بریده‌های کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان اثر بهروز بوچانی

کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۲از ۱۵۷ رأی
۳٫۲
(۱۵۷)
چه‌قدر این پاپوها مهربان بودند! دو نفر دستم را گرفتند، یکی‌شان مأمور انداختن نور چراغ‌قوه بر دندانم شد، دیگری فندکش را روشن کرد و آخری، سیم داغ قرمز را در عمق سوراخ دندان حرام‌زاده‌ام فروکرد. مغزم منفجر شد... لثه‌ام پاره شد... چشمانم پُر از آب شد... نَفَسم بند آمد... بااین‌حال خوب بود. دندانم با حفرهٔ سیاهش حسابی تنبیه شده بود. و پاپوی آخری، که با هر فریادم دستی به سرم می‌کشید، هیچ نمی‌گفت اما از لمس کردنش این را می‌فهمیدم: «پسرم، الآن دردت ساکت می‌شود.» سیم داغ کارساز شد. چند عمل جراحی سنتی به سبک پاپوها، همهٔ عصب‌های دندانم را کُشت
mohamad mirmohamadi
هر چند، تفاله‌ام هیچ‌گاه به آشغال‌دانی پرت نمی‌شد، یعنی هیچ‌گاه به سرزمینی که از آن‌جا آمده بودم پرت نمی‌شدم، تکه‌گوشتی بودم که تا حد ناپدیدی له می‌شدم. به همین خاطر، نصفه‌شبی که دندان‌درد امانم را بریده بود، به عمل جراحی به شیوهٔ پاپوها تن دادم.
mohamad mirmohamadi
این را هم می‌دانم که شجاعت پیوند عمیق‌تری با ناامیدی دارد. انسان هر چه‌قدر ناامیدتر باشد، بیش‌تر قدرت انجام دادن کارهای خطرناک را دارد
مرضیه
چوکا آواز می‌خواند، صدایش می‌آمد. جیغ می‌کشید و دوباره آواز می‌خواند. حالا جیغ و آواز در گلوی پرنده یکی شده بود... لحظه‌ای ساکت می‌شد و دوباره جیغ می‌کشید... جیغ می‌کشید و جیغ می‌کشید... زنجیره‌ای از جیغ‌ها که تا اعماق جنگل تاریک پیش می‌رفت. جیغ‌هایی که از گلوی تمام پرندگان جزیره، در گلویش جمع شده بودند
magi
چه کسی مادرش را صدا زد؟ کُردها را خوب می‌شناسم، رابطهٔ مادران و پسران کُرد با رابطهٔ مادران و پسران در هر جا و فرهنگ دیگری فرق می‌کند: رابطه‌ای عمیق، پیچیده، و حتی غیرقابل‌فهم برای خود کُردها، چه برسد به کسانی که کُرد نیستند. وقتی پسری مادرش را صدا می‌زند، اتفاقی بزرگ در هستی در حال رخ دادن است. این رابطه کاملاً فرق می‌کند با رابطه‌ای که مادرانِ کُرد با دختران‌شان دارند. اعتراف می‌کنم که برای من هم غیرقابل‌درک است
magi
صدای استخوان می‌آمد و نالهٔ ترسناکِ مردانی که غرق در تاریکی و خشونت شده بودند. تمام این صداها از زندان مایک می‌آمد. زندان فوکس در سکوت فرورفته بود. لابه‌لای آن‌همه صدای برخورد گلوله و ناله، صدایی آشنا از منبعی ناشناس به سرعتِ باد از گوشم وارد شد و در قلبم نشست. صدای کسی که به زبان کُردی گفت «دالگه»؛
magi
زندان بیش از هر چیز انسان را از تنهایی می‌ترساند و این شگفت‌انگیزترین تناقض در زندگیِ زندانی است که گم‌شدهٔ زمان‌هاست و گویا در پیوندی ابدی با هزاران هزار چهره و لبخند و گریه و اشک و رؤیای ناگوار است. او تکه‌گوشتی است با ذهنی که مدام در تاریک‌ترین و کمرنگ‌ترین و کهنه‌ترین تصویرها در رفت‌وآمد است. گاهی تصویرهایی از عمیق‌ترین دالان‌های ذهنش به‌یکباره بالا می‌آیند و این اوست که باید موضعش را در برابر آن تصویر غریب اما آشنا روشن کند. همین نقطهٔ شروع یک پیکار است که گاهی ماه‌ها طول می‌کشد تا آرام بگیرد. یا بهتر بگویم ماه‌ها زمان می‌برد تسلیمش شوی و تصویر به‌کلی محو شود.
magi
همیشه وابسته بودن به یک گروه یا یک هویتِ جمعی سرپوشی بر تنهاییِ انسان است، راهی میان‌بُر برای فرار از آن.
magi
خورشید در کُردستان مهربان‌ترین عنصر طبیعت بود. در همهٔ فصل‌های سال، در پای دامنهٔ کوه‌ها و تپه‌های زیبا، خورشید است که دلپذیرترین گرما را به طبیعت و پوست آدم‌ها می‌بخشد و خورشید است که همه انتظارش را می‌کشند و دل‌شان برایش تنگ می‌شود؛ و به همین خاطر است که وسط پرچم نقش بسته است. اما مانوسِ استوایی بی‌رحم‌ترین خورشید جهان را دارد. اگر فرصت پیدا کند همه‌چیز را می‌سوزاند
magi
نزاع بین انسان‌ها بر سر قلمروْ همیشه بوی گندِ خشونت و خون‌ریزی داده است، حتی اگر این درگیری بر روی یک لنج کوچک و بر سرِ جایی به اندازهٔ بدن یک انسان باشد، آن هم تنها برای مدت دو روز.
az_kh

حجم

۲۶۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۶۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان