بریده‌هایی از کتاب راشومون

تنها چیزی که در وی دگرگون نشده بود رنگ چشمان ستاره مانندش بود.

انسان به شک می‌افتاد آیا اینان که چنین در سکوت ابدی به سر می‌برند زمانی گرمای زندگی در تن داشته‌اند؟

آیا قهرمان این داستان فقط برای منفور بودن به دنیا آمده بود؟ مگر او هیچ قصد بخصوصی در زندگی نداشت؟

شما هم مردم را با پول و قدرت تان می‌کشید. حتی گاهی آنان را به عنوان اینکه به خیر و صلاح تان است می‌کشید. درست است که خونی از آنها نمی ریزد و اگرچه سالم به نظر می‌آیند، ولی در هر حال آنها را کشته اید. مشکل بتوان گفت کدام یک از ما گناهکارتریم.

زیبایی تبسم او چنان بود که هر پرسشی را دربارهٔ گذشتهٔ او پاسخ می‌داد.