بریده‌هایی از کتاب جبران می کنم

"آدمی که با دل و جون کار می‌کنه شب با خیال راحت می‌خوابه.""

خانوادهٔ آدم فقط اون کسایی نیستن که باهاشون یه پیوند خونی داری؛ اون‌هایی که بهشون نزدیکی و یه رابطهٔ صمیمانه و پر از محبت و احترام باهاشون داری هم خانوادهٔ تو هستن. کسایی که واقعاً دوستشون داری خانوادهٔ تو هستن.

وقتی توی زندگی محدودیت داشته باشی و کار خاصی هم برای انجام دادن نداشته باشی، حتی انتخاب کردن یه ماگ هم می‌تونه برات یه کار بزرگ و مهم باشه.

شکست خوردن به این معنی نیست که یه آدم بازنده و بی‌عرضه‌ای، فقط معنی‌اش اینه که تو یه آدمی و گاهی ممکنه اشتباه کنی، همین.

خانوادهٔ آدم فقط اون کسایی نیستن که باهاشون یه پیوند خونی داری؛ اون‌هایی که بهشون نزدیکی و یه رابطهٔ صمیمانه و پر از محبت و احترام باهاشون داری هم خانوادهٔ تو هستن. کسایی که واقعاً دوستشون داری خانوادهٔ تو هستن.

این یکی از عادت‌هامه که برای رنگ چشم‌های همه اسم می‌ذارم. چشم‌های خودم اسپرسوی دوبل‌ان و چشم‌های رایان آسمون کالیفرنیایی. چشم‌های مامان آبی دریایی‌ان و چشم‌های این مرد جوون سبز جنگلی.

"قانون مثل خر راه خودش رو می‌ره."

"از لیوان خالی نمی‌شه برای بقیه آب ریخت: اول، به خودت برس

"کسی رو می‌خوام که تجربهٔ واقعی از زندگی داره، نه اونی که در مورد زندگی یه پایان‌نامه نوشته. حتی برام مهم نیست که اصلاً مدرک دانشگاهی داشته باشه یا نه! فقط یه‌کمی عقل و شعور! همین!"

عشق. دوست داشتن مهم‌ترین چیزه. دوست داشتن به این معنی نیست که باید جلوی کسی وایستی. برعکسشه، وقتی کسی رو دوست داری، باید باهاش همراهی کنی. باهاش درگیر نمی‌شی، باهاش حرف می‌زنی.

دوست داشتن به این معنی نیست که بذاری مثل یه پادری از روت رد بشن. یه وقت‌هایی، هر چقدر هم که سخت باشه، باید جلوشون وایستی. دوست داشتن از ته دل کار خیلی سختیه."

وقتی توی زندگی محدودیت داشته باشی و کار خاصی هم برای انجام دادن نداشته باشی، حتی انتخاب کردن یه ماگ هم می‌تونه برات یه کار بزرگ و مهم باشه.

در مورد اشتباه‌های گذشته کاری نمی‌شه کرد. آدم فقط می‌تونه به خودش بگه دیگه همچین اشتباهی نمی‌کنم و بعد، برگرده سر زندگی‌اش.

"کلی نگاه کردن" هیچ وقت برای من کار آسونی نبوده.

اکثر مردم وقتی می‌گن "نباید زحمت می‌کشیدی"، منظورشون اینه که "خیلی هم باید زحمت می‌کشیدی، وظیفه‌ات بود"

خانوادهٔ آدم فقط اون کسایی نیستن که باهاشون یه پیوند خونی داری؛ اون‌هایی که بهشون نزدیکی و یه رابطهٔ صمیمانه و پر از محبت و احترام باهاشون داری هم خانوادهٔ تو هستن. کسایی که واقعاً دوستشون داری خانوادهٔ تو هستن.

شکست خوردن به این معنی نیست که یه آدم بازنده و بی‌عرضه‌ای، فقط معنی‌اش اینه که تو یه آدمی و گاهی ممکنه اشتباه کنی، همین.

نکتهٔ مهم اینه که "ببخشید" گفتن به آدم انگیزه نمی‌ده. برعکس، آدم رو افسرده می‌کنه

صندلی سر میز که دسته‌های بزرگ چوبی داره خالیه. با اینکه این‌همه سال گذشته، اونجا هنوز جای باباست. هیچ کس، هیچ وقت، اونجا نمی‌شینه، ولی جاش رو هم عوض نمی‌کنیم. انگار همه هنوز به جایگاه بابا توی خانواده احترام می‌ذارن، حتی الان که دیگه بینمون نیست.

در مورد اشتباه‌های گذشته کاری نمی‌شه کرد. آدم فقط می‌تونه به خودش بگه دیگه همچین اشتباهی نمی‌کنم و بعد، برگرده سر زندگی‌اش.

در مورد اشتباه‌های گذشته کاری نمی‌شه کرد. آدم فقط می‌تونه به خودش بگه دیگه همچین اشتباهی نمی‌کنم و بعد، برگرده سر زندگی‌اش.

بعضی وقت‌ها، توی زندگی، دقیقاً به همون چیزی که می‌خواستی می‌رسی، بعضی وقت‌ها هم به چیزهایی می‌رسی که اصلاً نمی‌خواستی.

"از لیوان خالی نمی‌شه برای بقیه آب ریخت: اول، به خودت برس."

من اموجی خیلی دوست دارم. احساسات رو خیلی خوب نشون می‌دن.

اگه دو تا آدم انگلیسی سخت‌گیر و مبادی آداب توی یکی از کافی‌شاپ‌های لندن نبودیم، ممکن بود برم جلو و سر صحبت رو باهاش باز کنم. ولی هستیم دیگه. کاری‌اش نمی‌شه کرد. پس، به‌جاش، یکی از سنت‌های مخصوص مردم لندن رو به جا می‌آرم. وانمود می‌کنم حتی یه کلمه از مکالمه‌اش رو نشنیدم و یه‌جوری به فضای خالی روبه‌روم زل می‌زنم که توجهش رو جلب نکنم.

رایان روی پوست صورتش، هیچ اثری از جوش نداشت. بلد بود چطوری موهاش رو به بهترین حالت ممکن درست کنه و اون‌قدر خوش‌تیپ بود که حتی با یونیفرم مسخرهٔ مدرسه هم جذاب به نظر می‌اومد.

خانوادهٔ آدم فقط اون کسایی نیستن که باهاشون یه پیوند خونی داری؛ اون‌هایی که بهشون نزدیکی و یه رابطهٔ صمیمانه و پر از محبت و احترام باهاشون داری هم خانوادهٔ تو هستن. کسایی که واقعاً دوستشون داری خانوادهٔ تو هستن.

این‌جور مواقع، اکثر مردم خیلی راحت شونه بالا می‌اندازن و می‌گن جزئیات زیاد اهمیت ندارن، باید کل کار رو در نظر بگیریم. "کلی نگاه کردن" هیچ وقت برای من کار آسونی نبوده.

وقت‌هایی که اون رؤیاهایی که راجع به یه شرکت تهیهٔ غذا داشتم به یادم می‌آن، به خودم یادآوری می‌کنم که فرصتش رو داشتم، اما نشد. می‌گم: "کسی که خودش این حس رو تجربه نکرده باشه نمی‌تونه درک کنه. امکان نداره."

می‌گه: "من همیشه بدهی‌ام رو صاف می‌کنم." و می‌آد سمت من. "همیشه!" زیرلیوانی مقوایی رو می‌گیره سمت من و می‌بینم که روش نوشته: جبران می‌کنم. این کاغذ تا ابد معتبر است.