بریده‌هایی از کتاب فهرست کارهای انجام ندادنی

اما مهم‌تر از همه، هیچ‌وقت به دیگران بهانه‌ای برای دخالت در زندگی شخصی خودتان ندهید. حدومرزهای آشکاری بگذارید و پشت درهای بسته، به مسائل زندگی‌تان رسیدگی کنید. نمایشی سه‌پرده‌ای با چند بازیگر، زودتر از یک اپرای حماسی تمام می‌شود.

شما صدای درونتان نیستید؛ شما صرفاً مخاطب آن صدا هستید. تصمیم با شماست که آیا می‌خواهید به آن گوش دهید یا نه.

مرور مکرر دوران‌های تاریک زندگی فقط باعث می‌شود تاریکی را بیشتر احساس کنید.

چه مقدار از زندگی‌تان را باید به گذشته اختصاص دهید؟ هرچه کمتر، بهتر.

بهترین راهبرد این است که این درس‌ها را در دفترچه‌ای بنویسید و هرازگاهی به آن مراجعه کنید. به‌این‌ترتیب، می‌توانید گذشته را با خیال راحت دفن کنید.

احساسات منفی‌تان را مانند آب‌وهوا بدانید. ابرها می‌آیند و می‌روند. همان‌طور که نمی‌توانید آب‌وهوا را مهار کنید، نمی‌توانید احساسات خود را هم خاموش کنید. آن‌ها را خیلی جدی نگیرید و هرگز اجازه ندهید که شما را تعریف کنند.

استفاده از گذشته به‌عنوان یک منبع، درس‌گرفتن از آن و کنارگذاشتن انتظارات غیرواقعی، به شما کمک می‌کند تا از زمان حال به‌سلامت عبور کنید و حتی شما را با موفقیت به‌سوی آینده هم هدایت خواهد کرد.

ذهنیت قربانی مانع از سکان‌داریِ زندگی‌تان می‌شود. این ذهنیت، شما را ناتوان می‌کند.

سعی کنید اطراف خود را با افرادی که از شما بهتر هستند، پر کنید و به‌مرور متوجه خواهید شد که شخصیت شما ارتقا می‌یابد.

بهتر است قهرمانی گمنام باشید تا کسی که می‌خواهد فاجعه‌ای را جمع کند و بدجور شکست می‌خورد.

[ساموئل] جانسون وقتی گفت که زندگی به‌خودی‌خود آن‌قدر سخت است که بهتر است بدون فشردن پوست تلخ کینه زیر دندان، آن را ببلعید، حرف خوبی زد.»

بین چیزهای «کاملاً ضروری» و چیزهایی که «خوب است داشته باشم»، تفاوت قائل شوید. با این کار، از اینکه چقدر کم خرج می‌کنید، شگفت‌زده خواهید شد.

به‌قول هِیپ کِرکِلینگ، کمدین آلمانی، «عشق همه‌ش کاره و کار و کار»

آنچه به ما کمک می‌کند، وارونگی است: اجتناب از چیزهایی که حتماً یک زندگی خوب را خراب می‌کنند.

«اگر می‌خواهید زندگی پر از بدبختی را برای خود تضمین کنید، با کسی ازدواج کنید که هدفتان تغییردادن او باشد.»

فکرکردن به عواقب منفی خشم، مثلاً روابط آسیب‌دیده، تصمیمات مالی احمقانه، فرصت‌های ازدست‌رفته، ممکن است شما را از عمل‌کردن تحت‌تأثیر خشم، منصرف کند.

ما عمدتاً دربارهٔ مسائل بین‌فردی نشخوار فکری می‌کنیم. خیلی به‌ندرت پیش می‌آید که مثلاً به این فکر کنیم که ای کاش دفعهٔ قبلی که در سفر بودیم، کمی بیشتر به مناظر طبیعت نگاه می‌کردیم.

ما می‌توانیم چندین کار را هم‌زمان انجام دهیم؛ اما نمی‌توانیم در حین انجام چند کار، چیزی خلق کنیم. تفاوت زیادی بین انجام‌دادن و خلق‌کردن وجود دارد. وقتی فقط کاری را انجام می‌دهیم، در قلمروِ فعالیت‌هایی کم‌شدت هستیم. اما اگر می‌خواهیم چیزی خلق کنیم، باید کاملاً حضور داشته باشیم و به‌شدت متمرکز شویم.