بریده‌هایی از کتاب الگوریتم هایی برای زندگی

علوم کامپیوتر نمی‌تواند زندگی بدون حسرتی را به شما ارائه کند. اما توان این را دارد که چیزی را ارائه کند که جف بزوس دنبال می‌کرد: زندگی با کم‌ترین حسرت. حسرت نتیجهٔ مقایسهٔ کاری است که کردیم با بهترین اتفاقی که در تصورمان می‌توانست بیفتد.

زندگی در دنیای بی‌قرار نیازمند میزانی بی‌قراری درون انسان‌ها است. پس تا زمانی که همه چیز در حال تغییر است، هرگز نباید به طور کامل کاوش را متوقف کنید.

درواقع، هیچ کس به اندازهٔ یک دانشمند کامپیوتر درک نمی‌کند که در مقابل یک چالش به ظاهر کنترل‌ناپذیر، نه باید تا ابد تلاش کنید و نه باید تسلیم شوید، بلکه باید راه سومی را امتحان کنید.

به طور کلی شهود ما از عقلانیت اغلب خاستگاهی از بهره‌برداری دارد تا کاوش. وقتی از تصمیم‌گیری صحبت می‌کنیم، عموماً بر خروجی مستقیم یک تصمیم متمرکز می‌شویم، البته که اگر هر تصمیم برای شما شبیه آخرین تصمیم‌تان باشد، فقط باید به بهره‌برداری بپردازید. اما در طول زندگی تصمیم‌های زیادی خواهید گرفت. در این تصمیم‌ها تمرکز بر کاوش -جدید به جای بهترین، هیجان‌انگیز به جای امن، شانسی به جای سنجیده شده- خصوصاً در مراحل اولیهٔ زندگی منطقی است. چیزی که ما سبک‌سری کودکان می‌خوانیم عاقلانه‌تر از آن است که فکر می‌کنیم

فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی، ژان پل سارتر، نوشته است که «جهنم، دیگر مردمان هستند.» منظور او این نبود که ذاتاً مردم بدخواه یا دوست‌نداشتنی هستند، بلکه منظورش این بوده که آن‌ها افکار و باورهای ما را پیچیده می‌کنند: وقتی به خود فکر می‌کنیم، وقتی تلاش می‌کنیم خودمان را بشناسیم ... از دانش از خود استفاده می‌کنیم که دیگران هم از قبل دارند. ما خودمان را با ابزاری که دیگران دارند و برای قضاوت به ما داده‌اند، قضاوت می‌کنیم. در هر چیزی که من در مورد خودم بگویم، قضاوت دیگران همیشه از جایی وارد می‌شود. در هر چیزی که من در درون خودم احساس می‌کنم، قضاوت دیگران وارد می‌شود... اما این، هرگز بدان معنا نیست که فرد نمی‌تواند با دیگران رابطه داشته باشد؛ بلکه اهمیت وجود افراد دیگر را برای هر بُعد از زندگی هریک از ما آشکار می‌کند.

احتمال پیدا کردن گنج بیشتر از یافتن عشق واقعی است. اگر شریک زندگی‌تان را بر اساس هر معیار عینی -مثل دهک درآمدی- بسنجید، اطلاعات بسیار بیشتری در دسترستان است تا وقتی که بر اساس پاسخ‌های احساسی مبهمی (عشق) جستجو کنید که برای سنجش نیاز به تجربه و مقایسهٔ هم‌زمان دارد.

منطقی است که هرگز کاوش نکردن راه درستی برای زندگی نیست. اما بهره‌برداری نکردن هم به همان اندازه بد است.

«دادهٔ بیشتری جمع‌آوری کن.

اگر به دنبال بهینه کردن شانس یافتن بهترین آپارتمان هستید، ۳۷٪ زمان خود را (۱۱ روز، اگر یک ماه برای جستجو زمان دارید) آزادانه بین گزینه‌ها پرسه بزنید. لازم نیست دسته‌چک همراه‌تان باشد؛ فقط دارید سبک‌سنگین می‌کنید. اما بعد از ۳۷ درصد، آماده باشید تا سریعاً وارد عمل شوید و اولین خانه‌ای را که از تمام گزینه‌های قبلی بهتر بود بگیرید. این کار یک مصالحهٔ ساده بین گشتن و گذشتن نیست، بلکه می‌توان ثابت کرد بهینه‌ترین راهکار است.

چگونه باید فضای متناهی، زمان متناهی، توجه محدود، نادانسته‌های ناشناخته، اطلاعات ناقص و آیندهٔ پیش‌بینی‌ناپذیر را مدیریت کنیم؛

کلمهٔ «الگوریتم» از نام ریاضی‌دانی ایرانی به نام خوارزمی گرفته شده است.

کاوش، به دست آوردن اطلاعات است و بهره‌برداری، استفاده از اطلاعاتی است که داریم برای رسیدن به نتیجه‌ای دل‌خواه.

اگر فرض کنیم بهترین زمان برای تشکیل زندگی چیزی بین هجده تا چهل سالگی‌ست، بر اساس قانون %۳۷ بهترین زمان برای گذار از گل‌گشت به انتخاب، جایی همان اوایل ۲۶ سالگی است.

بین سال‌های ۱۹۳۲ و ۱۹۷۲ و در چارچوب مطالعات ۴۰ سالهٔ سفلیس تاسکگی، صدها سیاه‌پوست آمریکایی مبتلا به سفلیس در آلاباما به دست متخصصان عامدانه بدون درمان رها شدند. در سال ۱۹۶۶ یک کارمند خدمات سلامت عمومی به نام پیتر باکستن به این آزمایش اعتراض کرد. او دوباره در سال ۱۹۶۸ شکواییه‌ای در این خصوص ثبت کرد. اما تا زمانی که پای داستان به روزنامه‌ها باز نشد،‌ این مطالعات همچنان ادامه داشت.

در دههٔ نود میلادی به پیشرفت بزرگی دست یافت: او مستندات را صرفاً در سمت چپ جعبه می‌گذاشت. به این شکل، سیستم بایگانی «فوق‌العاده» شکل گرفت. نوگوچی تاکید می‌کند که قانون افزودن از چپ باید برای همهٔ پرونده‌های قدیم و جدید اجرا شود: هروقت پوشهٔ جدیدی را برای استفاده از محتوایش برمی‌دارید، باید آن را در سمت چپ تمام پوشه‌ها در جعبه بگذارید. و هر وقت که به دنبال پوشه‌ای هستید هم باید از سمت چپ شروع کنید. به این شکل، آخرین پوشه‌های استفاده شده سریع‌تر از بقیه پیدا می‌شوند.