بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان اثر بهروز بوچانی

بریده‌هایی از کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۲از ۱۵۸ رأی
۳٫۲
(۱۵۸)
زمین آن‌جا پُر بود از گل‌های قدکوتاهی که حضور آدم را می‌فهمیدند: این گل‌های پره‌پره اگر دست آدم طرف‌شان می‌رفت، کاملاً قفل می‌شدند و به همین خاطر به‌شان گل‌های «قهرکن» می‌گفتند. همیشه با آن‌ها بازی می‌کردم. وقتی دستم را به طرف‌شان می‌بردم اخم می‌کردند و در خود فرومی‌رفتند، اما لحظاتی بعد آرام‌آرام پره‌های‌شان را از هم باز می‌کردند؛ دوباره سربه‌سرشان می‌گذاشتم و باز هم مدتی در خود جمع می‌شدند. شبیه‌شان را در زندگیم ندیده بودم: وقتی آواز می‌خواندم، احساس می‌کردم آن‌ها می‌فهمند که اتفاق خاصی در هستی افتاده است، آرام‌آرام تکان می‌خوردند و سرشان را بالا می‌گرفتند. طبیعتِ مانوس، با آن‌همه تنوع، تحت‌تأثیر مهتابش بود... ماه مانوس، برخلاف خورشیدِ سوزانش، مهربان‌ترین عنصر طبیعت بود... وقتی کامل می‌شد، همچون یک نقاش آبرنگ‌کار، لایه‌های ضخیم ابر را استادانه رنگ‌آمیزی می‌کرد: انواع رنگ‌های سحرآمیز زرد و نارنجی و قرمز ارمغان هر شبش بود.
Moon
دیگران با دیدن پنگوئنِ ضعیف و ترسو احساس قدرتی کاذب می‌کردند و این خصوصیت انسان‌های ضعیف است. در فروپاشی و نابودی و سقوطِ دیگران، همیشه رگه‌هایی نیرومند و آشکار برای شادی وجود دارد.
Moon
عقاب بودم، در اوج پرواز می‌کردم و رودی که در پی‌ام بود هوس بال‌هایم را داشت. بالاوبالاتر می‌آمد و من هم پرواز می‌کردم به سوی آسمان‌ها.
مائده
در زندان از هر که سؤالی می‌کردی، جواب می‌داد «رئیس گفته.» و وقتی یک زندانیِ سمج پی‌اش را می‌گرفت و رئیسِ آن که را گفته بود «رئیس گفته» پیدا می‌کرد و یقه‌اش را می‌گرفت، او هم می‌گفت «رئیس گفته.» و این یک تلاش بیهوده بود. همهٔ قوانین و مقررات و سؤالات پیرامون‌شان به رئیس می‌رسید. اعجاب‌آور آن‌که رئیس هم می‌گفت «رئیس گفته.» خطی طولانی و رو به بالا؛ سلسله‌مراتبی که به قدرت ربط داشت. یک رئیس زیردستِ رئیسی دیگر بود و آن رئیس هم زیردست رئیسی دیگر و این خط را اگر پی می‌گرفتی، به هزاران رئیس می‌رسیدی که همه‌شان می‌گفتند «رئیس گفته.» هر چه از مدت زندان می‌گذشت، قدرتِ رئیس مخرب‌تر و خشن‌تر می‌شد و از طرفی تصورش دور و دورتر،
Mahdi Hoseinirad
هر زندانی، علاوه‌بر رنج حاصل از سیطرهٔ حصارهای زندان، در منتهای ناامیدی و بی‌انگیزگی، زندان روحیِ کوچک‌تری را برای خودش ساخته بود.
Mahdi Hoseinirad
آن‌جا جنگلِ آدم‌هایی بود که به گونه‌ای عجیب دسته‌دسته شده بودند.
Mahdi Hoseinirad
خیلی متفاوت است که سِیلی بهاری تنها خانهٔ تو را با خود ببرد با این‌که خانهٔ همه را نابود کند.
Mahdi Hoseinirad
دیگران با دیدن پنگوئنِ ضعیف و ترسو احساس قدرتی کاذب می‌کردند و این خصوصیت انسان‌های ضعیف است. در فروپاشی و نابودی و سقوطِ دیگران، همیشه رگه‌هایی نیرومند و آشکار برای شادی وجود دارد.
MasihReyhani
هر لگد یا مشتی شاید مساوی بود با بوسه‌ای محبت‌آمیز یا کلمه‌ای که بهترین دوستان معمولاً در اوقات خوش به همدیگر تحویل می‌دهند.
shayan
محکوم بودم به جنگیدن با موج‌ها و به پایان بردن مسیری که بخشی از سرنوشتم شده بود. با نگاه کردن به گذشته‌ام احساس ناامیدی عمیقی می‌کردم. گویی گذشته‌ام جهنمی بود و من از آن فرار کرده بودم و حتی حاضر نبودم برای یک ثانیه به آن فکر کنم. فکر بازگشتن به ایران و یا زندگیِ پُر از آوارگی و گرسنگی در اندونزی به من شجاعتِ پیش‌رَوی می‌داد.
shayan

حجم

۲۶۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۶۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان