بریده‌هایی از کتاب کیمیاگر

«فراموش نکن که همه‌چیز تنها یک چیز است، زبان نشانه‌ها را از یاد نبر. از همه مهم‌تر رفتن تا انتهای «افسانه شخصی» ات را فراموش نکن.»

باعث می‌شود پای عابران به آن گیر کند و کریستال‌ها می‌شکنند.» پسر جوان بلافاصله پاسخ داد: «نه چنین نباید باشد؛ وقتی با گوسفندانم دشت را می‌پیمودیم،‌ آنان همیشه ممکن است قربانی نیش مار شوند؛ اما این ریسک بخشی از زندگی گوسفندان و چوپانان است.»

پیرمرد به او گفته بود: این چیزی است که «اصل مساعد» نامیده می‌شود. شانس تازه‌کار برای اینکه زندگی می‌خواهد که تو «افسانه شخصی» خودت را زندگی کنی. بااین‌حال فروشنده خیلی خوب منظور شاگردش را متوجه شد. حضور او در مغازه یک نشانه بود و با گذشت روزها با پولی که در صندوقش می‌رفت، او هرگز از استخدام جوان اسپانیایی پشیمان نشده بود، حتی اگر او بیش از آن‌چه که معمول بود، به او مزد می‌پرداخت. از آن‌جا که او همیشه بر این باور بود که فروشش افزایش نخواهد یافت و پسر جوان به‌زودی به نزد گوسفندانش بازخواهد گشت، به شاگردش کمیسیون زیادی می‌داد. برای اینکه موضوع صحبت را درباره قفسه عوض کند، از او پرسید: «برای چه می‌خواستی به دیدن اهرام بروی؟»

«کولی‌ها زرنگ هستند. درهرصورت، برای تو خوب است که یاد بگیری در زندگی هر چیزی بهایی دارد. این چیزیست که «جنگجویان روشنایی» سعی دارند آن را یاد بگیرند.»

فروش گوسفندانش مبلغ زیادی پول در جیبش قرار داده بود، و او می‌دانست که پول یک چیز جادویی است. با پول انسان هرگز تنها نیست

. او به پسر گفته بود که زمانی که چیزی را از ته دل می‌خواهی، تمام جهان به نفع شما وارد عمل می‌شود؛

تصمیمات تنها آغاز یک کار هستند. وقتی شخصی تصمیمی می‌گیرد، در واقع وارد یک جریان تند می‌شود که او را به مسیری می‌برد که هرگز به خواب هم ندیده است

مردی که ریش‌بلند و چشمان سیاهی داشت گفت: «من رئیس کاروان هستم. من حق مرگ و زندگی کسانی را که در این سفر هدایت‌شان می‌کنم، دارم چون صحرا یک زن هوسباز است که گاهی اوقات باعث دیوانگی مردان می‌شود.