بریدههایی از کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
۳٫۲
(۱۵۹)
رابطهٔ مادران و پسران کُرد با رابطهٔ مادران و پسران در هر جا و فرهنگ دیگری فرق میکند: رابطهای عمیق، پیچیده، و حتی غیرقابلفهم برای خود کُردها، چه برسد به کسانی که کُرد نیستند.
Mary gholami
صدای گلوله یعنی صدای مرگ...
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
انسان با درد متولد میشود…
انسان با درد زندگی میکند…
انسان با درد میمیرد...
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
برای بقا باید حیوان بود
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
«خدایا، خودت یه جای خوب ببرمون، بوس بوس.»
Mary gholami
خورشید در کُردستان مهربانترین عنصر طبیعت بود. در همهٔ فصلهای سال، در پای دامنهٔ کوهها و تپههای زیبا، خورشید است که دلپذیرترین گرما را به طبیعت و پوست آدمها میبخشد و خورشید است که همه انتظارش را میکشند و دلشان برایش تنگ میشود؛ و به همین خاطر است که وسط پرچم نقش بسته است.
Royaa
حقیقت هم همین بود. سیستم به کسانی که زودتر وارد غذاخوری میشدند غذاهای مرغوبتری میداد و حتی گاهی دانهای میوه، اما به کسانی که در انتها بودند چیزی بهجز آشغال نمیرسید: یک قانون نانوشتهٔ ساده
magi
صدای قهرمان میآمد. از دور ناله میکرد. نالههایی مردانه که بر سرِ زندان کوبیده میشد. چوکا ترسید. ساکت شد. دیگر فقط صدای قهرمان میآمد. چادر و تمام مردانش برای لحظهای ساکت شدند. هیچکس آنجا نبود. تنهاوتنها نالهٔ قهرمان بود. چوکا از روی نوک بلندترین درخت نارگیل زندان به سویش پرواز کرد. چوکا مینالید... قهرمان مینالید... صدای پرنده و صدای مرد با هم یکی شده بود... نالهٔ طبیعت... نالهٔ انسان... خبر این بود: «غول مهربان» را کُشتند.
Tagh che
کُردها را خوب میشناسم، رابطهٔ مادران و پسران کُرد با رابطهٔ مادران و پسران در هر جا و فرهنگ دیگری فرق میکند: رابطهای عمیق، پیچیده، و حتی غیرقابلفهم برای خود کُردها، چه برسد به کسانی که کُرد نیستند.
وقتی پسری مادرش را صدا میزند، اتفاقی بزرگ در هستی در حال رخ دادن است. این رابطه کاملاً فرق میکند با رابطهای که مادرانِ کُرد با دخترانشان دارند. اعتراف میکنم که برای من هم غیرقابلدرک است. اما همانطور که خونِ درون رگهایم را حس میکنم، رابطه با مادر را هم حس میکنم. این اتفاق را هم میتوان عمیقاً فهمید، و هم میتوان هیچ از آن سر درنیاورد. اما حتم دارم جنگ و پیامدهای جنگ و زبانههای جنگ، در شکلگیری این حس نافهمیدنی اما درعینحال کاملاً فهمیدنی، نقشی عمیق داشتهاند. در این زندانِ دور و در این جزیره و در این جنگل و در این شب، چه کسی مادرش را صدا زد؟
Tagh che
اولین تصاویری که از بچگیام به خاطر دارم عبور وحشیانهٔ هواپیماهای جنگی از آسمان دهکدهٔ درون جنگل بلوط است، و ترسی که تا مغز استخوان عمیق بود... خدایا، زمانی که آژیرها به صدا درمیآمدند، در کنار غرش هواپیماها و تانکها، زنها چه تماشاییاند... من بارها در خیالم مرگ مردمانی را تصور کردهام بر اثر برخورد بمبهای چندصدتُنی بر روی خانهای که در آن متولد شدهاند. حجمی از اجسام و دود و گردوغبار و امواج و گرما و شرارههای رنگین به مرکز مغز برخورد میکند. تازه این بیدردترین و بهترین نوع مرگ محسوب میشود. برای خودم هم گاهی لذتبخش است و در ذهنم بارها در این تصویر نابود شدهام.
Tagh che
حجم
۲۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان