کتاب آدم های فراموش
معرفی کتاب آدم های فراموش
کتاب آدم های فراموش نوشته قدرت مظاهری است. این کتاب را انتشارات داستان منتشر کرده است و روایت جذابی است که شما را با خود همراه میکند.
درباره کتاب آدم های فراموش
این کتاب سومین اثر داستانی قدرت مظاهری، نویسنده بوشهری است که منتشر شده و میتوان آنرا داستانی علمی تخیلی به شمار آورد. آدمهای فراموش، روایت یک بیماری عجیب است که در یک ناکجا آباد به اپیدمی تبدیل میشود و زندگی تمام مردم را مختل می کند.
بیماری اینطور است که هر روز و هر ساعت و هر لحظه در گوشهای از کره زمین، گروهی از مردم یکباره با نگاه های حیران به هم خیره میشدند و حال خود را فراموش میکردند. گذشتهشان نیز مثل رویایی محو و فراموش شده در سلولهای خاکستری مغزشان میپیچید و دور میشد.
جهان، آرام آرام در حالتی آخرالزمانی فرو میرود و کاری از دست هیچ کسی برنمیآید. نه نقاشان تابلوهای خود را به یاد میآورند، نه موسیقیدانان میدانند چه نتهایی را بر روی صفحههای نتشان تنظیم کنند، نه دزدها میتوانند سرقتهای خود را به خاطر آورند همه چیز پاک شده و این بیماری به سرعت درحال گسترش است.
خواندن کتاب آدم های فراموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آدم های فراموش
بویی عجیب از یکی از خانه های مجاور پارک وارد فضای آنجا می شد و پس از پیچ و تاب خوردن لای درختان و صندلی ها، موج زنان خودش را به زوج جوان می رساند و آنها را خمارتر می کرد تا بوسه هایشان کشدارتر شود. بو مثل معجونی سحرآمیز فضای پارک را دور می زد و وارد سالن می شد. تماشاگران، خوشحال و منتظر بر روی صندلی های خود نشسته و منتظر اجرای نمایش بودند. دختر مورخ مطابق شمارهٔ بلیتی که برایش جور شده بود، میان چند دختر دانشجوی خوش مشرب جای گرفته بود و از اینکه توانسته بود یک صندلی برای اجرای آن شب گیر بیاورد، از درون ذوق می کرد. برای تماشاگرانی که موفق به رزرو بلیط نمایش نشده بودند، صندلی های پلاستیکی سبکی تدارک دیده شده بود که در طرفین سالن قرار گرفته بودند. همه، شادمان و خرسند منتظر شروع نمایش بودند.
آن سوی سالن و درون اتاق گریم هم، عوامل نمایش مشغول آماده سازی خود بودند. هفتمین شب اجرا هم مثل بقیه شب ها، پشت صحنه خلوت خلوت بود. اصولا نمایشی که این همه سر و صدا به پا کرده بود، عوامل اجرایی زیادی نداشت. کارگردان، گریمور، دو بازیگر زن و مرد و نهایتا اپراتور نور و صدا که هر دو کار را خودش به تنهایی انجام می داد. وظیفهٔ منشی گری صحنه و دستیاری کارگردان را هم خود کارگردان بر عهده داشت. کارگردان از آن دختران زیبا، جذاب و ساده پوشی بود که پس از دوازده بار دستیار کارگردانی، بالاخره متن نمایشی یکی از اساتید نمایشنامه نویسی اش را برداشته و آن را کارگردانی کرده بود. گرچه استاد تابحال در هیچ کدام از اجراها حاضر نشده بود، ولی کارگردان وظیفهٔ خود می دید که در پایان هر اجرا به طرزی خاص نام او را بعنوان نویسنده ذکر کرده و تماشاگران را به تمجید از او تشویق نماید.
حجم
۱۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
حجم
۱۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه