن است. یک تصویر ذهنی برای خودتان پیدا کنید که برایتان لذت‌بخش باشد و بلافاصله یک فکر ترسناک را با فکری لذت‌بخش عوض کنید. ۴. آرام و مهربان و صبور باشید. با خودتان رفتار ملایمت‌آمیز داشته باشید. با خودتان مهربان باشید. درحالی‌که دارید روش‌های جدید فکرکردن را یاد می‌گیرید، در مورد خودتان صبور باشید. با خودتان همان‌طور رفتار کنید که با عزیزترین کسی که بیش از همه دوستش دارید رفتار می‌کنید.

۱۰. تفریح کنید. چیزهایی را به خاطر بیاورید که وقتی بچه بودید خیلی دوست داشتید و آن‌ها را در زندگی خودتان بگنجانید. راهی پیدا کنید که هر کاری را با لذت و تفریح انجام بدهید. لذت زیستن را نشان بدهید. لبخند بزنید. بخندید. شادی کنید و دنیا هم با شما شادی می‌کند! ۱۱. خودتان را دوست بدارید... این کار را همین حالا بکنید. صبر نکنید تا حالتان خوب شود یا وزن کم کنید یا شغل جدید به دست بیاورید یا رابطه جدید برقرار کنید؛ از همین حالا شروع به دوست داشتن خودتان بکنید ـ و نهایت تلاش خود را بکنید. ۱۲. تمرین کار با آینه خودتان را ادامه بدهید. مرتب به چشم‌های خودتان نگاه کنید. بگویید که چقدر بیشتر خودتان را دوست دارید. وقتی در آینه نگاه می‌کنید خودتان را ببخشید. وقتی در آینه نگاه می‌کنید با پدر و مادر خودتان حرف بزنید. آن‌ها را هم ببخشید، حتی اگر شده برای یک‌مرتبه.

۵. با ذهنتان مهربان باشید. بیزاری از خود یعنی متنفر بودن از افکارتان. از خودتان به دلیل داشتن این افکار متنفر نباشید. به‌آرامی این افکار را به فکرهایی تبدیل کنید که بیشتر مؤید زندگی هستند. ۶. خودتان را تحسین کنید. انتقاد، روحِ درون شما را خرد می‌کند و تحسین، آن را ارتقا می‌دهد. تا می‌توانید از خودتان تعریف و تمجید کنید. به خودتان بگویید که هر کار کوچکی را چقدر خوب انجام می‌دهید. ۷. از خودتان حمایت کنید. برای حمایت از خودتان راه پیدا کنید. پیش دوستانتان بروید و بگذارید آن‌ها به شما کمک کنند. اینکه شما در موقع نیاز از دیگری تقاضای کمک کنید خود نشانۀ قدرت است.

ساده‌ترین کارها غالباً از همه مهم‌تر هستند. تغییری کوچک در فکر شما می‌تواند تغییراتی بزرگ را در زندگی‌تان به وجود بیاورد.

۸. با موارد منفی خودتان مهربان باشید. بپذیرید که خودتان آن‌ها را به وجود آورده‌اید تا یکی از نیازهای خود را برآورده کنید. حال دارید راه‌های جدید و مثبتی برای برآورده کردن آن نیازها پیدا می‌کنید. انگاره‌های منفی قدیمی را با مهربانی کنار بگذارید. ۹. از جسم خودتان مراقبت کنید. درباره تغذیه اطلاعات به دست بیاورید. بدن شما به چه نوع سوختی احتیاج دارد تا بیشترین مقدار انرژی و سرزندگی را احساس کنید؟ چیزهایی در مورد ورزش‌کردن یاد بگیرید. شما از چه ورزشی بیش از همه لذت می‌برید؟ عبادتگاه محل زندگی خود را دوست داشته باشید و مقدس بشمارید.

وقتی از چیزی که در زندگی شما اتفاق می‌افتد راضی نیستید، فرصت این را دارید که به درون خودتان نگاه کنید و بپرسید، سهم من در بروز این اتفاق چه بوده است؟ چه چیزی در درون من است که باور دارد من مستحق چنین چیزی هستم؟

دیگران هم انعکاسی از خود ما هستند و چیزی که در دیگری می‌بینیم، می‌توانیم در خودمان هم ببینیم.

باورکردنی نیست که ما بسیاری از بیماری‌ها را در خودمان به وجود می‌آوریم برای اینکه والدینمان را تنبیه کنیم

کارهایی که والدین ما در گذشته با ما کردند حاصل آن چیزی بود که می‌دانستند. حال آن والدین، خود ما هستیم.

درد حرکت دادن پرچم قرمزی است که بدن به کمک آن می‌خواهد توجه ما را جلب کند ـ آخرین تلاش برای این است که به ما بگوید چیزی در زندگی‌مان درست نیست.

گاهی وقت‌ها آدم‌ها واقعاً می‌خواهند مریض باشند. ما درد و بیماری را روشی موجه برای فرار از مسئولیت یا موقعیت‌های ناخوشایند می‌دانیم

فقط یک کار بخصوص را به‌صورت روالی برای آغاز روزتان در نظر بگیرید و از آنجا شروع کنید. بعد وقتی آن کار برایتان جا افتاد، کاری دیگر را در نظر بگیرید و تمرین کنید. به خودتان فشار نیاورید. فراموش نکنید: مقصود این است که شما احساسی خوب داشته باشید.

اگر شما زندگی خوب و شادی ندارید یا خودتان را خوشبخت و موفق احساس نمی‌کنید، کار راحتی است که تقصیر را به گردن پدر و مادر یا بزرگ‌ترهایتان بیندازید و بگویید که همه‌اش تقصیر آن‌هاست؛ اما به هر شکل اگر این کار را بکنید، همچنان در شرایط خودتان، مسائلتان و در یأس و ناکامی‌هایتان گیر می‌کنید.

عشق قوی‌ترین نیروی شفابخشی است که در تمام عالم وجود دارد. شما می‌توانید این عشق را به تمام دنیا ببرید و در سکوت با همه کسانی سهیم شوید که در مقابلتان قرار می‌گیرند. خودتان را دوست بدارید. همدیگر را دوست بدارید. سیاره‌تان را دوست بدارید و بدانید که همه ما یکی هستیم و همین‌طور هم هست.

وقتی قلب شما سرشار از عشق به خودتان است، آن‌وقت برای سهیم شدن با دیگران عشق فراوان دارید.

با ترستان حرف بزنید. مثلاً می‌توانید بگویید: «من می‌دانم که تو می‌خواهی از من محافظت کنی. می‌فهمم که می‌خواهی کمکم کنی. از این بابت از تو سپاسگزارم.»

اگر ما روی خودمان تمرکز داشته باشیم، در آن صورت همیشه در امان خواهیم بود

من سال‌هاست خود را به چیزی کوچک عادت داده‌ام؛ لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شوم، بدنم را قدری بیشتر در تشکم فرو می‌برم و از رختخوابم تشکر می‌کنم که برای من این امکان را فراهم کرده است تا شب را کاملاً راحت بخوابم

ما می‌توانیم از موضع قدرت با ترسمان روبه‌رو شویم یا از موضع ضعف با آن برخورد کنیم

درد حرکت دادن پرچم قرمزی است که بدن به کمک آن می‌خواهد توجه ما را جلب کند ـ آخرین تلاش برای این است که به ما بگوید چیزی در زندگی‌مان درست نیست.

به زبان ساده، هرچیزی که ما می‌گوییم یا به آن فکر می‌کنیم یک جمله تأکیدی است.

همان‌طورکه یک آینه تصویر شما را منعکس می‌کند، تجربیات‌تان هم منعکس‌کننده اعتقادات درونی شما هستند.

همه خودگویی‌ها و محاورات درون سرتان سیلی از تأکیدات هستند.

مهم‌ترین رابطه زندگی‌تان را بسازید: رابطه شما با خودتان.

وقتی ما از کسی گله و شکایت می‌کنیم، درواقع داریم از خودمان شکایت می‌کنیم. زمانی که ما می‌توانیم خودمان را به همین شکلی که هستیم واقعاً دوست بداریم و بپذیریم، دیگر چیزی وجود ندارد که از آن شکایت کنیم.

وقتی ما احساس درد بکنیم، چه‌کار می‌کنیم؟ معمولاً به‌سراغ جعبه داروهایمان می‌رویم یا به داروخانه می‌رویم و قرص می‌خریم. وقتی ما این کار را می‌کنیم، درواقع به بدنمان می‌گوییم: «ساکت شو! من دوست ندارم حرف‌های تو را بشنوم.» بدن شما برای مدتی آرام می‌شود؛ اما نجواها دوباره بازمی‌گردند ـ این‌بار با صدایی که کمی بلندتر از قبل است.

من به این نتیجه رسیده‌ام که ساده‌ترین کارها غالباً از همه مهم‌تر هستند. تغییری کوچک در فکر شما می‌تواند تغییراتی بزرگ را در زندگی‌تان به وجود بیاورد.

من به اندازه کافی خوب هستم. من ارزش دوست داشته شدن را دارم.