بریده‌هایی از کتاب فرکانس

واقعیت این است که تغییر برای بیشتر انسان‌ها ترسناک است.

از طریق اتصالات، معجزات رخ می‌دهند. اینشتین بیشتر مواقع دربارهٔ محدودیت‌های حوزهٔ خود می‌اندیشید. او می‌گفت که می‌تواند، تمام وجوه ماده را تا کوچک‌ترین مقیاس‌های فیزیک کوانتوم، مطالعه کند؛ درحالی‌که علم همچنان برای فضا توضیحی ندارد. پس فضایی که ماده در آن وجود دارد چیست؟ اینشتین نام این فضای الهی را که همه‌چیز را به هم متصل می‌کند و ۹۹ درصد از بدن و جهان ما را تشکیل می‌دهد، «لاهوت» گذاشته است. این فضا الهی است. بنابراین، طبق گفتهٔ اینشتین، ما تنها اندکی انسانیم و بیشتر جنبهٔ خدایی داریم؛ درست مانند آشیل.

با تغییر هرچیزی، عملاً زندگی‌تان نیز تغییر می‌کند

لطفاً برای انجام این تمرین زمان کافی بگذارید و هرآنچه را که با انجامش به ذهنتان خطور می‌کند، یادداشت کنید. گام ۱: تمرین آنچه را که می‌خواهید، مشخص کنید! ۱) در محیط آرامی بنشینید و سه نفس عمیق بکشید! یک نفس برای ذهن، یکی برای جسم، و یکی برای روح. ۲) زمانی‌که آرام گرفتید، از شما می‌خواهم که تصویرسازی کنید. تصور کنید ... . تصور کنید که سیصدمیلیون دلار به شما داده‌اند. حالا مثلث خود (ذهن، جسم و روح) را احضار کنید. از ذهنتان بپرسید می‌خواهد با سیصدمیلیون دلار چه‌کار کند. سپس از جسم خود بپرسید که می‌خواهد با سیصدمیلیون دلار چه رؤیایی را دنبال کند. همین سؤال را از روح خود هم بپرسید. حالا که این‌همه پول دارید، چه می‌خواهید؟

لطفاً برای انجام این تمرین زمان کافی بگذارید و هرآنچه را که با انجامش به ذهنتان خطور می‌کند، یادداشت کنید. گام ۱: تمرین آنچه را که می‌خواهید، مشخص کنید! ۱) در محیط آرامی بنشینید و سه نفس عمیق بکشید! یک نفس برای ذهن، یکی برای جسم، و یکی برای روح. ۲) زمانی‌که آرام گرفتید، از شما می‌خواهم که تصویرسازی کنید. تصور کنید ... . تصور کنید که سیصدمیلیون دلار به شما داده‌اند. حالا مثلث خود (ذهن، جسم و روح) را احضار کنید. از ذهنتان بپرسید می‌خواهد با سیصدمیلیون دلار چه‌کار کند. سپس از جسم خود بپرسید که می‌خواهد با سیصدمیلیون دلار چه رؤیایی را دنبال کند. همین سؤال را از روح خود هم بپرسید. حالا که این‌همه پول دارید، چه می‌خواهید؟

گاهی تحقق یک رؤیا به گام‌های متعددی نیاز دارد. البته این بدین معنا نیست که شما نمی‌توانید خواسته‌های بزرگتان را آشکار سازید. واقعیت این است که تغییر برای بیشتر انسان‌ها ترسناک است. گام‌های بزرگ به‌معنای تغییرات بزرگ‌اند. با تغییر هرچیزی، عملاً زندگی‌تان نیز تغییر می‌کند و هرچیزی (گاهی شغل، گاهی دوستان و گاهی ازدواج) نیز با تغییر شما دچار تغییر می‌شود. حتی تغییر به‌منظور بهبود نیز می‌تواند ترسناک باشد.

لطفاً برای انجام این تمرین زمان کافی بگذارید و هرآنچه را که با انجامش به ذهنتان خطور می‌کند، یادداشت کنید. گام ۱: تمرین آنچه را که می‌خواهید، مشخص کنید! ۱) در محیط آرامی بنشینید و سه نفس عمیق بکشید! یک نفس برای ذهن، یکی برای جسم، و یکی برای روح. ۲) زمانی‌که آرام گرفتید، از شما می‌خواهم که تصویرسازی کنید. تصور کنید ... . تصور کنید که سیصدمیلیون دلار به شما داده‌اند. حالا مثلث خود (ذهن، جسم و روح) را احضار کنید. از ذهنتان بپرسید می‌خواهد با سیصدمیلیون دلار چه‌کار کند. سپس از جسم خود بپرسید که می‌خواهد با سیصدمیلیون دلار چه رؤیایی را دنبال کند. همین سؤال را از روح خود هم بپرسید. حالا که این‌همه پول دارید، چه می‌خواهید؟

گام بعدی، زنده نگه‌داشتن حس است. باید احساسات ناشی از فیلم ذهنی خود را، باوجودِ غیرواقعی‌بودن آن، شاداب و نیرومند نگه دارید. همان‌گونه که گفتم، دستِ‌کم شانزده ثانیه زمان لازم است تا الگوی موج ارتعاشی ایجاد شود. هرچه بیشتر تولید این الگو را ادامه دهیم، آشکارسازی سریع‌تر تحقق می‌یابد. برای اینکه کاری کنیم تا احساساتمان از جنب‌وجوش نیفتد، در راستای حفظ و حراست از آنها، برای داشتن یک برانگیختگی ارتعاشی قوی، به شما ترفندی می‌آموزم. این ترفند، مجسم‌کردن افرادی است که دوستشان دارید و می‌دانید که اگر آرزویتان به حقیقت بپیوندد، برای شما بسیار خوشحال می‌شوند.

تصور کنید که خبر خوبی را به مادرتان می‌دهید؛ خبر خوبی مثل همان ارتقای موقعیت شغلی که منتظرش بودید؛ یا دریافت کمک‌هزینهٔ تحصیلی؛ یا «بله»‌ گرفتن از شخص موردعلاقه‌تان. تصور کنید خبر را به مادر یا دوست صمیمی‌تان گفته‌اید. حالا خوشحالی آنها از این خبر را در ذهنتان تصویرسازی کنید! چنین کاری باعث می‌شود حس ناشی از شادی آنها، با حس شادی شما ادغام شود و این به ایجاد فرکانس‌های قوی‌تر و بیشتر منجر می‌شود. آفرین! حالا سعی کنید همین کار را به مدت شانزده ثانیه ادامه دهید! می‌توانید از افراد دیگری نیز در ذهن خود استفاده کنید! خبر خوب را به آنها هم بدهید! به مادربزرگتان خبر بدهید! به همه خبر بدهید! حتماً به شما خواهند گفت: «من واقعاً به تو افتخار می‌کنم!».