بریده‌هایی از کتاب کودک خاموش

«هیولا واقعاً چیه؟ غول ترسناکی که توی کمد قایم می‌شه؟ یه حیوون با چنگال تیز؟ نه. این چیزها وجود ندارن. هیولا یه آدمیه مثل من و تو که می‌تونه چهرهٔ واقعی خودش رو قایم کنه.

هرچه بیشتر فکر کردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که همهٔ ما هیولا هستیم. بله. ما. ما هیولا هستیم. از شنیدن و خواندن این داستان‌ها لذت می‌بریم. ما چشم‌چران رنج انسان‌ها هستیم.

بعدها دست از افسوس خوردن برداشتم. هیچ‌کس نباید از دوست داشتن و اعتماد کردن به دیگران احساس پشیمانی کند. گاهی ما عشق و اعتمادمان را نثار کسی می‌کنیم که لیاقتش را ندارد، ولی معنایش این نیست که نباید عاشق می‌شدیم و اعتماد می‌کردیم. باید از قلب محافظت کرد، ولی نباید راه را بر ورود عشق و اعتماد بست.

تو فقط می‌توانی نحوهٔ برخورد و واکنش خودت را در هر موقعیتی مدیریت کنی. کنترل شرایط، محیط و واکنش دیگران دست تو نیست.

«اگه نمی‌دونستین، تقصیر شما نبوده.» دوشس به پشتی صندلی تکیه داد و آرام خندید. «این همون چیزیه که روزنامه‌ها در مورد تو می‌گن؟ نه، از نظر بقیه مادر همیشه مقصره. همین‌طور همسر. زن‌ها باید مردها رو کنترل کنن. اون جملهٔ معروف چی بود؟ پشت سر هر مرد بزرگی یه زن بزرگ هست. از ما انتظار دارن مردها رو هل بدیم جلو، یا جلوشون رو بگیریم. زندگی خودمون رو فراموش کنیم. کارمون رو، عشقمون رو. ما رئیس قبیله‌ایم.»

جلوی چشمم همه‌چیز از هم پاشید و کاری به جز تماشا از دستم برنمی‌آمد.

هرچه بیشتر فکر کردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که همهٔ ما هیولا هستیم. بله. ما. ما هیولا هستیم. از شنیدن و خواندن این داستان‌ها لذت می‌بریم. ما چشم‌چران رنج انسان‌ها هستیم.

گیر افتادن در محیط بسته همیشه یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های زندگی‌ام بوده.

زندگی را همین لحظه‌ها می‌سازند، لحظه‌ها و ثانیه‌هایی که می‌آیند و می‌روند. فقط بعضی از لحظه‌ها به سرعت می‌گذرند −خرد کردن سبزیجات، بیرون بردن زباله‌ها، گرفتن ناخن‌ها− و بعضی‌هایشان انگار تا ابد ادامه دارند.

تو فقط می‌توانی نحوهٔ برخورد و واکنش خودت را در هر موقعیتی مدیریت کنی. کنترل شرایط، محیط و واکنش دیگران دست تو نیست. تراژدی بزرگ زندگی همین است. در یک لحظه همه‌چیز زیر و رو می‌شود و کاری از دستت برنمی‌آید.

«اگه نمی‌دونستین، تقصیر شما نبوده.» دوشس به پشتی صندلی تکیه داد و آرام خندید. «این همون چیزیه که روزنامه‌ها در مورد تو می‌گن؟ نه، از نظر بقیه مادر همیشه مقصره. همین‌طور همسر. زن‌ها باید مردها رو کنترل کنن. اون جملهٔ معروف چی بود؟ پشت سر هر مرد بزرگی یه زن بزرگ هست. از ما انتظار دارن مردها رو هل بدیم جلو، یا جلوشون رو بگیریم. زندگی خودمون رو فراموش کنیم. کارمون رو، عشقمون رو. ما رئیس قبیله‌ایم.»

ایدن نقاشی‌اش را بالا گرفت و لبخند زد. همین که پسرم نقاشی‌اش را بالا گرفته برای من کافی بود که غرق در شادی شوم. ولی دکتر فاستر لبخند نمی‌زد. بلند شدم، دستم را گرفتم زیر شکمم و به‌زحمت خودم را رساندم به آن طرف اتاق. درست مثل دفعهٔ قبل کاغذ را خط‌خطی کرده بود. این بار برای کامل کردن اثر هنری‌اش از دو مداد قرمز استفاده کرده بود. فقط یک تفاوت با نقاشی قبلی داشت، درست وسط صفحهٔ قرمز یک ردیف دندان سفید تیز کشیده بود. دندان‌های باز، آمادهٔ دریدن شکار. می‌خواستم کاغذ را از دستش بقاپم، پاره کنم و دور بیندازم. ولی فقط لبخند زدم. حس کردم یک گروه مورچه زیر پوستم راه می‌روند.

