بریده‌هایی از کتاب قاعده ده برابر

تا وقتی زنده‌اید، یا باید برای دستیابی به اهداف و رؤیاهای خودتان زندگی کنید یا اینکه دیگران برای رسیدن به اهدافشان از شما استفاده کنند.

یکی از تفاوت‌های عمده میان افراد موفق و ناموفق این است که افراد موفق به دنبال مشکلاتی می‌گردند تا حلشان کنند، در حالی که افراد ناموفق تمام تلاششان را می‌کنند از مشکلات اجتناب کنند.

می‌خواهم میراثی به جا بگذارم و تأثیر مثبتی در زمین ایجاد کنم. وقتی به‌سوی اهدافم پیش نمی‌روم، ناراحتم و وقتی تلاش می‌کنم به نهایت توان و توانایی‌هایم برسم، از همیشه خوش‌حال‌ترم. ناامیدی و نارضایتی‌ام از موقعیت فعلی، به این معنا نیست که مشکلی دارم؛ بلکه نشان می‌دهد راه را درست می‌روم. معتقدم به‌خاطر تعهد اخلاقی‌ای که دارم، باید برای خودم، خانواده‌ام، شرکتم و آینده‌ام موفقیت خلق کنم. هیچ‌کس نمی‌تواند قانعم کند که تمایلم به دستیابی به سطوح جدید موفقیت، ایرادی دارد. آیا باید عشقی که دیروز به فرزندان و همسرم داشتم، برایم کافی باشد یا باید امروز و فردا هم به خلق آن عشق ادامه دهم و عشق بیشتری نثارشان کنم؟

هرگز کاری را که دیگران انجام می‌دهند، انجام ندهید. به دنبال انجام کاری باشید که دیگران آن را انجام نمی‌دهند و حتی کارهایی را انجام دهید که به‌نظرتان «غیرمنطقی» است

افراد موفق، موفقیت را وظیفه و تکلیف و مسئولیت (و حتی حق) می‌دانند.

هیچ‌وقت فکر نکنید اتفاق‌ها همین‌طوری برایتان پیش می‌آید. اتفاق‌ها در اثر کاری که انجام داده یا نداده‌اید، رخ می‌دهد.

هیچ‌گاه کنار نکشیدم، بیکار نایستادم یا حتی به کار متوسط قانع نشدم. همیشه با سماجت و پشتکار و شدت به‌سوی هدف تاختم.

تمرکز قاعدهٔ ده‌برابر بر این است که باید اهدافی تعیین کنید که سطحشان ده‌برابر از آنچه فکر می‌کنید می‌خواهید، بالاتر باشد و سپس ده‌برابر بیشتر از آنچه فکر می‌کنید برای رسیدن به آن اهداف لازم است، تلاش کنید. افکار بزرگ باید اعمال بزرگ را در پی داشته باشد.

فقط بازی‌کردن کافی نیست. باید یاد بگیرید در این بازی برنده شوید.

افرادی که هم در زندگی حرفه‌ای و هم در زندگی شخصی‌شان به‌شدت موفق‌اند، حتی پس از شکوفایی، به کار و تولید و خلق ادامه می‌دهند. جهان با بهت و حیرت نظاره‌شان می‌کند و می‌پرسد: «چرا به تلاش ادامه می‌دهند؟» پاسخ ساده است: افرادِ به‌شدت موفق می‌دانند که برای رسیدن به موفقیت‌های جدید باید به تلاش ادامه دهند

رسیدگی به امور خانواده پول می‌خواهد

افراد موفق کارشان را کار نمی‌دانند؛ بلکه کارشان عشقشان است. چرا؟ چون آن‌قدر کار می‌کنند که برنده شوند!

بزرگ‌ترین اشتباهم این بوده است که در زندگی شخصی و حرفه‌ای، سطح اهدافم را آن‌قدر که باید، بالا نبرده‌ام

درست همان‌طور که داشتن زندگی زناشویی عالی و متوسط به یک اندازه انرژی صرف می‌کند، به‌دست‌آوردن ده‌میلیون دلار و ده‌هزار دلار هم به یک اندازه به انرژی و تلاش نیاز دارد

چه به دنبال بهبود اوضاع اجتماعی کرهٔ زمین باشید و چه در پی ساخت سودآورترین شرکت دنیا، برای رسیدن به هدفتان، به تفکر و اقدام ده‌برابری نیاز دارید

جایی که اکنون ایستاده‌اید، حاصل افکار و اعمال شماست. پس منطقی است به هر دو شک کنید.

وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم عاملی که بیش از همه در همهٔ موفقیت‌هایم سهم داشته، این بوده که همیشه ده‌برابر دیگران فعالیت کرده‌ام.

این را بدانید برای اینکه بتوانید سطح کنونی هر کاری را ارتقا دهید، باید در شیوهٔ تفکر و عمل خود تغییر چشمگیری ایجاد کنید

در نبود طرز فکر متعالی‌تر و شتاب بیشتر و نیروی اضافی، نمی‌توانید به گام بعدی پروژه برسید. جایی که اکنون ایستاده‌اید، حاصل افکار و اعمال شماست

افرادِ به‌شدت موفق می‌دانند که برای رسیدن به موفقیت‌های جدید باید به تلاش ادامه دهند. با توقف تلاش برای دستیابی به مقصود یا هدف مطلوب، چرخهٔ موفقیت به پایان می‌رسد.

صرف‌نظر از هدفی که برای دستیابی به آن تلاش می‌کنید، باید به‌شیوهٔ متفاوتی بیندیشید، تعهدی جانانه داشته باشید و ده‌برابر بیشتر از آنچه فکر می‌کنید لازم است، کار کنید و پس از آن هم به کارتان ادامه دهید. کم‌وبیش همهٔ مشکلاتی که در کار و دیگر جنبه‌های زندگی پیش می‌آید، مانند شکستن رژیم غذایی و ازدواج ناموفق و مشکلات مالی، نتیجهٔ این است که افراد به‌اندازه‌ای که باید، تلاش نمی‌کنند.

تمرکز قاعدهٔ ده‌برابر بر این است که باید اهدافی تعیین کنید که سطحشان ده‌برابر از آنچه فکر می‌کنید می‌خواهید، بالاتر باشد و سپس ده‌برابر بیشتر از آنچه فکر می‌کنید برای رسیدن به آن اهداف لازم است، تلاش کنید. افکار بزرگ باید اعمال بزرگ را در پی داشته باشد. هیچ‌چیزی در قاعدهٔ ده‌برابر معمولی نیست. این قاعده فقط می‌گوید: «ده‌برابر دیگران فکر و ده‌برابر دیگران عمل کن.»

دستیابی به هر هدفی سخت خواهد بود و ناگزیر گاهی در طول مسیر دل‌سرد می‌شوید. پس چرا از همان آغاز، سطح این اهداف را از آنچه ارزشمند می‌دانید، برتر نگیرید؟ اگر برای رسیدن به آن‌ها به کار، تلاش، انرژی و پشتکار نیاز است، چرا هرکدام از این‌ها را ده‌برابر نکنیم؟

چرا فقط یک بار در هفته به باشگاه بروید که فقط بدن‌درد بگیرید و هیچ‌وقت هم تغییری در اندامتان ایجاد نشود؟ چرا وقتی می‌دانید بازار فقط برای سرآمدها ارزش قائل است، به «خوب‌بودن» اکتفا کنید؟ چرا هشت ساعت در روز در جایی کار کنید که هیچ‌کس قدرتان را نمی‌داند، در حالی که می‌توانستید فوق‌ستاره باشید و چه بسا حتی اداره یا مالکیت آنجا را در دست داشته باشید؟ همهٔ این نمونه‌ها به انرژی نیاز دارد. فقط بدانید که اهداف ده‌برابری‌تان به‌راستی ارزشش را دارد.

موفق‌شدن»۶ در لغت یعنی «به‌نتیجۀمطلوب‌رسیدن یا دستیابی به هدف مطلوب». بنابراین موفقیت۷ عبارت است از تجمع رویدادهایی با نتایج مطلوب یا دستیابی به پیامدهای مطلوب.

موفقیتم به توانایی‌ام برای تلاش بیشتر بستگی داشت، نه به بهانه‌هایم.

بیشتر افراد نمی‌توانند فقط «استراحت کنند و ساده بگیرند»؛ زیرا هرگز آن‌قدر زحمت نمی‌کشند که خود را از زندگی ناچیزی برهانند که حاصل فعالیت‌های سطح متوسط است. کار باید هدف و مأموریت و احساس موفقیت به شخص بدهد. این‌ها برای سلامت جسم و روح و روان همهٔ افراد لازم است. افرادی که این سبک جدید را ترویج می‌کنند، باید بدانند با توصیهٔ مبهمِ «ساده‌گرفتن»، طرز فکری را تشویق می‌کنند که به سود هیچ‌کس نیست. انواع صفاتی را در نظر بگیرید که این طرز فکر در افراد ایجاد کرده است: تنبلی، اهمال‌کاری، پافشاری‌نکردن، سستی، تمایل به سرزنش دیگران، بی‌مسئولیتی، احساس محق‌بودن و این انتظار که شخص دیگری باید مشکلاتمان را حل کند.

بیشتر افراد نمی‌توانند فقط «استراحت کنند و ساده بگیرند»؛ زیرا هرگز آن‌قدر زحمت نمی‌کشند که خود را از زندگی ناچیزی برهانند که حاصل فعالیت‌های سطح متوسط است.

بازار از روی اعمالتان احساس می‌کند نیرویی هستید که می‌تواند به شما اعتماد کند و جا نمی‌زنید و بر همین اساس، به شما واکنش نشان می‌دهد.