کتاب مادر
معرفی کتاب مادر
کتاب مادر، داستان کودکانهی زیبایی از سرجری نیکولو است. مادر دربارهی شاهدختی به نام سلنا است که مادرش را زمان تولد از دست میدهد و پادشاه، پدرش، همیشه نگران او است.
داستان زیبای مادر را با ترجمهی مینا میرزایی بخوانید.
دربارهی کتاب مادر
مادر، داستانی زیبا و خواندنی از سرجری نیکولو است. مادر دربارهی شاهزادهای زیبا به اسم سلنا است. زمانی که سلنا به دنیا آمد مادرش را از دست داد. همین موضوع هم باعث شد تا پدرش همیشه نگران سلنا باشد. او به سلنا اجازه نمیدهد تنها جایی برود و همیشه دستش را میگیرد. سلنا که خیلی دوست دارد بتواند با دوستانش راحت بازی کند اما پدرش به او اجازهی اینکار را نمیدهد و سلنا از این موضوع خیلی ناراحت است. همین موقعها است که سروکلهی دو فرشته به نامهای پینکی و ویولت پیدا میشود.
کتاب مادر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همهی کودکان سن پیش از دبستان و کودکانی که به مدرسه میروند، از خواندن داستان زیبای مادر لذت میبرند.
بخشی از کتاب مادر
روزی روزگاری پادشاهی در قلعه باشکوهای کنار ساحل بسیار زیبا زندگی میکرد. پادشاه بینوا، همسر خود را زمان به دنیا آمدن فرزند اولشان، شاهدخت سلنا از دست داد.
بعد از مرگ ملکه، پادشاه از ترس اینکه مبادا اتفاقی برای دختر نازنیناش بیفتد، اجازه نمیداد حتی یک لحظه از جلوی چشمانش دور شود.
یک روز عصر سلنا از پدرش پرسید: پدرجان فردا که به ساحل میرویم، اجازه میدهید تنهایی بازی کنم؟
پدر پاسخ داد: دختر عزیزم تو هنوز خیلی کوچک هستی.
سلنا: پدر لطفاً، فقط چند لحظه به من اجازه بدهید.
پادشاه: دختر دلبندم ممکن است زمین بخوری و آسیب ببینی.
سلنا: اما پدر وقتی شما دست مرا در دستتان میگیرید، بچهها با من بازی نمیکنند.
پادشاه: دختر عزیزم تو هنوز خیلی کوچک هستی.
پدر دخترش را بوسید و به او شب بخیر گفت و به خواب رفت. شاه دخت (سلنا) از شدت ناراحتی تمام شب گریه کرد و فکر اینکه کاش فقط چند دقیقه میتوانستم با بچهها بازی کنم، سلنا را آزرده خاطر کرد.
حجم
۱۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۱۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
نظرات کاربران
پیشنهاد می کنم داستانهای کودکان توسط سرگئی نیکولوف می توانید از اینجا برای او ایمیل ارسال کنید من سرگئی نیکولوف هستم. من از سال 1980 عقرب هستم. من در زاگورا ، بلغارستان با همسرم و دخترم ، اوا زندگی می کنم.