بریده‌هایی از کتاب سین زدی ولی جواب ندادی

هر بار اسمت رو می‌شنوم ‫قلبم یه‌کمی می‌شکنه.

اگه قلب یکی رو بشکنی و بازم برات آرزوی بهترین‌ها رو داشته باشه بهترین آدم زندگی‌ات رو از دست دادی.

اگر دلش برات تنگ شده باشه، بهت زنگ می‌زنه. اگر بخوادت، به زبون می‌آره. اگه بهت اهمیت بده، بهت نشونش می‌ده. و اگه این‌طوری نباشه، ارزش نداره براش وقت بذاری.

چرا به کسی صدمه می‌زنین که قصدش فقط دوست داشتنتونه؟

من چطور از کسی بازی خوردم که اولش اون بود که من رو می‌خواست؟

جوابی ندادن خودش جوابه جواب محکمی هم هست؛ این رو یادت باشه.

من حتی وقتی داشتم از دستت می‌دادم هم دوست داشتم.

تصور کن بهت بگه: «می‌شه درستش کنیم؟ من نمی‌تونم از دستت بدم.»

تو جوابی ندادی، ولی من جوابم رو گرفتم.

فقط یادت باشه که بعضی‌ها لیاقت شانس دوباره رو دارن.

اگه آزاردادن من اذیتت نمی‌کنه، پس هیچ‌وقت نگو که دوستم داری.

بزرگ‌ترین درسی که یاد گرفتم این بود که دیگه برای کسی که مشکلی با باختن من نداره نجنگم.

ارتباط چشمی خیلی صمیمی‌تر از کلماته.

یکی از تلخ‌وشیرین‌ترین حس‌های دنیا مال وقتیه که می‌دونی چقدر قراره دلت برای همین لحظه‌ای که توش هستین تنگ بشه.

چرا خوشحالی من به توجه تو بستگی داره؟

قبل از اینکه بتونم حتی به پوستت دست هم بزنم عاشق وجودت شدم.

بعد از این‌همه مدت، بعد از این‌همه دل‌شکستگی بعد از این‌همه اشک‌ریختن بعد همهٔ چیزهایی که از سر گذروندیم من هنوز امیدوارم که تو نیمهٔ گم‌شده‌ام باشی.

و حتی «بعد از این‌همه مدت»، همیشه «همیشگی» من خواهی موند.

تو دنیای منی و خودت هم خبر نداری.

یه چیزی در موردت هست که باعث شد از همون روزی که دیدمت ازت خوشم بیاد. یه چیزی بود که باعث می‌شد کلاً بزنه به سرم.

تا حالا شده به کسی نگاه کنی و امیدوار باشی که تا ابد توی زندگی‌ات بمونه؟

یکی از تلخ‌وشیرین‌ترین حس‌های دنیا مال وقتیه که می‌دونی چقدر قراره دلت برای همین لحظه‌ای که توش هستین تنگ بشه.