بریدههایی از کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
۳٫۲
(۱۵۸)
برادر دیگر از دست رفته بود و دو روز بعد جنازهٔ بادکردهاش را در میان نواختن دُهل از آب بیرون آورده بودند. آوای دُهلْ رودخانه را متقاعد میکند جنازهٔ بادکرده را پس بدهد؛ رابطهای موسیقایی میان مرگ و طبیعت...
az_kh
انسان گمان میکند که همیشه این اتفاقاتِ مرگبار فقط برای دیگران میافتد و در آن شرایط باور به مرگ و نزدیکی به آن دشوار است؛ گمان میکند که همیشه مرگِ خودش با دیگران متفاوت است.
az_kh
احساسی ناب از جنس بیهودگی؛ چیزی شبیه به خود زندگی و عین زندگی
MohammadAA2000
جنازهای با چشمانی زنده و مقاومتی بیهوده در برابر قدرتی به نام مرگ.
MohammadAA2000
عمدهٔ نقدهایی که در معرفی رمان در نشریاتِ مهم جهانی و روزنامهها منتشر شدهاند، بر این نکته اذعان دارند که کتابِ بوچانی جنسی از ادبیات را ساخته که بیش از آنکه تبلیغاتی باشد، سعی دارد قصهٔ زندان را روایت کند؛ زندانی که در آن مهاجرانِ غیرقانونی به وحشتناکترین شکل ممکن نگهداری میشوند، و بسیاریشان نیز سریعتر از آنچه بتوان فکرش را کرد، از دنیا میروند.
واکنشهای متعدد جهانی به این کتاب، که بعد از بردنِ مهمترین جایزهٔ ادبی استرالیا بیشتر از همیشه دیده شد، نشان میدهد که ما بیش از هر چیز با یک «رمان» روبهروییم؛ رمانی که در عینِ روایتِ سرکوب و ستم، میخواهد به زندگی «آری» بگوید.
Tagh che
امید توفیقیان، بر مقالهای که گاردین منتشرش کرده، چنین تیتر زده است: «نوشتن از زندان مانوس: نقدی ترسناک از سلطه و بیداد». او در همین یادداشت توضیح میدهد که چرا نمیتوان رمان را در یک ژانر یگانه گنجاند، و انواعِ فضاهایی که در آن تجربه شدهاند موجب میشوند که رمانی فراژانری باشد. او در گاردین مینویسد: «بوچانی در این کتاب، شکلِ متفاوتی از سلطهگری را بهمان مینمایاند که برآمده از تجربهها و همچنین تفکرات اوست.»
Tagh che
رمانِ هیچ دوستی بهجز کوهستان، نوشتهٔ بهروز بوچانی، تجربهای تکاندهنده است که شاید در مرزِ باریکِ میان رمان و ادبیات غیرداستانی حرکت میکند. کتاب، علاوهبر قصهٔ اُدیسهوارش، سفری است به برزخ؛ برآمده از واقعیتِ زیستی نویسنده. شاید برای همین است که رسانهها و نویسندگان جهان، بسیار دربارهٔ این کتاب اظهارنظر کردهاند. نسخهٔ انگلیسیِ این کتاب، به ترجمهٔ امید توفیقیان و تلاشهای او منتشر شده است.
Tagh che
وقتی وارد زندان شدیم،
به جای اینکه زندانیهای فوکس را به اتاقهایشان هدایت کنند، ما را به سمت چادر بزرگی بردند که اسمش چارلی بود.
وقتی جمعیت به آنجا رسیدند، همهمهای ترسناک تمام فضای چادر را تحتتأثیر قرار داد.
دهها جسد روی زمین رها شده بودند، کف زمین پُر از خون بود، و مردانی با استخوانهای صورت و پا و دستی خُردشده نشسته بودند.
صورتها کبود بودند و لبها پارهپاره. جوانی آنجا بود که صورتش در چند جهت مختلف شکافته شده بود، گویی پوستش را شخم زده بودند. خون استفراغ میکرد.
کسی بهجز زندانیها آنجا نبود. این صحنه را خلق کرده بودند تا با دیدنش دیگر کسی جرئت نکند حتی در ذهنش تصور کند که میتواند یکبار دیگر سیستمِ حاکم را به چالش بکشد.
Tagh che
خشونت به شعار اصلی تبدیل شده بود؛ خشونتِ زندانیهایی که دندانهایشان را از شدت خشم بر هم میساییدند. یکی از سؤالها این بود که «جُرمم چیست و چرا باید زندانی باشم؟»
و پشتبندش یک تقاضا: «قایقم را بده تا راهیِ اقیانوس شوم»، یا «قایقم را بده تا به اندونزی برگردم.»
بعضیها هم با تقاضایی دیگر سیستم را به چالش میکشیدند: «اگر فکر میکنید که جُرمی مرتکب شدهام، چرا دادگاهیام نمیکنید؟»
غروب که میشد، زندانیها آرامآرام اطراف گِیتِ اصلی جمع میشدند؛ البته این جمع شدن در سایهای از ترس شکل میگرفت. در واقع زندانیها آشکارا ترسشان از سیستم را رسمیت میبخشیدند و این، در نقطهٔ آغاز حرکت خودش را نشان میداد.
Tagh che
دو هفته اعتراض مسالمتآمیز به جنگی خونین ختم شده بود.
واقعاً شگفتانگیز است وقتی گروهی زندانی در جزیرهای دورافتاده بر ضد سیستمِ حاکم شعار بدهند و بشورند.
غروب که میشد، زندانیها دمِ گِیت جمع میشدند و با گفتن «آزادی... آزادی...»، به قول خودشان انقلاب میکردند. اما بیش از آنکه سیستمِ حاکم یا رئیسها را به چالش بکشند، طبیعت را به سخره میگرفتند.
یک جزیره، یک زندان، یک جنگل، یک اقیانوس، و انبوهی پرنده و خرچنگ و قورباغه و جیرجیرکی که تا پیش از آن نَفَس آدمیزاد بهشان نخورده بود.
Tagh che
حجم
۲۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان