دانلود و خرید کتاب یک برکه بغض سیدمهرداد افضلی
تصویر جلد کتاب یک برکه بغض

کتاب یک برکه بغض

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یک برکه بغض

کتاب یک برکه بغض نوشته سیدمهرداد افضلی است. این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است. کتاب یک برکه بغض مجموعه اشعار زیبای این شاعر توانمند است.

درباره کتاب یک برکه بغض

شعر جوان اگرچه پدیده‌ای نام‌آشناست، در حوزه شعر و نقد فارسی پدیده‌ای است تازه و رواج آن محصول سال‌های پس از انقلاب. نداشتن ویژگی‌های سبکی واحد، بسامد بالای واژگان مذهبی، و صمیمیت در لحن از ویژگی‌های مشترک آثار شاعران جوان است. بیشترین حجم آفرینش‌های شعری در این حوزه صورت می‌گیرد، در واقع شعر جوان موتور محرکه شعر انقلاب از دیروز تا امروز است. با این معنا، شعر جوان همچون منشوری است که باید از زاویه‌های مختلف دیده شود و دست‌یابی به ارزیابی دقیق و روشن از آن مستلزم بررسی همه جانبه این پدیده است. کتاب حاضر از مجموعه‌های متمایز شعر جوان امروز به شمار می‌آید که اثری جذاب است. 

خواندن کتاب یک برکه بغض را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب یک برکه بغض

دو

یک سر قدم از حوصله‌ام بود و پس افتاد

مغرورترین مرد زمین در قفس افتاد

تا خواستم از پنجره‌ات بال بگیرم

در حوضچه چشمم عکس هوس افتاد

آهوبره‌ام! در تب یک بوسه به دنبال

آن‌قدر دویدم که لبم از نفس افتاد

من کوزه دل‌نازک دلتنگی خویشم

در من عطش آب‌رگی ملتمس افتاد

ها از سر این طاقچه، این کوزه مغموم

در فکر سقوط است، به دادش برس، افتاد

سه

من بسته بودم؛ او نفسم داد جان شدم

با خون تازه در شریانش روان شدم

می‌خواست شاعرم، غزلی حافظانه شد

تا خواندمش به شاخ نباتش جوان شدم

می‌دید تشنه‌ام؛ عطشم را به بوسه کشت

دیدم بنفشه شد لب گرمش، خزان شدم

دست مرا گرفت به کشف پیاله برد

مستی مرا گرفت؛ شراب گران شدم

یک برکه بغض بودم آمد مرا شکست

راه جنون گرفتم آوازه‌خوان شدم

او خیره شد به چشم من و من ز چشم او

انگور تازه چیدم و از می کشان شدم

کبریت زد به خلوت نمناک نخ‌کشم

روشن شدم، ستاره هفت‌آسمان شدم

آغوش شد، سواحل نیل از نظر گذشت

عطر تنش وزید، نه موسی! شبان شدم

من قهوه‌نوش عادت خویش آمدم که او

فالی گرفت و آنچه که می‌خواست آن شدم

نظری برای کتاب ثبت نشده است
باز شب، اندوهِ نخلستان فرارویش شعله رقصان است در چشمان آهویش نخلْ پیشِ پاش گیسو می‌پریشاند تا بگیرد قوّتی از تاب بازویش ماه، سرگردان، میان برکه چشمش کوفه، غرقِ جاری آوازِ یاهویش بغض تلخی حنجرش را سخت می‌سوزد خلوت چاهی که می‌خواند به این سویش سر درون چاه: این دل را که می‌فهمد؟ نرم پاسخ می‌رسد از چاه: بانویش!
مهدی
رسیده بود به فرجامِ ماجرای خودش ندیده بود کسی را در انتهای خودش غمی بزرگ در اقلیم چشم‌هایش داشت و می‌گریست غریبانه در عزای خودش
زینب هاشم‌زاده
نه «گریه» پی رسیدنت می‌آید نه «حوصله» تا شنیدنت می‌آید این شهر چه شهر بی‌وفایی شده است نه می‌پرسد، نه دیدنت می‌آید
زینب هاشم‌زاده
چقدر بی تو لحظه‌ها کسالت‌آورند
زینب هاشم‌زاده
چه زخم‌ها که نشسته‌ست بی تو در روحم چه تیغ‌ها که شکسته‌ست بی تو در جسدم
زینب هاشم‌زاده
نه من طاقت می‌آرم خالی حجمِ اتاقت را که با من ابر باریده‌ست اندوه فراقت را
زینب هاشم‌زاده
یک تکه از غم تو برایم جواهر است
زینب هاشم‌زاده
یک برکه بغض بودم آمد مرا شکست
زینب هاشم‌زاده

حجم

۲۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۲۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان