بریده‌هایی از کتاب راز خدمتکار

پرداختن به گذشته که فایده‌ای ندارد؛ آن هم تا وقتی‌که آینده این‌قدر ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

در عوض او قضاوت بسیار بدی کرد و آدم بسیار خطرناکی را دست‌کم گرفت. من را. و برایش بهایی ابدی پرداخت.

بدون درگیری تسلیم نمی‌شوم.

زیبایی وقتی در محیط بی‌تکلفی قرار می‌گیره خیلی به چشم نمی‌آد.»

پرداختن به گذشته که فایده‌ای ندارد؛ آن هم تا وقتی‌که آینده این‌قدر ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

خب، پرداختن به گذشته که فایده‌ای ندارد؛ آن هم تا وقتی‌که آینده این‌قدر ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

پرداختن به گذشته که فایده‌ای ندارد؛ آن هم تا وقتی‌که آینده این‌قدر ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

«این اثر تماشاگره. یه پدیدهٔ روان‌شناسی اجتماعی که فرد در حضور بقیهٔ افراد به قربانی چندان کمکی نمی‌کنه.»

اما من کی هستم که قضاوت کنم؟ بسیارخب، من فقط کمی قضاوت می‌کنم.

پدر و مادرش ثروتمندند؛ ثروتشان به اندازهٔ ثروت داگلاس نیست، اما قطعاً سطح بالا هستند و باوجوداینکه سعی می‌کنند پولی در اختیار پسرشان بگذارند، او نمی‌خواهد چیزی از آنها بگیرد. براک همیشه دوست دارد بگوید اونها به من ماهیگیری یاد دادن.

نباید بگذارم ترس کنترلم را به‌دست بگیرد.

بدون درگیری تسلیم نمی‌شوم.

«این اثر تماشاگره. یه پدیدهٔ روان‌شناسی اجتماعی که فرد در حضور بقیهٔ افراد به قربانی چندان کمکی نمی‌کنه.»

اگر به اندازهٔ کافی پول داشته باشید با هرکسی می‌توانید خوشبخت شوید.

مردها همگی مثل هم هستند؛ اوایل از خودشان می‌گذرند تا خواسته‌هایتان را برآورده کنند و بعد درنهایت قدرتان را نمی‌دانند.

اما می‌دانم اتفاقات بد زمانی رخ می‌دهند که مردم عادی بی‌خیال از کنار چیزی می‌گذرند.

چرا نباید چیزهایی را داشته باشیم که همیشه رؤیایشان را داشتیم؟

«این اثر تماشاگره. یه پدیدهٔ روان‌شناسی اجتماعی که فرد در حضور بقیهٔ افراد به قربانی چندان کمکی نمی‌کنه.»

اما واقعاً نمی‌توان فقط از روی تعاملات کاری کسی را شناخت.

مردها همگی مثل هم هستند؛ اوایل از خودشان می‌گذرند تا خواسته‌هایتان را برآورده کنند و بعد درنهایت قدرتان را نمی‌دانند.

زیبایی وقتی در محیط بی‌تکلفی قرار می‌گیره خیلی به چشم نمی‌آد.