عوام دمدمی‌مزاج، فقط به این دلیل که رسانه‌ها به آن‌ها می‌گویند چطور فکر کنند و چه احساسی داشته باشند. هر کاری که می‌کنند برای این است که شما کالایشان را بخرید. چه ماشین باشد، چه سبک زندگی، چه روزنامه، شما در واقع داستان را می‌خرید. وقتی من از کوره دررفتم، در واقع داستانی را که آن زن خریده و باور کرده بود، خراب کردم.

دوشس به پشتی صندلی تکیه داد و آرام خندید. «این همون چیزیه که روزنامه‌ها در مورد تو می‌گن؟ نه، از نظر بقیه مادر همیشه مقصره. همین‌طور همسر. زن‌ها باید مردها رو کنترل کنن. اون جملهٔ معروف چی بود؟ پشت سر هر مرد بزرگی یه زن بزرگ هست. از ما انتظار دارن مردها رو هل بدیم جلو، یا جلوشون رو بگیریم. زندگی خودمون رو فراموش کنیم. کارمون رو، عشقمون رو. ما رئیس قبیله‌ایم.»

عوام دمدمی‌مزاج، فقط به این دلیل که رسانه‌ها به آن‌ها می‌گویند چطور فکر کنند و چه احساسی داشته باشند. هر کاری که می‌کنند برای این است که شما کالایشان را بخرید. چه ماشین باشد، چه سبک زندگی، چه روزنامه، شما در واقع داستان را می‌خرید.

هیولا واقعاً چیه؟ غول ترسناکی که توی کمد قایم می‌شه؟ یه حیوون با چنگال تیز؟ نه. این چیزها وجود ندارن. هیولا یه آدمیه مثل من و تو که می‌تونه چهرهٔ واقعی خودش رو قایم کنه.

از نظر بقیه مادر همیشه مقصره. همین‌طور همسر. زن‌ها باید مردها رو کنترل کنن. اون جملهٔ معروف چی بود؟ پشت سر هر مرد بزرگی یه زن بزرگ هست. از ما انتظار دارن مردها رو هل بدیم جلو، یا جلوشون رو بگیریم. زندگی خودمون رو فراموش کنیم. کارمون رو، عشقمون رو. ما رئیس قبیله‌ایم

تو فقط می‌توانی نحوهٔ برخورد و واکنش خودت را در هر موقعیتی مدیریت کنی. کنترل شرایط، محیط و واکنش دیگران دست تو نیست. تراژدی بزرگ زندگی همین است.

اگر در دنیا فقط یک چیز باشد که نباید آن را شوخی گرفت، آن یک چیز دریاست.

آن حرکت معمولی برای من یکی از همان لحظه‌ها بود. آن لحظه‌هایی که تا آخر عمر یادت می‌ماند. همان‌هایی که سرعت عبورشان را کم می‌کنند و جای پایشان را روی ذهنت باقی می‌گذارند.

تو فقط می‌توانی نحوهٔ برخورد و واکنش خودت را در هر موقعیتی مدیریت کنی. کنترل شرایط، محیط و واکنش دیگران دست تو نیست. تراژدی بزرگ زندگی همین است

ما چشم‌چران رنج انسان‌ها هستیم.

ما چشم‌چران رنج انسان‌ها هستیم.

هیچ‌کس نباید از دوست داشتن و اعتماد کردن به دیگران احساس پشیمانی کند. گاهی ما عشق و اعتمادمان را نثار کسی می‌کنیم که لیاقتش را ندارد، ولی معنایش این نیست که نباید عاشق می‌شدیم و اعتماد می‌کردیم. باید از قلب محافظت کرد، ولی نباید راه را بر ورود عشق و اعتماد بست

شیوهٔ برخورد هر آدمی با مشکلات متفاوت است.

آدم‌ها چند لایه‌اند. هرکسی می‌تواند بخش پنهان تاریک و خطرناکی داشته باشد.

گاهی ما عشق و اعتمادمان را نثار کسی می‌کنیم که لیاقتش را ندارد، ولی معنایش این نیست که نباید عاشق می‌شدیم و اعتماد می‌کردیم. باید از قلب محافظت کرد، ولی نباید راه را بر ورود عشق و اعتماد بست.

تو فقط می‌توانی نحوهٔ برخورد و واکنش خودت را در هر موقعیتی مدیریت کنی. کنترل شرایط، محیط و واکنش دیگران دست تو نیست. تراژدی بزرگ زندگی همین است. در یک لحظه همه‌چیز زیر و رو می‌شود و کاری از دستت برنمی‌آید.

میوی گراهام−لنوکس به من گفته بود همهٔ انسان‌های عادی می‌توانند نقاب به چهره داشته باشند. پشت نقاب، هرکدام از ما ممکن است یک هیولا باشیم.

میوی گراهام−لنوکس به من گفته بود همهٔ انسان‌های عادی می‌توانند نقاب به چهره داشته باشند. پشت نقاب، هرکدام از ما ممکن است یک هیولا باشیم.