بریده‌هایی از کتاب پروفسور

شرم بر طبقات مردمی که در زیباترین و پست‌ترین سرزمین ها به دنبال مد و مدگرایی هستند.

حتی دلنشین‌ترین رفتارها هم اگر با صداقت و صمیمیت همراه نباشد دیگر تاثیر خود را از دست خواهد داد.

اگر فرد ذره‌ای از اراده و پشتکار بهره مند باشد موانع جزئی به جای ایجاد ترس و تردید بیشتر نقش تشویق کننده پیدا می‌کنند.

هرگز از قیافه‌ی حق به جانب گرفتن کسی آن هم وقتی دلیل آن گفته نشود و حقیقت پشت آن آشکار نشود خوشم نمی‌آید.

گرچه کمتر به طور مرسوم نزاع می‌کردند اما غیبت و سخن چینی در میانشان بیداد می‌کرد.

تا زمانی که قلب او سرشار از پاکی است به موجودی کیفش اهمیتی نمی‌دهم.

. شرم بر طبقات مردمی که در زیباترین و پست‌ترین سرزمین ها به دنبال مد و مدگرایی هستند.

آغاز یک رابطه مثل بنای یک ساختمان است. بنیان و شالوده‌ی آن عزت و احترام است. مهر و محبت طبقه‌ی اول آن و عشق بنای فوقانی و روبنای آن است.

کلمات وسیله‌ی خوبی برای بیان احساسات قلبی نیست.

اما دیگر اجازه نمی‌دادم تا اسیر ناامیدی شوم. براستی که شکست های پی در پی انسان را در دستیابی به خواسته‌هایش مصمم‌تر می‌سازد. سختی ها را فراموش کرده بودم، مبارزه می‌کردم، به غرورم اطمینان داشتم، درخواست می‌کردم، پشتکار می‌ورزیدم، گاها سرزنش می‌کردم و حتی آزرده هم می‌گشتم.

ایده‌ی ازدواج با زنی به زیبایی عروسک اما احمق و کودن همیشه مرا می‌آزرد.

-...و این کشور را دوست ندارید؟ -...باعث تأسف است اگر آن را دوست داشته باشم. کشوری فاسد و رشوه‌خوار با مردمی در دو دسته‌ی فقیر و غنی، مردمی پول پرست، سرزمینی منحوس با سیاق پادشاه و گدایی و سرشار از غروری کاذب، مملو از گدایانی بی‌نوا که از فساد پوسیده و تعصب همچون کرمی به جانشان افتاده است.

قلب من به این سادگی در دسترس همگان قرار نمی‌گیرد و گردشگری برای هر رهگذری نیست.

شکنجه‌ی احمقانه بس است. این مرد وظایفش را به درستی انجام داده است. نمی‌توانی با فکر اینکه چه کارهای دیگری می‌توانست کند او را شکنجه کنی. او از راحتی مداوم و یا موقتی‌اش تنها برای حذر از شیطان همیشگی حاضر دست کشیده است که البته کار درستی هم کرده است.

حقیقت انسان را به کلی خلع سلاح می‌کند.

یک انسان با ثبات و معقول چون من هرگز نباید تحت سلطه‌ی خشم، ناامیدی و اندوه قرار گیرد وگرنه این صفات همچون دیوی ذهن او را به تسخیر در می‌آورد و زمینه‌ی رشد آن برایش فراهم می‌شود. نباید اجازه دهد این صفات راهی به قلب او بیابند بلکه درست بالعکس باید همچون من آن را تحت کنترل خود بگیرد و در تنگنایی محصور و محدود کند.

لذت های بی‌قاعده و تجاوز به حقوق دیگران برای فرد تنها لذایذی زهرآگین و فریبنده را به ارمغان می‌آورد که ناامیدی و پوچی را در پی دارد و مدتی بعد سم مهلک آن آدمی را شکنجه و تاثیرش برای همیشه انسان را فاسد می‌کند.

من جرات رو در رو شدن با هر رنج و سختی که سرنوشت برایم مقدر کرده است دارم و از اصولی که عدالت و آزادری بر آن جاری باشد پیروی می‌کنم.

وقتی آموختن را یاد گرفت شیفته‌ی کتاب ها شد و همچنان با همان حالت ساکت و آرام همیشگی باقی ماند.

در روشنی روز و زیر تابش انوار طلایی خورشید گل ها زیبا و شاداب هستند اما چه کسی از تعداد روزهای ابری زندگی با خبر است.

در بلژیک شما می‌توانید مبلغی از عایدی یتان را پس انداز کنید کاری که در انگلستان به ندرت می‌توان به آن مبادرت ورزید زیرا که تظاهر چنان امکان ولخرجی را در انگلستان فراهم می‌کند که قادرید درآمد یک سالتان را در یک ماه خرج کنید. شرم بر طبقات مردمی که در زیباترین و پست‌ترین سرزمین ها به دنبال مد و مدگرایی هستند.

مجموع درآمدها برای پیشبرد یک زندگی مشترک کافی است. البته تا زمانی که در کشوری که میزان درآمد و وضع اقتصادی فرد مصادف با درجه‌ی پستی وی نیست، جایی که افراط ورزی در پوشش، خوراک و وسایل زندگی در نظر مردم عامه معیار فقر و غنی بودن نیست، زندگی کنیم. اما جایگاه یک آموزگار فاقد مسکن و منبع مالی مناسب و بدون حامی به او اجازه‌ی فکر کردن به احساسات عاشقانه و ازدواج را نمی‌دهد و چنین موضوعاتی جایگاهی در قلب و زبان او ندارد.

بی‌منطق بودن بهتر از بی‌احساس بودن است.

چهره‌اش نمود شخصیتی است که گویا قبلا تمام تلاشش را برای غلبه بر محدودیت ها کرده است، تلاشی پیروزمندانه که به موفقیت منجر شده است و در پی این فشار و تحمل قدرت و توانایی های با ارزشی را بدست آورده است.

بخصوص که بعدها متوجه شدم که براستی شرایط قرارداد کاری آقای پلت با من در بروکسل بسیار انسان دوستانه است زیرا که به جهت تعداد زیاد متقاضیان شغل معلمی دستمزد این شغل بسیار کم است

در بلژیک نور آفتاب طرفدار چندانی ندارد و مردم از نداشتن آن در خانه هایشان شکایتی نمی‌کنند.

گفته می‌شود پسران پدران آینده هستند و من اغلب هنگامی که به پسران و شاگردانم می‌نگرم به یاد تاریخ سیاسی اجداد آنان می‌افتم. مدرسه‌ی آقای پلت تنها نمونه‌ای کوچکی از جامعه بلژیک بود.

دیگر باید تا لحظه‌ی مرگم تنها دنبال اهداف خودم بروم زیرا که نه قادرم این افراد را درک کنم و خودم را با آنها تطبیق دهم و نه می‌توانم با پیروی از آنها به نتیجه‌ای برسم.

گی دارد. در هر حال، اکنون نباید نگران آن بود. بلژیک! نامی نه چندان عاشقانه و شاعرانه اما همزمان نامی که با به زبان آوردن آن نوایی در گوش و تپشی در قلبت احساس خواهی کرد و در عین حال شیرین و کلاسیک است. بلژیک! این نام را در حالی که تنها نشسته‌ام و دیگر نیمه شب در حال فرا رسیدن است با خود تکرار می‌کنم.

انگلسیها از نظر حماقت از تمام ملت دیگر در سطح زمین پیشی گرفته‌اند و برده‌ی روسومات و تظاهر، عقاید و تمایل به حفظ ظاهر، گشته اند. درست همانطور که ایتالیایی ها دوستدار کشیش ها، فرانسوی ها اهل خودستایی و لاف زدن، روس ها طرفدار سزارها و آلمانی ها عاشق آب جوی سیاه هستند.